مایل به تماشای فیلم های بزرگان روان شناسی هستید؟
دونالد اولدینگ هب
تولد: 22 جولای، 1904 ( 31 تیر 1283)
وفات: 20 آگوست 1985 (29 مرداد 1364) در سن 81 سالگی
دلیل شهرت: نظریه مجتمع های سلولی
دونالد اولدینگ هب در 22 ژوئیه (جولای) 1904 در چستر واقع در استان نوا اسکوتیای کانادا متولد شد. پدر و مادرش، هر دو داستاننویسی روی آورد، اما شکست خورد و علاقهاش به اصلاح روشهای آموزشی، سبب شد پزشک بودند. هب دانشآموز و دانشجوی ضعیفی بود. از فارغالتحصیلی از دانشگاه دال هاوزی و گرفتن مدرک لیسانس، به تدریس در مدرسه روستایی محل تولدش، مشغول شود. او شروع به مطالعه آثار فروید، وونت و جیمز کرد، اما به دلیل نمرات بسیار ضعیف دوره لیسانس، نمیتوانست وارد هیچ دانشگاهی شود. ازآنجاکه رئیس گروه روانشناسی در دانشگاه مک گیل در مونترال یکی از دوستان مادرش بود. او بهعنوان دانشجوی روانشناسی دوره تحصیلات تکمیلی (فوقلیسانس) پذیرفته شد. در آنجا با روانشناسی یادگیری پاولفی آشنا شد که موردعلاقهاش واقع نشد. رساله کارشناسی ارشدش در مورد یادگیری حیوانات بود (بازتابهای استخوان مانند بازتاب غیرارادی، ذاتی نیستند، بلکه نتیجه یادگیری در رحم هستند.) داور رسالهاش، بوریس بابکین عصبشناس او را تشویق کرد تا تجربه آزمایشگاهی بیشتری بدست آورد و وی را به لئونید آندریو که از دانشگاه پاولف به دانشگاه مک گیل پیوسته بود، معرفی کرد. بعد از سال سختی که براثر مرگ همسرش در یک حادثه رانندگی گذراند، در سال 1934 دانشگاه مک گیل را ترک کرد تا تحصیلات خود را در دانشگاه شیکاگو ادامه دهد. رابرت یرکیز، سمتی در دانشگاه ییل به او پیشنهاد کرد. اما به توصیه بابکین، او برای کار باکارل لشلی به دانشگاه شیکاگو رفت. آنجا بود که با عقاید و کار سی. جانسون هریک («هریک» یک عصبشناس تطبیقی بود) و پل. ای. وایز (عصبشناس رشدی) آشنا شد. بعد از یک سال لشلی و هب به دانشگاه هاروارد رفتند. نفوذ لشلی بر هب اهمیت زیادی داشت چون نظر هب را در موردبحث های رایج مربوط به مزایای یک نظریه یادگیری در برابر دیگری عوض کرد و او به تحلیل عوامل نقش محیطی و ژنتیکی در توانایی حیوانات برای دریافت محیطشان پرداخت. بعد از تکمیل دکترایش در دانشگاه هاروارد، او نقش عوامل فطری را در سازمان ادراک دیداری در موش بررسی کرد، به مونترال رفت تا با جراح معروف مغز ویلدر پنفیلد، کار کند. وی به همراه پنفیلد، تأثیر آسیبهای مغزی را در رفتار و هوش انسان بررسی میکرد. بررسیهایش نشان داد که برداشتن مقدار زیادی از بافت مغزی از طریق جراحی یا آسیبهای وارده براثر تصادف، تأثیر بسیار اندکی بر حافظه و هوش بیماران دارد، و این نظر را که مغز بهصورت یک کل عمل میکند، موردحمایت قرارداد. او همچنین مجموعهای از آزمونهای هوش برای انسان و حیوان، شامل ماز هب – ویلیامز طراحی کرد. این ماز روشی است که وسیعاً مورداستفاده قرار میگرفت تا هوش گونههای مختلف را ارزیابی کند. با مطالعاتش در مورد هوش، نتیجه گرفت که نقش تجربه، خیلی بیشتر از آن است که تصور میکردیم، درعینحال او یک تعاملگرا بود – رفتار، محصول تعامل پیچیده عوامل محیطی و ژنتیکی است. در سال 1942، لشلی سرپرستی آزمایشگاههای زیستشناسی نخستیهای یرکیز در آرنج پارک فلوریدا رو پذیرفت باز از هب خواست تا اورا همراهی کند و در آنجا به مطالعه هیجان و شخصیت شامپانزهها پرداختند. در آنجا هب باکار رافوئل لورنته دی نوآشنا شد. لورنته به وجود مدارهای ارتعاشی در سازمان مغز پی برد. بامطالعه کارهای لورنته، هب به مفهوم «مجتمع سلولی» پی برد.
