اسکیزوفرنیا ، اختلال شایعی است. تقریباً از هر صد نفر، یک نفر به این بیماری مبتلا میشود. بر طبق انجمن ملی سلامت روان تقریباً دو میلیون نفر در طی دوران زندگیشان به این بیماری مبتلا میشوند.
این اختلال از زمانی که انسان به وجود آمده، وجود داشته است، اما توسط نسلها و فرهنگهای مختلف به روشهای گوناگون جسمانی، هیجانی و معنوی تفسیر شده است.
حتی بعد از اینکه این عارضه بهعنوان یک بیماری خاص تشخیص داده میشود، معیارهای تشخیصی از نظر بالینی و جغرافیایی تغییر میکنند؛ بهعبارتدیگر بسته به اینکه، افراد متخصص کی و کجا آموزشدیده باشند، ممکن است در مورد تشخیص اسکیزوفرنیا نظرات متفاوتی داشته باشند.
کریپلین یکی از اولین متخصصان اروپایی بود که اسکیزوفرنیا را بهعنوان یک فرایند بیماری خاص تشخیص داد. وی، به خاطر شروع نسبتاً زودهنگام آن )معمولاً اوایل نوجوان (و ایجاد تغییرات رفتاری و شناختی در فرد آن را جنون زودرس نامید.
بلولر نتیجه گرفت که این اصطلاح نامناسب است، زیرا همیشه تخریب شناختی وجود ندارد و این اختلال اساساً آنگونه که کریپلین تصور میکرد، پیشرونده نبود.
بلولر اولین کسی بود که پیشنهاد کرد که اسکیزوفرنیا یکی از چندین بیماری ممکن است که برخی ویژگیهای مشابه دارند. بنابراین او پیشنهاد کرد که اصطلاح Praecox Dementia با گروه انواع اسکیزوفرنیا جایگزین شود.
معیارهای تشخیصی حال حاضر به میزان زیادی تحت تأثیر تشخیص علائم درجه اول کورت اشنایدر قرار دارند. این علائم، اساساً شامل توهمات خصوصاً شنوایی، هذیانها و رفتارهای عجیبوغریب است.
این تأکید بر سایکوز یا نشانهشناسی مثبت اختلال، تصویر دقیقی از سطح عملکردی افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا را ارائه نمیدهد. اسکیزوفرنیا بهعنوان یک اختلال فکری شناخته میشود، اما نقایص شناختی طولانیمدت در همه اشکال این اختلال دیده نمیشود.
این اختلال همچنین بهعنوان یک اختلال سایکوز نامیده میشود، هرچند ممکن است که سایکوز بهصورت دورهای و نه بهصورت یک عارضه ممکن در طی بیماری وجود داشته باشد.
هر دو اصطلاح سایکوز و اختلال تفکر برای بیماریهای دیگر نیز به کار میرود و بنابراین برای تشخیص اسکیزوفرنیا ناکافی است و به موارد خاص دیگری نیز نیاز است.
افسانهها و تفاسیر نادرست
امروزه اصطلاح اسکیزوفرنیا، اغلب بهطور غلط به کار برده میشود و یا مفهوم آن بهدرستی درک نمیشود. مفاهیم غلط در مورد این عارضه شایعاند و بایستی قبل از دستیابی به هر درک هدفمندی برطرف شوند.
هشت افسانه مرسوم
افسانه 1: چندگانگی شخصیت (personality split):
فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا شخصیت چندگانه ندارد. این، یک توصیف تأسفبرانگیز و اساساً نادرست است. اسکیزوفرنیا اختلال شخصیت نیست. مفهوم چندگانگی شخصی، بهطور دقیقتر اختلال چندگانگی شخصیت را توصیف میکند که امروزه، اختلال هویت تجزیهای نامیده میشود.
افسانه 2: پدر و مادری بد (parenting bad):
فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا حاصل پدر و مادری بد نیست. هیچکس نمیتواند موجب شود که فرد دیگری به اسکیزوفرنیا دچار شود. ابتلا به این اختلال از ترکیب فاکتورهای گوناگونی ناشی میشود. فاکتورهایی مانند استعداد ذاتی) آمادگی ارثی) و محیط پراسترس.
اگر فردی آمادگی ارثی نسبت به اسکیزوفرنیا داشته باشد و در یک محیط پراسترس باشد، بیماری ممکن است خودش را زودتر نشان دهد، شدیدتر باش، تناوب بیشتری داشته باشد و منجر به پیامدهای ناتوانکنندهتری شود.
اما اعتقاد بر این است که محیط بهتنهایی منجر به بیماری نمیشود. بخش عظیمی از مردم در حوادث فاجعهآمیز سطوح بالایی از استرس را تحمل میکنند و به این اختلال مبتلا نمیشوند.
