دلبستگی سیری مشابه با نقشپذیری در جانوران است.
نقشپذیری فرایندی است که جانوران کمسال به وسیله آن هدفهای واکنشهای اجتماعی خود را میآموزند. آنان در ابتدا تمایلی به تعقیب اشیاء فراوان دارند اما این گستره به سرعت محدود میشود.
در پایان دوره نقشپذیری، جانوران کمسال اغلب به یک فرد واحد پیوسته شدهاند که عموماً همان مادر است. کودکان انسانها در نخستین هفتههای زندگی نمیتوانند اشیاء را به طور فعال از طریق حرکت خود تعقیب کنند اما آنان نسبت به مردمان واکنشهای اجتماعی مستقیم انجام میدهند. آنان میخندند، اصواتی از دهان خارج میکنند، دربرمیگیرند و غیره.
آنان در ابتدا واکنشهای خود را به سوی همهکس معطوف میکنند اما در شش ماهگی آنان پیوستگی خود را روی چند فرد آشنای معدود و پیش از همه روی یک فرد متمرکز کردهاند. آنگاه ترس از بیگانگان در آنان آشکار میشود. سپس همانگونه که در جانوران دیده میشود ترس از بیگانگان میزان احتمالات برای تشکیل پیوستگیهای نو را محدود میکند.
کودکان از آن پس مراقب حضوروغیاب فرد عمده مورد پیوستگی خود هستند و برای تداوم نزدیکی به این فرد یک دستگاه تعقیبی تصحیح شونده به وسیله هدف را برقرار میسازند.
بالبی تأکید میکند که هیجانها جزء اساسی دلبستگی هستند و نیز کودکان با سبک دلبستگی ایمنی دارای تجارب سرشار از ایمنی و به دور از اضطراب مختلکننده هستند و در مقابل، کودکان با سبک دلبستگی ناایمن (اجتنابی و دوسوگرا) دنیا را محیطی ناامن و استرسزا تصور کرده و توانایی مؤثر و سازنده با مشکلات و موقعیتهای تنشزا را ندارند.
به طور کلی کودکان با سبک دلبستگی ایمن خواهان تعامل و همکاری و رفتار چسبندگی به مراقب خود بوده و در حضور او احساس راحتی میکنند.
کودکان با سبک دلبستگی اجتنابی از اینکه به رابطه دوسویه با مراقب خویش بپردازند اجتناب کرده و رفتاری حاکی از عدم راحتی نشان میدهند. در نهایت کودکان با سبک دلبستگی ناایمن دوسوگرا رفتار متعارض با مراقب خویش نشان میدهند که از یک طرف خواهان گرایش به مراقب و تعامل با او بوده و از سوی دیگر خواستار گریز یا اجتناب از او هستند.
به طور کلی میتوان گفت یکی از عوامل شکلگیری شخصیت در بزرگسالی کیفیت دلبستگی در زمان کودکی فرد میباشد؛ از این رو پرداختن به نظریه دلبستگی میتواند راهی برای مطالعات موردنظر در زمینه رشد و شکلگیری شخصیت افراد در آینده باشد.
بالبی در مورد کودکانی که از مادر خود جدا شده بودند به تحقیق پرداخته و میگوید «زمانی که کودک به مدت طولانی از مادر خود جدا میشود، همچنان به دنبال جلب توجه مادر میباشد، اما همواره نگران این است که هر آنچه که خوب است را در هر لحظه از دست بدهد».
آنها به دنبال این هستند که در مورد هر چیزی مطمئن شده و اگر این اطمینان را دریافت نکنند ناراحت و نگران میشوند. آنها از روابط خود فرار کرده و دوباره بازمیگردند و به هر فردی ابراز علاقه میکنند و دوباره احساس امیدواری میکنند.
این الگویی از روابط در بین افراد است که بالبی به آن دلبستگی اضطرابی میگوید. میزان جدایی کودک از والدین خود مشکلات دیگری را به بار میآورد.
از طرف دیگر، کودک ممکن است احساس درماندگی داشته و به وضعیتی که بالبی به آن وضعیت جدا افتاده میگوید، برسد. آنها برای حفاظت از خود، وارد دنیای درونی خود شده و دور افتاده، خشک و سرد به نظر آیند. آنها وضعیتی را تجربه میکنند که بالبی به آن «دلبستگی اجتنابی» میگوید.