دونالد اولدینگ هب در سال 1948، سمت استادی روانشناسی را در دانشگاه مک گیل پذیرفت و سال بعد کتابش بهعنوان «سازمان رفتار: یک نظریه نوروسایکولوژی» را منتشر کرد. این کتاب زمانی منتشر شد که از علاقه به سایکو فیزیولوژی و سایکوبایولوژی کاسته شده بود. یکی از پیامدهای انتشار این کتاب این بود که برخی از بهترین پژوهشگران در رابطه زمینه مغز– رفتار، به دانشگاه مک گیل روی آوردند و دانشگاه مک گیل، مرکز جهانی نوروسایکولوژی (پیوند بین عصبشناسی و روانشناسی) شد. در این کتاب هب مشکل درک رفتار را «مشکل درک عمل کلی سیستم عصبی و برعکس» نامید. هب بعد از بازنشسته شدن از دانشگاه مک گیل در سال 1974، در مزرعه کوچکی نزدیک چیستر، واقع در نوا اسکوتیا، جایی که متولدشده بود، بازگشت. او مرگی شبیه راجرز داشت؛ بعد از عمل جراحی معمولی لگن، درگذشت. نظریه نورو سایکولوژیکی هب، سه مفهوم کلیدی دارد. اصل نورو فیزیولوژیکی هب مکانیسمی که بهتوسط آن نورونهای قبلاً مستقل باهم ترکیب میشوند و بهصورت مجتمعهای سلولی پایدار درمیآیند و بهصورت زیر توضیح داده است: «وقتیکه یک اکسون سلول (الف) بهاندازه کافی نزدیک است سلول (ب) را تحریک کند و یا کراراً و مصرا در شلیک کردن آن شرکت میکند، نوعی فرآیند رشد یا تغییر متابولیکی در یک یا هر دو سلول رخ میدهد بهگونهای که کارآمدی (الف)، بهعنوان یکی از سلولهایی که (ب) را شلیک میکند، افزایش مییابد (1942:62). دومین اصل میگوید گروههایی از نورونهایی که به همدیگر شلیک میکنند، یک مجتمع سلولی را شکل میدهند که فعالیتش بعد از راهاندازی رویداد یا محرک، میتواند تداوم یابد و یک بازنمایی از آن رویداد ارائه دهد. سومین اصل موضوعی میگوید که تفکر، فعالسازی متوالی، مجموعهای از سلولهای سلولی است. این سه اصل باهم هستند و نظریه هب را شکل میدهند. هر محرک که مکرراً تکرار میشود، منجر به رشد آهسته مجتمع سلولی، ساختار پراکنده متشکل از سلولها در کرتکس و دی آنسفالون (و نیز شاید، در عقدههای عصبی پایه مخ) شده، قادر به فعالسازی جزئیات بهعنوان یک سیستم بسته است. مجتمعهای سلولی نیز باهم ترکیب میشوند و زنجیرههای مرحلهای را به وجود میآورند. زنجیره مرحلهای یکرشته فعالیت در هم ادغامشده مجتمع سلولی است. وقتی یک زنجیره مرحلهای ایجاد شد، مانند یک مجتمع سلولی، میتواند با تحریکات بیرونی، درونی و ترکیبی از این دو تحریک شود. وقتیکه هر یک از مجتمعهای سلولی یا ترکیبی از مجتمعهای سلولی در یک زنجیره مرحلهای راهاندازی شد، تمامی زنجیره مرحلهای آغاز میشود. وقتی یک زنجیره مرحلهای راهاندازی میشود، ما یک جریان تفکر را تجربه میکنیم. این نظریه بهنوعی پیوند گرایی است- هرچند مستقیماً به پیوند بین گذرگاههای اعصاب وابران و آوران اشاره نکرده: اگر R به معنای پاسخ عضلانی باشد، از نوع روانشناسی محرک – پاسخ نیست، …این نظریه هیچ سلول عصبی یا گذرگاهی را برای هیچ عادت یا ادراکی ضرورت نمیداند. پژوهشهای اولیه هب نشان داد که عوامل محیطی، خیلی بیشتر ازآنچه قبلاً گفته شد، بر رشد عصبی