سبکهای فرزندپروری روشهایی هستند که والدین برای تربیت فرزندان خود به کار میگیرد و بیانگر نگرشهایی است که آنها نسبت به فرزندان خود دارند و همچنین شامل معیارها و قوانینی است که برای فرزندان خویش وضع میکنند.
در عین حال رفتارهای فرزندپروری به واسطه فرهنگ، نژاد و گروههای اقتصادی تغییر میکند. روشهایی که والدین در تربیت فرزندان خود به کار میگیرند، نقش اساسی در تأمین سلامت روانی فرزندان آنها خواهد داشت، بطوریکه اکثر مشکلات رفتاری کودکان منعکسکننده شرایط پیچیده بین فردی اعضای خانواده بهویژه والدین میباشد.
به عبارت دیگر وجود مشکلات رفتاری کودک به منزله روابط معیوب اعضای خانواده با یکدیگر است و با روشهای نادرست والدین و تعاملات معیوب آنها با فرزندان ارتباط دارد.
خانواده اولین و مهمترین بافت اجتماعی را برای رشد فرد فراهم میسازد. اصطلاح فرزندپروری از ریشه پریو (Pario) به معنی زندگیبخش گرفته شده است.
موضوع ارتباط والدین و فرزندان سالها نظر صاحبنظران و متحققان تعلیم و تربیت را به خود جلب نموده است. خانواده نخستین پایگاهی است که پیوند بین کودک و محیط اطراف او را به وجود میآورد.
کودک در خانواده پندارهای اولیه درباره جهان و همچنین شیوههای سخن گفتن و هنجارهای اساسی رفتار را فرامیگیرد و نگرش به اخلاق و روحیات خود را شکل میدهد و به عبارتی اجتماعی میشود.
هر خانواده شیوههای خاصی را تحت عنوان شیوههای فرزندپروری در تربیت فرزندان خویش به کار گرفته است که متأثر از عوامل متفاوتی ازجمله عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است.
سبکهای فرزندپروری والدین به صورتهای متفاوتی طبقهبندی شده است. بهطورکلی، پژوهشگران متعددی چهار شیوه فرزندپروری اساسی مبتنی بر دو شاخص اصلی یعنی صحبت والدین (پاسخدهی والدین) و کنترل والدین سختگیری والدینی را طرحریزی کردهاند.
- در فرزندپروری مستبدانه، والدین سطوح بالایی از کنترل و سطح پایینی از پاسخدهی را اعمال میکنند. آنها از فرزندان خود انتظار اطاعت داشته و اغلب برای آنها پیشگیری از نافرمانی فرزندان خود را تنبیه میکنند.
- در فرزندپروری سهلگیرانه، والدین برخلاف والدین سختگیر بسیار پاسخدهنده بوده و اجازه خودگردانی زیادی به کودکان میدهند و آنها را ملزم به انجام رفتار رشد یافته نمیکنند.
- در فرزندپروری غفلتورزانه والدین در پاسخدهی و سختگیری در سطح پایین قرار داشته و طردکننده یا مسامحهکنندهاند.
- در شیوه فرزندپروری مقتدرانه والدین دارای سطح بالایی از کنترل و پاسخدهی بوده و فرزندان آنان اجتماعی و به طور مؤثری با کفایتاند و مشکلات رفتاری اندکی را نشان میدهند.
سؤالی که در ادامه پی میگیریم آن است که آیا سبکهای فرزندپروری با بروز هیجان کودک ارتباط دارد. نقش فرزندپروری بر خود کارآمدی کودک چیست؟
یکی از دانشمندان که علاقه زیادی به روشهای فرزندپروری داشت واتسون بود. واتسون به والدین توصیه میکرد که اطفال خود را با برنامه مشخص پرورش دهند و اصرار داشت که از در آغوش گرفتن بوسیدن و نوازش کردن اطفال خویش خودداری کنند، چون در این حالتها، کودکان آنها چهره والدین را با پاسخهای اغماضکننده تداعی میکنند و هرگز یاد نمیگیرند از والدین دور شوند و خودشان به بررسی جهان بپردازند.