اگرچه صحت این عقیده کمرنگ است، هنوز وجود دارد و بهویژه برای خانوادهها – که باید بهترین افراد حمایتکننده فرد باشد- مشکل و دردآور است.
افسانه 3: سوءمصرف مواد (experimentation drug):
اسکیزوفرنیا به خاطر تجربه مصرف مواد ایجاد نمیشود، مطالعات اخیر نشان دادهاند که افرادی که از حشیش استفاده میکنند، حالت شدیدتری از شروع اولین اپیزود سایکوتیک را دارند و آنهایی که اولین اپیزود سایکوتیک را داشتهاند، 3 تا 5 برابر بیشتر از جمعیت عمومی، مواد مصرف میکنند.
این اختلال بسیار پیچیده است و ناشی از مصرف مواد نیست. مصرف مواد، موجب اسکیزوفرنیا نمیشود، با این حال، ممکن است یک عامل خطر در ترکیب با تعاملات ژن و محیط، در افرادی که به لحاظ ژنتیکی آمادگی برای اختلال دارند، باشد.
بسیاری از موارد، افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا از مواد و الکل در تلاشی نابهنجار برای کنترل علائم و ناراحتیهای وابسته استفاده میکنند.
افسانه 4: انگیزه فقدان (lack of motivation ):
افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا در واقع تلاش میکنند که بهتر شوند، هیچکس نمیخواهد اختلالی مانند اسکیزوفرنیا داشته باشد. افرادی که دارو مصرف میکنند و از حمایت روانی و اجتماعی برخوردارند، نسبتاً بهترند؛ اما اختلال عملکرد، علیرغم درمان ممکن است همچنان باقی بماند.
داروهای روانگردان معمولاً شدت علائم واضح را کمتر میکنند، اما نمیتوانند علائم را حذف کنند. دلایل متعددی وجود دارد که چرا بعضی از افراد ممکن است با درمان سازگار نباشند.
در بعضی از موارد، درمان مناسب بهراحتی در دسترس نیست. افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا بیشتر از مداخلات درمانی مداوم و ثابت سود میبرد. در حالیکه امروزه برنامههای مبتنی بر جامعه و سرپایی کم است.
عوارض جانبی داروها، مشکلساز بوده و ممکن است بر ثبات درمان تأثیر بگذارد – بیش از 54% افرادی که داروهای آنتی سایکوتیک آتیپیکال مصرف میکنند، عوارض جانبی از قبیل افزایش وزن/ گرسنگی، خستگی/ خوابآلودگی و فقدان هماهنگی/ مشکلات عضلانی مثل تندرنس، twitches و ترمور را گزارش کردهاند.
از بین افرادی که عارضه جانبی را تجربه کردهاند، کمتر از 25 %این عارضه جانبی را به پزشک گزارش کردهاند.
افسانه 5: افزایش شیوع (incidence rising):
شیوع اسکیزوفرنیا در حال افزایش نیست و هیچ مدرک و سندی برای این افزایش شیوع وجود ندارد. در هر حال جوامع مدرن غربی بهویژه در نواحی حاشیهای و روستایی پراسترس است که ممکن است موجب ناتوانی بیشتر در افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا گردد.
علاوه بر آن جریان انستیتوزدگی موقعیتی را ایجاد کرده که بهموجب آن افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا بیشتر در جامعه دیده میشوند. این جریان اگرچه تأثیرات مثبتی داشته، اما اثرات منفی زیادی نیز داشته است.
برآوردهای رسمی تعداد افرادی که بیخانمان هستند و مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند، از 15 تا 35 درصد تغییر میکند، با این حال، ممکن است میزان آن بسیار بیشتر باشد، به همان اندازه که اندازهگیری آن نیز مشکلتر است.
افسانه 6: انستیتوزدگی و ناتوانی (disability and institualizaton):
افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا همیشه در مؤسسات زندگی نمیکنند و همیشه هم عمیقاً ناتوان نیستند. درست است که در گذشته تعداد زیادی از این افراد انستیتو زده میشدند و این افراد عمده افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا نبودند.
بسیاری از افراد مبتلا با خانوادههایشان زندگی میکنند، بعضی در مراکز نگهداری و یا اینکه بهطور مستقل زندگی میکنند. این اختلال این پتانسیل را دارد که بهشدت ناتوانکننده باشد و یک بیماری روانی جدی است.
به هر حال نقایص عملکردی واقعی، به میزان زیادی متفاوت بوده و این امکان برای افراد مبتلا وجود دارد که کار کنند، به مدرسه بروند و تشکیل خانواده دهند.
افسانه 7: هوش بهر کم (intelligence low):
افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا میانگین هوشی پایینی ندارند. در عوض، میانگین دامنه حقیقی هوش بهر این افراد به میزان زیادی متفاوت است.
