دکتر راما چاندران (Vilayanur Subramanian Ramachandran) سه سر نخ برای درک بهتر مغز به ما میدهد. وی در این ویدیو ما را با دنیای شگفتانگیز ذهن آشنا میکند.
بخشی از سخنرانی راما چاندران درباره سه سر نخ برای درک بهتر مغز
خوب، همانطور که کریس اشاره کرد، من مغز انسان و کارکردهایش و ساختارش را مطالعه میکنم. و من فقط میخواهم که شما برای یه دقیقه فکر کنید که این شامل چی میشود. اینجا ما این جرم ژلهای مانند را داریم که حدود یک و نیم کیلوگرم است. میتونید اون رو کف دستتون بگیرید، جرمی که میتونه در مورد عظمت بین ستارهای تعمق کنه. اون میتونه در مورد معنای بینهایت تعمق کنه اون میتونه به اینکه خودش داره درمورد معنای بینهایت تعمق میکنه، فکر کنه. ما این توانایی بازگشتی (فکر کردن به تفکر خود) را خودآگاهی مینامیم. که من فکر میکنم این توانایی، هدف نهایی نوروساینس و نورولوژیست. و ما امیدواریم که روزی بفهمیم چگونه فرآیند خودآگاهی اتفاق میافته.
شما چطور این عضو رمزآلود را مطالعه میکنید؟ منظورم اینه که شما ۱۰۰ بیلیون سلول عصبی دارید، رشتههای باریکی از پروتوپلاسم که با همدیگه در حال تعامل هستند. و از این فعالیت تمام طیف گستردهی تواناییها ایجاد میشه تواناییهایی که ما اونها رو سرشت انسانی و آگاهی انسانی مینامیم. چطور این اتفاق میافته؟ خوب، روشهای مختلفی برای بررسی کارکردهای مغز انسان وجود داره. یه رویکرد که ما به طور عمده ازش استفاده میکنیم اینه که بیمارانی که آسیب دائمیای به یه قسمت کوچیک از مغزشون خورده رو مطالعه کنیم، و یا ببینیم که وقتی یک تغییر ژنتیکی در یک قسمت کوچک مغز پیش اومده، چیزی که اتفاق می افته یک ناتوانی و کمبود فراگیر در همه توانایی های مغز یا کندی توانایی های شناختی مغز نیست. چیزی که اتفاق می افته یک فقدان و ناکارایی در یکی از تواناییهای مشخص مغزه درحالیکه بقیه عملکردهای اون سالم و طبیعی هستند. و این ما رو مطمئن میکنه که بتونیم ادعا کنیم اون قسمت از مغز یه جوری در اون عملکرد دخیله. اون وقت شما میتونید کارکردها رو به جاهای مختلف ساختار مغز نسبت بدید، و میتونید بفهمید که مداربندی مغز چه میکنه که اون کارکرد خاص رو ایجاد کنه. این کاریه که ما سعی میکنیم انجام بدیم.
بگذارید چند تا مثال جالب براتون بزنم. درواقع در این سخنرانی براتون سه تا مثال میزنم که هرکدامشان ۶ دقیقه وقت میگیره. اولین مثال یک سندرم استثنایی که اسمش سندرم کاپگراس است. اگر اولین اسلاید رو اون بالا ببینید، اون لوبهای گیجگاهی و لوبهای پیشانی و لوبهای آهیانهای است، خب اینها لوبهایی هستند که مغز رو تشکیل میدهند و اگه سطح داخلی لوبهای گیجگاهی رو نگاه کنید اونجا نمیتونید ببینیدش یه ساختار کوچکی هست که فیوزیفورم جایرس نام داره. و اون منطقه چهرهنگاری مغز است. بخاطراینکه اگه صدمه ببینه، شما دیگه نمیتونید چهرههای اشخاص رو تشخیص بدید. میتونید افراد رو از رو صداشون تشخصی بدید، و مثلا بگید که آره، اون فلانیه، ولی نمیتونید دیگه به چهرهشون نگاه کنید و بفهمید که اون کیه، درست؟ اونوقت دیگه حتی نمیتونید خودتون رو داخل آینه بشناسید. منظورم اینه که شما میدونید که اون شما هستید چون وقتی چشمک میزنید تصویرتون هم چشمک میزنه، و میدونید که اون یه آینه است، اما شما واقعا خودتون رو به عنوان خودتون نمیشناسید.