در دهه 1930 نصیحت واتسون کاملاً تأثیرگذار بود، اما تحت تأثیر افرادی مانند اسپاک بالبی و دیگران این تأثیر تداوم نیافت؛ زیرا این افراد به والدین توصیه میکردند که در برنامه خود انعطافپذیر باشند و با فرزندان خود با محبت رفتار کنند.
الگوهای والدگرایی
درست همانطور که خانوادهها با هم فرق دارند الگوهای والدگرایی نیز مختلفاند.
این الگوها تا حدودی بازتاب ارزشهای والدین هستند، برای مثال بعضی از والدین برای همنوایی در کودکان ارزش قائلاند و برخی دیگر برای خود راهبری.
یکی از مطالعات به مقایسه نگرش مادران انگلو ساکسون و پورتوریکویی در زمینه طرز تلقی آنها از رفتار پیوستگی قابلقبول پرداخت. مادران انگلو به میزان خودپوی فردی کودکان توجه داشتد ولی مادران پورتوریکویی بیشتر بر توانایی کودک بر حفظ رفتار مناسب در انظار عمومی تأکید میکردند.
مطالعه دیگر نشان داد که والدین دارای تحصیلات و مشاغل بالاتر در هدایت فرزندان خود از استدلال بیشتر استفاده میکردند. کاربرد بیشتر استدلال نیز به نوبه خود با الگوهای آمرانه (نه خودکامه) تربیت کودک، کنترل غیرمستقیم مثبت، محبت، پذیرش و حمایت مرتبط بود.
مطالعه دیگر نشان داد که پاسخدهی بیشتر مادر، خصوصاً پاسخدهی کلامی، تحت تأثیر زمینه فرهنگی و تحصیلات مادر قرار دارد.
دیانا بامریند نحوه تأثیر سبک والدگری را بر ویژگیهای اجتماعی کودکان پیشدبستانی 300 خانواده مورد بررسی قرار داد. او علاقهمند بود بداند که والدین برای کنترل کودک از چه الگوهایی استفاده میکنند.
مطالعات بامرید در مورد سبکهای فرزندپروری ترکیباتی از رفتارهای والدین هستند که در موقعیتهای گستردهای روی میدهند و جو فرزندپروری با دوامی را به وجود میآورند.
نظریه بامریند
در اوایل دهه 1960 دایانا بامریند پژوهشی را با استفاده از مشاهده طبیعی، مصاحبه با والدین و سایر شیوههای پژوهش بر بیش از 100 کودک سن مدرسه اجرا کرد. یافتهها سه ویژگی را آشکار ساخت:
- پذیرش و روابط نزدیک
- کنترل
- استقلال دادن
بنابراین چهار سبک فرزندپروری به دست آمد که در هر یک از این ویژگیها با هم تفاوت دارند.
- فرزندپروری مقتدرانه
این روش موفقترین سبکهای فرزندپروری است که پذیرش و روابط نزدیک، روشهای کنترل سازگارانه و استقلال دادن مناسب را شامل میشود. والدین مقتدر، صمیمی و دلسوز و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند.
آنها قاطع هستند اما دخالتگر و محدودکننده نیستند. شیوههای انضباطی آنها بجای تنبیهی بودن حمایتکننده است. این والدین قوانین و رهنمودهایی پیریزی میکنند که فرزندان آنها چنان بار میآیند که از آنها پیروی کنند و اغلب برای مطیع سازی از استدلال و منطق بهره میجویند و بهمنظور توافق با کودک با او گفتوگو میکنند.
از رفتارهای نامطلوب نمیترسند و تاب مقاومت در برابر عصبانیت کودک را دارند و به تلاشهای کودک در جهت جلب حمایت و توجه پاسخ میدهند و از تقویتهای مثبت بیشتری استفاده میکنند.
این والدین در بعد محبت نیز عملکرد خوبی دارند و در ابراز محبت و علاقه و مهربانی دریغ نمیورزند. آنها حقوق ویژه خود را بهعنوان یک بزرگسال میشناسند و به علایق فردی و ویژگیهای خاص کودک خود نیز آگاهی دارند.
در کل این والدین در عین گرم و صمیمی بودن با فرزند خود، کنترلکننده و مقتدر هستند. این شیوه به فرزندان کمک میکند تا با هنجارهای اجتماعی بهتر سازگار شوند.