مؤثر است. در آزمایش هب دودسته موش شرکت داشتند. یک دسته از آنها در قفسهای آزمایشگاه هب رشد کردند و گروه دیگر در خانه هب و بهوسیله دو دخترش بزرگ شدند. موشهای دسته دوم، وقت زیادی را به بازی با کودکان هب و درگشت و گذار داخل خانه گذراندند. بعد از چند هفته، موشها باهم مقایسه شدند. معلوم شد موشهایی که در خانه بزرگشده بودند، در یکرشته مسئله مربوط به یافتن راه فرعی در ماز، از عملکرد بهتری برخوردار بودند. او این تفاوت را به محرومیت حسی و فرآیندهای مغزی (مجتمع سلولی و زنجیرههای مرحلهای) منسوب ساخت. بنابراین او دو نوع یادگیری را معرفی کرد: یادگیری تداعی و شناختی. یادگیری تداعی متشکل از سازمان پیشروندهای از مجتمعهای سلولی است که در دوران آغازین زندگی رخ میدهد و با استفاده از نظریههای یادگیری محرک – پاسخ، میتوان آن را تبیین کرد. پس از تشکیل مجتمعهای سلولی و زنجیرههای مرحلهای، آنها میتوانند مجدداً بازآرایی شوند و بازآرایی زنجیرههای مرحلهای، فرآیندهای تفکر پیچیده و حل مسئله را شکل میدهند. شواهد زیادی هست که نشان میدهند نوع آوری هب در استفاده از مفاهیم مدار ارتعاشی شبیه مفهومی است که استادش کارل لشلی بهکاربرده بود. این تقدم لشلی و مدیون بودن هب به لشلی، انگیزه وی به دعوت از لشلی برای این بود که نامش بهعنوان نویسنده همکار کتاب سازمان رفتار ذکر شود اگرچه شرایط دیگری نیز در این پیشنهاد دخیل بود: لشلی باید ایده عمل جمعی مغز را کنار میگذاشت و تغییر در اتصالات سیناپس را شالوده یادگیری میدانست.
دونالد اولدینگ هب، در 1925 درجه لیسانس خود را از دانشگاه دال هوزی با حداقل میانگین قبولی دریافت کرد. ازآنجاکه هب یکی از آفرینندهترین پژوهشگران و نظریهپردازان در رشته روانشناسی است، میانگین نمرات دوره لیسانس او، دراینباره، هیچگونه ارزش پیشبینی کنندهای نداشته است. هب در 23 سالگی آثار فروید را مطالعه کرد که نتیجه گرفت که روانشناسی امکان پیشرفت زیادی برای او فراهم خواهد آورد. علاوه بر علاقه به اصلاحات آموزشی، اشتیاق دیگر دوران جوانی هب داستاننویسی برای کسب معاش بود، که او هم، مانند اسکینر، در این راه شکست خورد. هب در ایام تحصیل خود در دانشگاه مک گیل با روش پاولفی آموزش دید، و در سال 1932 به اخذ درجه فوقلیسانس نائل آمد. بااینحال هب در نظریه پاولف محدودیتهایی میدید و برای آن چندان اهمیتی قائل نبود. زمانی که هنوز در دانشگاه مک گیل بود، کتاب روانشناسی گشتالت کهلر و کارهای لشلی درباره فیزیولوژی مغز را مطالعه کرد، و به آنها علاقهمند شد. در 1935 لشلی سمت استادی را در دانشگاه هاروارد پذیرفت و از هب دعوت کرد تا با او به هاروارد برود. هب در 1936 درجه دکترا خود را از هاروارد گرفت و یک سال دیگر در آنجا بهعنوان دستیار آموزش و پژوهش باقی ماند. در سال 1937، هب به موسسه عصبشناسی مونترال رفت تا با جراح معروف مغز، ویلدر پنفیلد، کار کند. وظیفه هب این بود که وضعیت روانشناختی بیماران پنفیلد را، پس از عمل جراحی، مطالعه نماید. آنچه هب را به تعجب زیاد