این امکان وجود دارد که فردی مبتلا به اسکیزوفرنیا باشد و باهوش هم باشد. همچنین این امکان وجود دارد که فرد یک اختلال رشدی همراه نیز داشته باشد.
تعداد زیادی و نه همه افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا، انواعی از نقایص شناختی دارند، اما اینها لزوماً به معنای پایین بودن هوش نیستند. بجای آن، عملکرد اجرایی که برای هماهنگی انتزاع، قضاوت و پردازش زمان با عمل هدفمند است، ممکن است آسیبدیده باشد. آسیب اجرایی یکی از اصلیترین نقایصی است که در ارتباط با اسکیزوفرنیا است و در همه مراحل بیماری دیده میشود.
افسانه 8: خطر و خشونت (violence and danger):
افراد اسکیزوفرنیا عموماً خشن و خطرناک نیستند. این یک افسانه بسیار مخرب است که به میزان زیادی توسط رسانهها تقویت شده است. اگرچه یک ارتباط آماری بین اسکیزوفرنیا و خشونت وجود دارد، فقط بخش کوچکی از خشونت اجتماعی کمتر از 11% را میتوان به افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا نسبت داد.
افرادی که بهطور فعال سایکوتیکاند، بهخصوص اگر پارانویید باشند، گاهی ممکن است بسیار خشن شوند که میتواند بسیار ترسناک باشد.
به هرحال، تاریخچهای رسمی از یک فرد خشن، مرد جوانی با تاریخچه خشونت و سوءمصرف مواد است که ممکن است یک بیماری روانی درماننشده داشته باشد.
به هرحال از نظر آماری افرادی که مبتلا به اسکیزوفرنیا هستند و در جامعه زندگی میکنند، بیشتر از جمعیت عمومی مرتکب جنایت نمیشوند.
افرادی که نشانههای سایکوتیک دارند، به خودشان بیشتر از سایرین آسیب میرسانند. خشونت آسیب به خود شامل انواع گوناگونی از آسیبهاست که شامل خودزنی، مثله کردن و گرسنگی و همچنین تلاش برای خودکشی است.
برآوردهای اخیر خودکشی که توسط افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا صورت گرفته از 5 تا 11 درصد با بیشترین میزان خودکشی در شروع بیماری تغییر میکند.
بیش از 11 تا 25 درصد افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا برای خودکشی تلاش میکنند. همچنین این واقعیت نیز وجود دارد که خانواده و افراد خاصی هم ممکن است هدف خشم و خشونت فرد قرار بگیرند.
پژوهشهای اخیر نشان میدهند که جنایتهای خشن که توسط افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا صورت گرفته، در حال افزایش است و یک دلیل برای آن، افزایش تعداد افرادی است که مبتلا به تشخیص دوگانه هستند.
واضحاً خشونت وابسته به مواد و الکل مشکل مهمی است و بدون در نظر گرفتن اینکه آیا فرد مبتلا به اسکیزوفرنیا هست یا نه حائز اهمیت است.
مثال دیگری برای این افزایش شیوع، کمبود درمان مناسب است. همانطور که وقفه در سلامت روان و خدمات اجتماعی ادامه پیدا میکند، افراد مجبورند بدون درمان لازم وارد اجتماع شوند، disenfranchised شده و هم تشدید حاد و بدتر شدن بیماریشان را تجربه میکنند.
اگر این حقیقت داشته باشد، آن چیزی که درباره خشونت بهعنوان یک افسانه شروع شده بود، ممکن است به یک واقعیت تبدیل شود.
سببشناسی اسکیزوفرنیا
درگیری ارگانیک تا حدودی در این اختلال نقش دارد و افراد بسیاری معتقد هستند که حداقل آمادگی ارثی برای این بیماری وجود دارد. استرس هم ممکن است در شروع اپیزود و هم شدت اختلال نقش داشته باشد، اما تنها علت بیماری نیست.
عمده یافتههای نوروبیولوژیکی در خصوص افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا، همگام با پیشرفت تکنولوژی که شامل نقشهبرداری کامپیوتر، تصویربرداری رزونانس مغناطیسی، انسفالوگرافی مغناطیسی و توموگرافی انتشار پوزیترون است، به دست آمده است. اما متأسفانه درک این یافتهها قبل از کشف این اطلاعات که بهوسیله این تکنولوژیهای جدید بهدستآمده، دچار وقفه بوده است.
فهرست علل فرض شده برای اسکیزوفرنیا تا حدودی بیدقت بوده و ممکن است متناقض به نظر برسد. اما نیاز برای تحقیق بیشتر را مشخص میسازد.