این سبکهای فرزندپروری از نظر پذیرش و روابط نزدیک پایین، از نظر کنترل اجباری بالا و از نظر استقلال دادن پایین است. والدین مستبد، سرد و طرد کننده هستند.
نمایش قدرت والدین اولین عاملی است که این شیوه را از دیگر شیوهها متمایز میسازد. در این سبک فرزندان چنین بار آورده میشوند که از قوانین سختگیرانهای که به وسیله والدین به وجود میآید پیروی کنند.
نتیجه شکست در پیروی از چنین قوانینی معمولاً تنبیه و اعمال زور است و برای کنترل کودکان خود از شیوههای ایجاد ترس استفاده میکنند.
والدین مستبد معمولاً نمیتوانند دلیلی که پشت این قوانین است را توضیح دهند. اگر از آنها خواسته شود که علت را توضیح دهند ممکن است بهسادگی پاسخ دهند “چونکه من اینچنین گفتم”.
این والدین خواستههای زیادی دارند اما در قبال فرزندانشان پاسخده نیستند. این والدین انتظار دارند فرمانهای آنها بدون چونوچرا اطاعت شود. والدین در شیوه استبدادی کمترین مهرورزی و محبت را از خود نشان میدهند.
- فرزندپروری آسانگیرانه
در این سبک، والدین مهرورز و پذیرا هستند ولی متوقع نیستند، کنترل کمی بر رفتار فرزندان خود اعمال میکنند و به آنها اجازه میدهند در هر سنی که باشند خودشان تصمیمگیری کنند، حتی وقتی که هنوز قادر به انجام آن نیستند.
خانواده این والدین نسبتاً آشفته است. فعالیت خانواده، نامنظم و اعمال مقررات، اهمال کارانه است. والدین سهلانگار در عین آنکه به ظاهر نسبت به کودکان خود حساس هستند، اما توقع چندانی از آنها ندارند.
این والدین بسیار بندرت به فرزندان خود اطلاعات صحیح یا توضیحات دقیق ارائه میدهند. آنها از روشهای احساس گناه و انحراف استفاده میکنند.
این والدین همچنین در بیشتر موارد در مواجهه با بهانهجویی و شکایت کودک، سر تسلیم فرود میآورند. این والدین بهندرت به فرزندان انضباط میدهند با فرزندان ارتباط برقرار میکنند و معمولاً بجای یک والد جایگاه یک دوست را دارند.
- فرزندپروری بیاعتنا
در این روش، پذیرش و روابط پایین، کنترل کم و بیتفاوتی کلی نسبت به استقلال دادن وجود دارد. این والدین اغلب از لحاظ هیجانی جدا و افسرده هستند و وقت و انرژی کمی برای فرزندان صرف میکنند. در حالی که این والدین نیازهای پایهای فرزندان را برآورده میکنند اما عموماً از زندگی فرزندانشان گسسته هستند. در موارد افراطی حتی ممکن است فرزندان خود را طرد یا در رفع نیازهای آنها اهمال کند.
تأثیر سبکهای والدینی بر رشد هیجانی کودکان
سبکهای والدینی به صورتهای مختلفی شرح داده شدهاند. بر اساس دیدگاه عکوبی و مارتین دو عنصر مهم فرزندپروری شامل خواستههای والدینی یا کنترل رفتاری و پاسخگویی والدینی میشود.
پاسخگویی والدینی (محبت و حمایت والدینی) اشاره به تلاش والدین در کمک به خودابرازی کودکان و کمک به آنها در یادگیری خودتنظیمی دارد.
آمیزهای از این متغیرها منجر به چهار سبک مشهور والدینی میشود که شامل: سبک آسانگیر یا بخشنده، سبک مقتدر، سبک استبدادی، سبک بیتوجهی میشود. از بین سبکها، سبک استبدادی خیلی کارآمد بوده است.
یکی از مطالعات اخیر که از توصیف گر استفاده کرده است، آن جنبههایی از سبکهای والدینی که مفهوم خود، منبع کنترل و پیشرفت تحصیلی کودک را تحت تأثیر قرار میدهند مورد بررسی قرار داده است (لی دایمیفیر و کینسگر2006) منبع کنترل، اشاره به اعتقاد فرد درباره میزان کنترل او بر رخدادهایی که به رایش اتفاق میافتد، دارد (مورهدو گریفین2004) معلوم شده است که سبکهای والدینی که توسط پدر و مادر به کار گرفته میشود، تأثیرات گوناگون بر روی کودک دارد.
