درماندگی آموختهشده (Learned helplessness) امروزه بهعنوان یک بیماری روانی انسانها را حیران و سرگردان کرده است. در چنین وضعیتی اگر بیمار به این باور برسد که هیچ کاری از دستش برنمیآید تا موقعیت خود را تغییر دهد، حالت او را درماندگی آموختهشده مینامند. درنتیجه دست از تلاش برمیدارد زیرا به این باور رسیده است که هیچ کاری از من ساخته نیست.
درماندگی آموختهشده از دیدگاهها و حوزههای مختلف روانشناسی، روانشناسی بالینی، زیستشناختی و… مورد توجه و بررسی قرار گرفته است و هر یک از حوزهها دلیل درماندگی آموختهشده را تحت تأثیر عوامل فیزیولوژیکی، زیستی و یا عوامل روانی میدانند، اما زمینه و محیط اجتماعی که افراد درمانده در آن قرار دارند از سوی حوزههای مذکور مورد توجه قرار نگرفته است.
در حالی که رویکردهای جامعهشناختی؛ عوامل، ساختارها، روابط و محیط اجتماعی را در بررسی درماندگی آموختهشده مورد توجه قرار میدهند. چرا که انسان یک موجود اجتماعی است؛ یعنی اعمال و افکارش تحت تأثیر حضور دیگران قرار میگیرد.
رفتار اجتماعی در خلأ اتفاق نمیافتد، بلکه به شدت تحت تأثیر هنجارهای فرهنگی یا قواعد اجتماعی است که نشان میدهد یک فرد در یک موقعیت خاص چگونه باید رفتار کند.
رفتارهای افراد متأثر از عوامل اجتماعی است و هر یک از افراد گروه اجتماعی با استفاده از تجربههای گذشته، هنجارها و ارزشهای اجتماعی، رویدادها را در ارتباط با خود و در موقعیت خاص ادراک میکنند.
به عبارت دیگر، افراد همواره در تعامل با محیط اجتماعی هستند و در طول زندگی خود با وقایع ناخوشایند بسیاری مواجه میشوند. هر یک از ما اغلب چنین شرایطی را تجربه میکنیم. برخی از این وقایع، قابلاجتناب و پیشگیری هستند؛ برخی نیز قابل گریزند.
اما وقایعی نیز که نمیتوان از آنها گریخت یا از آنها جلوگیری کرد؛ که این را درماندگی مینامند؛ شرایطی که در آن، فرد بهطور مکرر در معرض موقعیتهای شکست قرارگرفته و اعتمادبهنفس وی کاهش مییابد. در نتیجه دچار تزلزل در عملکرد میشود، به نحوی که ممکن است در کسب نتیجهای معین برای عملکردهای آتی دچار تردید شود.
سلیگمن معتقد است نظریههای غالب در روانشناسی در اواخر دههی شصت بهجای توجه به قدرت محیط؛ به انتظارات، ترجیحات، انتخابها، تصمیمات و احساس درماندگی افراد توجه کردند.
مفهوم درماندگی آموختهشده، معرف منفیترین حالت خود است. درماندگی آموختهشده، به حالت افرادی اشاره میکند که کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. این اعتقاد که پیامدهای رفتار، مستقل از رفتار فرد است، ابتدا بهوسیلهی سلیگمن مورد پژوهش قرار گرفت.
سلیگمن مفهوم درماندگی آموختهشده را بهعنوان حالت ویژهای تعریف کرد که اغلب درنتیجهی اعتقاد فرد مبنی بر اینکه رویدادها در کنترل او نیستند در او ایجاد میشود. به سخن دیگر، بعد از یک رشته تجربه که در آن پاسخهای فرد درنتیجهی رفتار او تغییری ایجاد نمیکند میآموزد که رفتار و نتیجهی رفتار او از یکدیگر مستقلاند.
در مطالعهی آزمایشی آلوی پیترسن، آبرامسون و سلیگمن (1984) دانشجویانی که سبک اسناد همهشمول برای تبیین وقایع غیرقابلکنترل و ناخوشایند داشتند، نقایص درماندگی را هم به موقعیت مشابه با موقعیت درماندگی و هم به موقعیت نامشابه با موقعیت درماندگی انتقال دادند.
طبق نظریه درماندگی آموختهشده سلیگمن، زمانی که فرد در موقعیت ناکامیهای متعدد اجتماعی، قرار بگیرد و احساس ناتوانی کنترل بر شرایط محیط را تجربه نماید و بیتأثیر بودن فعالیت و پاسخ خود را احساس کند، دچار نوعی تزلزل و بیثباتی خواهد شد و در موقعیتهای بعدی نیز با وجود امکان موفقیت، پیشاپیش شکست را میپذیرد. درنتیجه درماندگی آموختهشده، میتواند تزلزل و بیثباتی انگیزشی را به دنبال داشته باشد.