الان همه میدونند که علت این سندرم آسیب به فیزیفورم جایرس است. اما یک سندرم نادر دیگه هم وجود داره، سندرمی که حقیقتا خیلی نادره، تعداد خیلی کمی از پزشکها و نورولوژیستها در موردش شنیدند. اون «توهم کاپگرس» نام داره، اینجوریه که یک بیمار کاملا نرمال، که آسیب مغزی خورده، از کما بیرون میاد، اون از هرلحاظ دیگه سالمه ولی وقتی به مادرش نگاه میکنه میگه: «اون زن دقیقا شبیه مادر منه، او یه زن دیگهاس و داره وانمود میکنه مادر منه». او یه زن دیگهاس و داره وانمود میکنه مادر منه». حالا، چطور همچین چیزی میشه؟ چرا یه نفر درحالیکه از هرجهت دیگه کاملا هوشیار و عاقله وقتی مادرش رو میبینه توهمش عود میکنه که اون مادرش نیست؟
متداولترین تعبیری از این موضوع که ممکنه شما توی کتابهای روانپزشکی پیدا کنید یه دیدگاه فرویدی است، و اون میگه که این مرد البته همین بحث رو میشه به زنها هم نسبت داد، ولی من اینجا فقط در مورد مردها صحبت میکنم — تعبیر اینه که، وقتی شما بچهی کوچکی هستید یه جذبهی جنسی قوی نسبت به مادرتون دارید. این همونه که به نام عقده ادیپ فروید شناخته میشه. من نمیگم که من این رو باور میکنم، اما این یک دیدگاه استاندارد فرویدی است. و وقتی که شما بزرگ میشید، قشر مغز توسعه پیدا میکنه و جلوی این کششهای جنسی رو نسبت به مادرتون میگیره. خداروشکر، اگه اینجور نمیشد شما وقتی مادرتون رو میدیدید از لحاظ جنسی تحریک میشدید. و اونوقت اگه صدمهای به سرتون بخوره که به این قشر مغز آسیب بزنه باعث میشه که اون کششهای جنسی ظاهر بشند، به سطح بیاند و ناگهانی و غیرمنتظره شما خودتون رو دربرابر مادرتون از لحاظ جنسی برانگیخته مییابید. و به خودتون میگید: «اون خدای من اگه این مادر منه چطور ممکنه که من بهش کشش جنسی داشته باشم؟ اون لابد باید یه زن دیگه باشه، یه غریبه» این تنها تعبیریه که به نظر مغز آسیب دیده منطقی به نظر میآید.
ولی این استدلال هیچوقت به نظر من معقول و منطقی نیومده. این استدلال مثل بقیه تعابیر فرویدی خیلی تعبیر نبوغآمیزیه– (خنده حاضرین) — اما خیلی معقول نیست چون من دقیقا همون توهم رو در مورد بیماری دیدم که نسبت به سگ پودل خودش دچار توهم بود. (خنده حاضرین) اون میگه: «دکتر، این فیفی نیست، دقیقا شبیه فیفیه، ولی یه سگ دیگه است» درست؟ حالا سعی کنید تعبیر فرویدی رو اونجا به کار بگیرید. (خنده حاضرین) اونوقت مجبور میشید راجع به جانور خوئی همه انسانها صحبت کنید، یا یه چیزهایی از این نوع، که البته خیلی پوچ و یاوهاند.
حالا، واقعا جریان از چه قراره؟ خب، برای توضیح این اختلال نادر، ما ساختار و عملکردهای مسیرهای تصویری یک مغز سالم را بررسی میکنیم. معمولا، سیگنالهای تصویری وارد چشمها میشوند، بعد به قسمتهای تصویری مغز میروند. در واقع در قسمت پشتی مغز شما 30 منطقه فقط مربوط به بینایی وجود داره. و بعد از پردازش آنها، سیگنال به سمت ساختار کوچکی به اسم فوزیفورم جایروس میره که شما اونجا چهره ها رو تشخیص میدید. نورونهایی هستند که به چهرهها حساساند. میشه به اون قسمت گفت منطقه چهرهی مغز، درسته؟ قبلا راجع بهش صحبت کردم. حالا وقتی که این منطقه آسیب ببینه، شما قدرت تشخیص چهرهها رو از دست میدید، درسته؟