موقعیتی که کودک هرگونه محبت، نزدیکی و سرمایهگذاری عاطفی را خطرناک میداند که باید از آن اجتناب کند. به عنوان مثال ممکن است برای در آغوش کشیده شدن و اطمینان یافتن به شدت نیازمند باشند اما به نظرشان این نوعی خیانت به خود است.
نقطه عطف تفکرات بالبی این است که زمانی که مشکلات فراوانی برای به وجود آوردن دلبستگی ایمن در دنیای کودک وجود دارد، چه اتفاقی برای او میافتد. مشکلات مربوط به دلبستگی ناایمن تنها به سن ۸، ۱۲ یا ۱۷ سالگی محدود نمیشود، بلکه تمام زندگی یک فرد را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
سبک دلبستگی ما متأثر از تجربیات اولیه ما در دوران کودکی میباشد. همچون پیشنویسی است که در دنیای بزرگسالی ما نیز تأثیرگذار است، بدون اینکه حتی ما متوجه این اتفاقات شویم.
بر اساس سبکهای دلبستگی که بالبی عنوان کرده، میتوان گفت سه نوع سبک دلبستگی اولیه وجود دارد که ما میتوانیم نسبت به سایرین داشته باشیم. اولین سبک دلبستگی، دلبستگی ایمن است. سبک دلبستگی که ایدهآل است و کم اتفاق میافتد. زمانی که سبک دلبستگی شما ایمن باشد، اگر مسئلهای به وجود آید، آن را حل خواهید کرد.
شما با فهمیدن نقصهای شریک خود وحشتزده نخواهید شد. اگر شریک زندگی شما کمی ناراحت، پریشیان یا تا حدودی مزاحم باشد، واکنش شما شدید نخواهد بود. چرا که اگرچه او نمیتواند نسبت به شما برخورد درستی داشته باشد اما شما میتوانید از خود مراقبت کرده و یا حتی برخی از نیازهای او را نیز برآورده سازید.
زمانی که دیگران واکنش شدیدی نسبت به شما دارند، رفتار آنها را تفسیر کرده و با خود میگویید شاید در محل کار مشکلی برایش پیش آمده که برای شنیدن آنچه که در طول روز برای شما اتفاق افتاده چندان تمایلی ندارند.
سبک دیگر دلبستگی، دلبستگی اضطرابی میباشد که با چسبندگی بیش از حد مشخص میشود. تماس گرفتنهای پیدرپی، فرستادن پیغامهای پشت سر هم و فهمیدن اینکه دیگران در حال انجام چه کاری هستند و داشتن این نگرانی همیشگی که مبادا شریک شما، شما یا شهر را ترک گفته باشد.
افراد با سبک دلبستگی اضطرابی همواره نیازمند ارتباط با دیگران بوده و تنها به نیازهای خود توجه میکنند. آنها همواره عصبی بوده و حرفی سخیف یا حرکتی اشتباه میتواند در نظر آنها مشکلی بزرگ و یا حتی تهدید به حساب آید و در پی آن رابطه خود را با شریک زندگیشان از بین ببرند.
به عنوان مثال ممکن است بگویند: دلیلی که تو از سوپی که من درست کردم خوشت نمیاد اینه که منو دوست نداری و یا میخوای ترکم کنی! درحالی که دلیل اصلی آن میتواند درگیری ذهنی طرف مقابل در مورد مشکلی باشد که در محل کار ایجاد شده است.
دلبستگی اجتنابی به این معناست که فرد به جای اینکه سعی در حل مشکل داشته، عصبانی شود و یا حتی به شخصی دیگر نزدیک شود، فرار کرده و یا صرفنظر میکند. زمانی که مشکلی رخ میدهد و در مورد آن صحبت نمیکنید، به طور غریزی فکر میکنید به دیگران نیاز ندارید، مخصوصاً اگر تنها باشید.
افراد با سبک دلبستگی اجتنابی معمولاً به سراغ افرادی میروند که دارای سبک دلبستگی اضطرابی هستند که جزو پر ریسکترین روابط میباشد.
فرد با سبک دلبستگی اجتنابی پشتیبانی که فرد با سبک اضطرابی نیاز دارد را در اختیار او قرار نمیدهد و از طرف دیگر فرد دارای سبک دلبستگی اضطرابی فضای خصوصی که فرد دارای سبک اجتنابی نیاز دارد را همواره مورد هجوم خود قرار میدهد.