به عقیدهی واینر، عمدهی تبیینهای افراد از شکستها و موفقیتهایشان دارای سه بعد مهم است. نخستین بعد اسنادی، مکان (درونی- بیرونی) است. افرادی که برای درماندگی خود اسناد درونی میدهند علت درماندگی را به خود، یعنی به عواملی نظیر هوش یا استعداد نسبت میدهند.
در حالی که کسانی که برای درماندگی اسناد بیرونی میدهند، علت درماندگی خود را به ماهیت آن موقعیت، یعنی عوامل محیطی مثل افراد دیگر یا شرایط اجتماعی نسبت میدهند. دومین بعد اسنادی، کلیت (کلی- اختصاصی) است.
علل کلی به بسیاری از موقعیتهای زندگی فرد تعمیم مییابند، اما علت اختصاصی تنها به یک موقعیت یا موقعیتهای کمی مربوط میشود.
برای نمونه فرد ممکن است شکست خود در حل مسائل را به هوش کم خود (کلی) و یا بهدشواری این مسائل بخصوص (اختصاصی) نسبت دهد.

سومین بعد اسنادی، پایداری (پایدار -ناپایدار) است. علل پایدار در طی زمان ثابت هستند، در حالی که علل ناپایدار در گذر زمان تغییر میکنند. فردی که شکست خورده، ممکن است تصور کند علت شکست او پایدار است و در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
پیترسون و سلیگمن (1984) معتقدند که افراد پیوسته علتهای مشخصی را برای رویدادهای خوب و بد، که گاهی این اسناد ناسازگارانه است، برمیگزینند. به بیان دیگر اسناد رویدادهای منفی به علل درونی، باثبات، کلی و اسناد رویدادهای مثبت به علل بیرونی، بدون ثبات و اختصاصی، نوعی شیوه اسنادی ناسازگارانه است و همین اسناد ناسازگارانه و یا به بیان دیگر اسناد بدبینانه است که شخص را با ناکامیها، مشکلات و درماندگی آموختهشده مواجه میسازد.
به عقیدهی سلیگمن، پسران از دوران کودکی طوری تربیت میشوند که به خود متکی باشند و فعالیت زیاد داشته باشند، اما تربیت دختران بهگونهای است که آنها را منفعل و وابسته میکند.
در این حال دختران وقتی بزرگ میشوند، خود را در فرهنگی مییابند که برای نقش مادر و همسر بهای چندانی قائل نیست و اگر زنی به دنیای کار روی آورد، به دستاوردهایش کمتر از دستاوردهای مردان بها میدهند.
همچنین زنان سبک توضیحی بدبینانهتری نسبت به مردان دارند و هر تجربهی درماندگی منجر به افزایش میزان افسردگی در آنان خواهد شد. لذا زنان بیشتر از مردان درماندگی را تجربه میکنند.
براساس نتایج حاصل از تحقیقات تجربی که توسط محققان انجام گرفته است. بعضی از محققان بر این باورند که علائم درماندگی آموختهشده در طیف وسیعی از بیمارانی قابل مشاهده است که احساس میکنند یک سری عوامل موجب میشوند که فرد توانایی کنترل، شرایط را نداشته باشد فرد در برخورد با رویدادهای زندگی توانایی شناسایی هنجارهای اجتماعی و شیوههای رویارویی سالم را نداشته باشد، در واکنش فعال نسبت به چالشهای زندگی با دشواری روبهرو خواهد شد و برای حل مشکلات زندگی خود به رفتارهای انحرافی پناه میبرد.
ازجمله مفاهیمی که در زمینه رفتار نابهنجار یا درزمینهٔ آسیبشناسی روانی مطرح میباشد مفهومی است که درماندگی یا استیصال نامیده میشود.
قرار گرفتن در معرض مسائل غیرقابلحل ممکن است شخص را به فعالیتهای شناختی متمرکز بر حالتهای عاطفی منفی سوق دهد.
درماندگی بهطور معناداری عملکرد شناختی را کاهش میدهد و فعالیت ساختارهای مرتبط با اضطراب/ ترس را فعال میکند. بهطورکلی، خستگی شناختی درباره درماندگی به این موضوع اشاره دارد که مواجهه با رویدادهای غیرقابلکنترل مواردی چون کاهش فعالیت شناختی، اختلال در توجه و بازداری پردازش اطلاعات را در پی دارد.
سلیگمن ادعا کرد تجربیاتی که افراد در مورد وقایع غیرقابلکنترل دارند میتوانند منجر به درماندگی آموختهشده و آن نیز منجر به نقایص عاطفی غمگینی، اضطراب و خصومت و عزتنفس پایین شود.
یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار بر روند پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، درماندگی آموختهشده است در محیطهای آموزشی و کلامی، درماندگی آموختهشده به فراگیرانی اشاره دارد که تلاش و کوشش را با پیشرفت مرتبط نمیدانند. آنها فکر میکنند هر کاری بکنند موفقیت به دست نمیآورند. چنین حالتی ناشی از این اعتقاد است که پیامدهای رفتار، مستقل از رفتار فرداست.