برای مثال سبک والدینی مقتدر توسط مادر، نه پدر باعث تحکیم منبع کنترل درونی کودک میشود (مارسیگلیا والزیک، بیوبلتز و گریفین راس 2006)
پدرانی که از سبک والدینی مقتدر استفاده میکنند، خواستهها و پاسخگویی آنها بالاست و خطر تخلف و سو ء مصرف مواد در فرزندانشان را بالا میبرند.
اگر پدران روابط مثبتی با نوجوانانشان داشته باشند، این تأثیر منفی کاهش مییابد. با این حال وقتی که سبک والدینی آسانگر سبک غالب تعامل در خانواده شوند، رابطه مثبت بین پدران و کودکانشان، باعث کاهش آسیبهای رفتاری میشود.
در سالهای نوجوانی این روابط برای پسران قویتر از دختران است (برونت، تینکیف، مور، وکارات 2006) وقتی که سعی داریم به کودکان در زمینه تنظیم هیجان کمک کنیم، مجبوریم که به دقت سبک والدینی را مورد بررسی قرار دهیم، اینها چند سبک تعاملی والدینی هستند که در تحکیم مهارتهای مورد نیاز مفید میباشند.
فرزندپروری مثبت
فرزندپروری مثبت اصطلاحی است که برای توصیف تعاملات والد فرزندی مهم در مطالعه رشد هیجان به کار میرود و چندین ویژگی دارد که شامل:
- پاسخگویی والدینی به آشفتگی کودک
- محبت و گرمی
- همکاری با کودک
- چارچوب شناختی
داویدوف و گروزک (2006) دریافتند که پاسخگویی والدینی به استرس کودکانشان (اگرچه تأثیر مادران بر روی دخترانشان در این مورد ضعیف بوده است) اما قویا چگونگی یادگیری تنظیم هیجانات توسط کودک را مشخص میکند.
پاسخگو بودن مادر در برابر آشفتگی کودک، این نکته را که آیا کودک به دیگران به صورت همدلانه و مثبت پاسخ میدهد یا نه پیشبینی میکند.
مشخص شده است که یکی دیگر از ویژگیهای سبک والدینی مثبت، یعنی محبت مادر، با تنظیم بهتر هیجانانت مثبت در کودکان و پذیرش بیشتر توسط دوستان و همکلاسیها (در مورد پسران نه دختران) رابطه دارد.
محبت و پاسخگویی والدینی پیامدهای گوناگون منحصربهفردی دارد و در فرهنگهای غربی با هیچچیز قابل مبادله نیست.
پاسخگو بودن یک والد در برابر آشفتگی کودک، میتواند به دلیل گسترش رویهای انعطافپذیر در تنظیم هیجانات منفی، باعث توجه فرد به دیگران شود. بنابراین کودک میتواند در برابر همسالانش بهصورت کارآمدی واکنش نشان دهد، بدون اینکه تحت تأثیر هیجانات دیگران قرار گیرد و با این وجود محبت صرف راهبردهای سازگاری را یاد نمیدهد.
داویدوف وکروزک (2006) فرض را بر این گذاشتند که پسران مثبت به دختران بیشتر تحت تأثیر تنظیم هیجانان منفی ما در قرار میگیرند، پسران خیلی راحتتر در برابر استرزاها دچار بینظمی میشوند، چون آنها تمایل به بیرونی کردن هیجان دارند تا درونی کردن آن، پاسخگویی به آشفتگی شامل رفتارهایی مانند آرامش دادن و کمک به یک کودک آشفته و هراسان برای حل مسائل میشود.
والدینی که از سبک والدینی مثبت استفاده میکنند، خلق مثبتی را در دانه ایجاد میکنند که باعث تسهیل رشد تفکر انعطافپذیر و حل مشکل میشود.
آنها رفتارهای تنظیم شده را با ایجاد جوی ایمن و پیشبینیپذیر در خانه رواج میدهند. محیط مثبت، باعث ترغیب کودکان به همراه شده با والدین و یادگیری از آنها میشود.