اخیراً در ایالاتمتحده، تحقیقات پولی موجود برای بررسی و مطالعه اسکیزوفرنیا، فقط کسر کوچکی از پولی است که برای تحقیق در خصوص دیگر بیماریها، هزینه میشود.
همچنین پیچیده بودن تحقیقات نشاندهنده این است که اسکیزوفرنیا همانند بیماریهای دیگر، احتمالاً بهوسیله ترکیبی از چندین عامل ایجاد میشود.
یکی از انتقادات تئوریهای نورولوژیکی و بهویژه ساختاری این است که آنها نمیتوانند برای ماهیت دورهای بیماری در بعضی از افراد و یا نتایج بالینی بسیار متغیر در نظر گرفته شوند.
تشخیص اسکیزوفرنیا
توهمات میتوانند بهعنوان بخشی از مذهبهای خاص و آیینهای فرهنگ، رفتار ناشی از سوءمصرف مواد و یا حتی درون قلمرو تجربه نرمال رخ دهد. یک روش تقسیمبندی اسکیزوفرنیا، غلبه علائم مثبت یا منفی است.
آسیبهای درکی
افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا ممکن است انواع گوناگونی از آسیبهای درکی را تجربه کنند که در شدت بسیار متفاوتاند. توهمات شایعترین این اختلالات بهویژه در فاز حاد به شمار میروند.
اگرچه ایلوژن و دیگر آسیبهای درکی که نشاندهنده اختلال عملکرد یکپارچگی حسی یا اختلال عملکرد پردازش حسی است، نیز ممکن است وجود داشته باشد.
این نقایص همچنین شامل طرحواره بدنی ضعیف و مرزهای شخصی ضعیف، تدافع لمس، تخریب شکل از زمینه و ارتباطات فضایی و زمانی است.
هنگامی که نشانههای مثبت و منفی بهصورت پایداری شروع میشوند، نهتنها آسیبهای درکی و اختلال سوگیری (جهتیابی) رخ میدهد، بلکه رفتارهای بیاراده نیز شروع میشوند. توهمات بهعنوان شاه علامت، علائم اسکیزوفرنیا در نظر گرفته میشوند.
هذیانها
هذیانها در محتوا با هم تفاوت دارند. هذیانهای معمول که در افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا دیده میشود، هذیان بیزار است که درون زمینه محیطی و فرهنگی فرد غیرمحتمل است.
هذیانهای پارانوییدی اساساً محدود به اسکیزوفرنیا نیستند. اما بهطور خاص برای رفتارهای بدگمانی و محافظتی به شمار میروند که گاهی با اختلال دیده میشوند.
هذیانهای اسکیزوفرنیا به اشکال متفاوتی تظاهر میکنند. برای مثال یک هذیان ممکن است به شکل پخش افکار باشد که زمانی رخ میدهد که فرد اعتقاد دارد که افکارش را میتوان انتقال داد.
چهارچوب درمان کاردرمانی برای افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا
انواع تفسیر وظایف ساختاریافته فراهم کردن آموزش عادات، انحراف، مهارتهای انطباقی، آموزش مدیریت زمان، امکان و فرصت رشد مهارتهای اوقات فراغت ممکن است در ایجاد عزتنفس از طریق تکمیل موفقیتآمیز فعالیت نقش داشته باشد.
فعالیتهای بیانی ارتباط غیرکلامی، اصول خلاقانه و عاطفی، امکان رشد مهارتهای اوقات فراغت، از طریق تکمیل موفقیتآمیز فعالیت در ایجاد عزتنفس نقش دارد.
مهارتهای عملکردی زندگی عبارت است از مراقبت از خود بهطور پایهای که دربرگیرنده بهداشت، اصلاح و لباس پوشیدن و همچنین مهارتهای زندگی مستقل مانند تهیه غذا و مدیریت پول است.
آموزش روانی میتوان از آن برای آموزش مهارتهای خاص استفاده کرد. اما برای آموزش مدیریت علائم و نشانهها، آگاهی از سلامت و امنیت و آموزش جرأتورزی به کار میرود.
آموزش مهارتهای اجتماعی بهویژه در گروه مؤثر است که شامل ارتباطات کلامی و غیرکلامی است. ایفای نقش یکی از تکنیکهایی است که استفاده میشود.
آموزش حرفهای شامل آمادهسازی مهارتهای پایه، مدیریت زمان و مهارت اجتماعی است. پیگیری شغلی بایستی بهدقت درجهبندی شود و ممکن است نیاز به حمایت داشته باشد.
مداخلات کاردرمانی
درمان تیمی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنیا معمول است و بسته به مدل درمانی است که مورد استفاده قرارمی گیرد.
منبع
کتاب Psychosocial Occupational Therapy: An Evolving Practice ؛ نوشته الیزابت کارا