بالبی به ما در شناسایی رفتارهای اینگونه افراد کمک میکند، بهویژه زمانی که از رفتارهای آنها ناامید و ناراحت شدهایم.
همه افراد تماماً اجتنابی یا اضطرابی نیستند. ممکن است زمانی اجتنابی و زمانی دیگر اضطرابی باشیم؛ بنابراین همانگونه که توسط بالبی بیان شده، میتوان گفت رفتارهای بیتفاوت و سردی در روابط به معنای این نیست که آنها همچون غارتگری در روابط سبب از بین رفتن آنها میشوند، بلکه تنها به این دلیل است که شاید سالها پیش، از صمیمیت با اطرافیان آسیب خوردهاند؛ بنابراین این نظریه، اطلاعات شخصی ما را افزایش میدهد تا بتوانیم در شکلدهی مجدد رفتارهای غیرعادی خود از آن استفاده کنیم.
آزمایش هری هارلو
آزمایش هری هارلو روانشناس دانشگاه استنفورد در دهه 1950 بر روی میمونها نشانگر این بود که دلبستگی مادر فرزندی چیزی فراتر از نیاز به غذاست.
آزمایش هری هارلو این بود که میمونها را چند ساعت بعد از تولدشان از مادران اصلیشان جدا میکرد و بین دو مادر ساختگی میگذاشت.
یکی از مادران نرم بود و پارچهای و مادر دیگر با سیم ساخته شده بود. مادران ساختگی جدا از جنس در غذا دادن هم متفاوت بودند. مادر سیمی با یک بطری بچگانه که به آن وصل بود، غذا میداد و مادر پارچهای غذا نمیداد. نیمی از بچه میمونها در کنار مادر نرم و پارچهای غذا میخوردند و نیمی دیگر توسط مادر سیمی.
سؤالی که برای پژوهشگران مطرح بود این بود که آیا این کودکان به مادری که به آنها غذا میدهد دلبسته میشوند یا اینکه آنها مادر نرم و پارچهای را ترجیح میدهند.
نتایج نشان داد زمانی که غذا توسط مادر سیمی به بچه میمونها داده میشد آنها مادر نرم و پارچهای را ترجیح میدادند و بیش از 15 ساعت در روز را با آن میگذراندند. در عوض تنها یک ساعت (و بیشتر در موقع غذا) پیش مادر سیمی میرفتند.
این آزمایش روشن ساخت که راحتی تماس در مقایسه با شیردهی و تغذیه از اهمیت بسیار بیشتری در رشد واکنشهای عاطفی برخوردار است.
آزمایش هری هارلو نشان داد که بچه میمونها علاوه بر راحتی و آسایش و دلبستگی، به خاطر امنیت به سراغ مادر پارچهای خود میروند. او به بچه میمونها اجازه داد در حضور و در غیاب مادر پارچهای خود به کاوش در یک اتاق بپردازند.
هنگامی که مادر پارچهای حضور داشت، بچه میمونها از آن بهعنوان پناهگاه برای کاوش اتاق استفاده میکردند و به همین خاطر بسیار نزدیک به آن حرکت میکردند یا اگر دور میشدند فوراً به کنارش برمیگشتند.
هنگامی که مادر پارچهای از اتاق بیرون برده میشد، بچه میمونها غالباً بیحرکت میماندند، کز میکردند، میلرزیدند، جیغ میزدند وزوزه میکشیدند.
آزمایش هری هارلو به طرز غیرقابل انکاری اثبات کرد که عشق برای رشد طبیعی کودک جنبه حیاتی دارد و محرومیت از آن گاهی به مرگ میانجامد. این آزمایش باعث تغییرات اساسی در چگونگی رفتار و رویکرد پرورشگاهها، بنگاههای فرزندخواندگی و گروههای خدمات اجتماعی به مسئله مراقبت از کودکان انجامید.
با اینکه آزمایش هارلو غیراخلاقی و بیرحمانه توصیف شد اما حقایقی را روشن ساخت که تأثیرات عمیقی بر درک ما از رشد کودک و دلبستگی به جا گذاشت.
مطالعهی کتاب راهنمای گامبهگام رابطه مادر و کودک را به شما پیشنهاد میکنیم.