والدین مثبت، کنترل هیجانی، مقابله با استرس و کنترل رفتار فردی را طرحریزی میکنند. وقتی که کودکان میتوانند هیجانات منفی را تحت کنترل بگیرند؟
از نظر هیجانی کمتر برانگیخته میشوند و هیجان را به صورت مناسبتری ابراز میکنند. فرزندپروری مثبت، به ویژه در سالهای اولیه مهم است، یعنی زمانی که والدین اولین عامل اجتماعی شدن کودک هستند و تأثیر همسالان حداقل است. تأثیر والدین در این دوره بسیار شدید است. (ایزنبرگ، جو، اسپنارد، والنت، متبس ولیف 2005)
دانشآموزانی که در برابر بینظمی هیجانی خیلی آسیبپذیر هستند، اگر والدینی داشته باشند که تنبیه گر باشند و حمایتگر نباشند، در معرض خطر قرار میگیرند.
فرزندپروری نهچندان مثبت در برابر پسران حساس به هیجانات منفی، در دو یا سهسالگی، با برونریزی ارتباط (جونز و همکاران 2002) والدینی که در برابر کودکان دارای مشکلات توجهی خفیف یا غیربالینی، از فرزندپروری نه چندان مثبت استفاده میکنند به تبع آن، این کودکان مشکلات اجتماعی بیشتری نسبت به همسالانشان پیدا میکنند (ریلی، کریگ و پارکر،2006) شکست در آرام کردن کودکان، رشد تنظیم هیجان آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
در موارد شدید، دانشآموزانی که با آنها بدرفتاری میشود یاد میگیرند که هنگام تجربه هیجانات شدید نباید از دیگران انتظار حمایت داشته باشند. علاوه بر این، آنها یاد میگیرند که نشان دادن هیجانات شدید در برابر مادرانشان، عاقلانه نیست.
این امر تأثیر شدیدی بر توانایی یادگیری کودک برای مقابله مؤثر با عصبانیت دارد (شیپمن و زمان 2001). قرار گرفتن در برابر آسیب شدید، احتمال رشد تنظیم مناسب هیجان توسط کودک را کاهش میدهد (لابیت، رواین، دیفرانسیای و اسپنسر 2003)
نتیجهگیری
به جرات میتوان گفت سبکهای فرزندپروری بر رشد هیجانی، عاطفی، روانی کودک و حتی رشد حرکتی کودک میتواند تأثیر بگذارد.
4 سبک فرزندپروری مقتدرانه، سبک فرزندپروری مستبدانه، سبک فرزندپروری آسانگیرانه، سبک فرزندپروری بیاعتنا میتواند باعث دادن استقلال و یا کنترل آن برای کودک شود.
پذیرش و روابط نزدیک با کودک علت ایجاد سبکهای فرزندپروری است که این روابط میتواند صمیمی، سرد و طرد کننده، صمیمی ولی سهل گیر و بیتوجه و یا از لحاظ هیجانی، کنارهگیر و جدا باشد.
هر کدام از این سبکها باعث میشود که والدین بر اعمال کودکان کنترل داشته باشند. این واپایشها میتواند معقولانه باشد و یا با استفاده از زور و تنبیه کنترل گردد و یا اصلاً هیچ کنترلی نداشته باشد و هیچ انتظاری هم از کودک نداشته باشند. این کنترلها بهنوبه خود در استقلال کودک نقش دارد.
هر کودک بر اساس کنترلی که شده میتواند فردی مستقل یا وابسته و یا کنارهگیر شود که در تصمیمات دیگر زندگی او نقش اساسی خواهد داشت.
معقولترین سبک زندگی را میتوان سبک مقتدرانه دانست، زیرا پذیرش کودک بهصورت صمیمی و پذیرا است و نسبت به نیازهای کودک حساس هستند و کنترل صورت گرفته بهصورت معقولانه است و باعث پختگی فرد میشود و کودک مطابق با آمادگی خود تصمیم میگیرد و میتواند احساسات، افکار و امیال خود را پرورش دهد.
البته سبکهای فرزندپروری با توجه به فرهنگ جامعه نیز میتواند تفاوت داشته باشد.
مطالعه کتاب والد متفکر، کودک متفکر را به شما پیشنهاد میکنیم.