واداشت این یافته او بود که، پس از برداشتن مقدار قابلملاحظهٔ از بافت قطعه پیشانی مغز، هیچ نوع کاستی در هوش بیماران دیده نشد، حتی در بعضی موارد مقداری افزایش در هوش این افراد نیز مشاهده گردید. در بعضی موارد میزان بافت ازدسترفته 20% بود. هب (1980) میگوید، سؤالهایی که بهوسیله این مشاهدات طرح گردیدند موجب کارهای بعدی او شدند:” پس از برداشتن مقدار زیادی از بافت قطعه پیشانی مغز، هیچگونه علامت اختلالی را مشاهده نکردم… همین مسئله بود که مسیر اصلی کارهای بعدی مرا تعیین کرد “. هب (1980)، پس از مطالعه بر روی بیماران پنفیلد برای مدت پنج سال (1937-1942)، به نتیجهای درباره هوش رسید که بعدها بخش مهمی از نظریه او شد:” تجربه در دوران کودکی به طور طبیعی مفاهیم، روشهای تفکر، و راههای ادراک را به وجود میآورد که بر روی هم هوش را میسازند. صدمه وارد شدن به مغز کودک به این فرآیند لطمه می زند، اما همان صدمه مغزی پس از بلوغ یا رسش تأثیر بد کودکی را ندارد “. لشلی در 1942 سرپرستی آزمایشگاههای زیستشناسی نخستیهای یرکیس در آرنج پارک فلوریدا را پذیرفت و بازهم از هب خواست تا او را همراهی کند. هب در طول سالهایی که در آزمایشگاههای یرکیس کارکرد (1942-1947) به مطالعه هیجانها و شخصیتهای شامپانزهها پرداخت و چندین مشاهده انجام داد که او را در تدوین نظریهاش درباره نوروفیزیولوژی یادگیری و ادراک بیشتر تشویق کرد. هب در 1948، پس از پنج سال کار در آزمایشگاههای یرکیس، سمت استادی روانشناسی را در دانشگاه مک گیل پذیرفت و تا زمان بازنشستگیاش در همانجا باقی ماند. ازجمله از افتخارات هب میتوان به موارد زیر اشاره کرد: هشت دکترای افتخاری، ریاست انجمن روانشناسی کانادا (1952)، ریاست انجمن روانشناسی آمریکا (1959)، برنده مدال وارن (1958) و دریافت جایزه انجمن روانشناسی آمریکا مربوط به خدمات برجسته علمی (1961). اولین کتاب مهم هب سازمان رفتار (1942) نام دارد. اثر بعدی هب (1955)، یعنی مقاله ” سائقها و نظام عصبی مفهومی” اشتیاق او را به نظریهپردازی فیزیولوژی درباره فرآیندهای فیزیولوژی نشان داد. کتاب درسی بسیار خواندنی او، درسنامه روانشناسی (1972)، یک پیشنگری بسیار عالی از نظریه او بدست میدهد. بیان تخصصیتری از نظریه هب (1959) در کتاب روانشناسی: مطالعهای درباره یک علم آمده است. هب پس از بازنشسته شدن از دانشگاه مک گیل در 1974، به مزرعه کوچکی نزدیک چستر، واقع در نوا اسکوتیا، جایی که متولدشده بود، بازگشت. او تا روز مرگش در بیستم اوت 1985 در بیمارستانی که برای یک عمل جراحی معمولی لگن بستریشده بود ازلحاظ جسمی و روانی کاملاً فعّال باقی ماند.
به زودی در سایت قرار خواهد گرفت.
- The Organization of Behavior
- The Neuropsychology of Lashley. Selected Papers of K.S. Lashley.
- Conceptual Nervous System: Selected Papers (Foundations & philosophy of science & technology series)
- Psicologia. Segunda edición
- Textbook of Psychology, Textbook of Psychology Students’ Handbook