یکی از موانع و چالشهای تغییر در احساسات و هیجانات است.
اگر تا کنون برای ایجاد تغییر در زندگی خود اقدامی نکردهاید، به این دلیل است که نوعی احساس شما را احاطه کرده و از انجام تغییر باز داشته است. این احساس ممکن است احساس عدم امنیت باشد، احساس بی کفایتی، احساس حقارت، احساس ترس از ناشناخته و یا احساس واهمه از تغییرات جدید.
نکته کلیدی و اصل طلایی در فرایند تغییر این است که باور داشته باشیم که: «من میتوانم افکارم را مدیریت و کنترل کنم».
نکته فرعی این است که احساسات، قائم به ذات نیستند و تمام احساسات ما از افکار ما ناشی میشوند و برایند و محصول شیوه اندیشیدن ما هستند: «من میتوانم احساساتم را از طریق افکارم، تحت کنترل و مدیریت قرار دهم».
در اینجا لازم است چند نکته منطقی در خصوص تغییر مطرح شود:
- بزرگ فکر کنید، این باعث میشود فراتر از آنچه هستید ببینید.
- متمرکز فکر کنید، این باعث میشود عوامل مزاحم و پرت کننده حواس را دفع کنید (رفع پراکندگی)
- خلاق فکر کنید، این باعث میشود از قفس محدودیتها و موانع آزاد شوید.
- واقع گرایانه و منطقی فکر کنید، این باعث می شوداساس و شالوده تغییر را در خود بنا بگذارید.
- منظم و با حوصله فکر کنید، این عمل به شما اجازه میدهد برای تغییر، طرح و برنامه ریزی داشته باشید.
- به احتمالات و امکانات فکر کنید، این باعث مسشود به دنبال بهترینها باشید و به برترینها دست یابید.
- متفکرانه و مدبرانه (عمیق) فکر کنید، این باعث میشود چشم انداز درستی نسبت به خود و مسائل پیدا کنید.
در میان همه این عوامل، یک عامل مشترک وجود دارد و آن «اندیشیدن» و «فکر کردن» است و این واقعیت بزرگی است که اندیشه ما اساس هر نوع تغییر است.
دومین مورد از موانع و چالشهای تغییر ، باورهای ناکارآمد است.
دو اشتباه رایج یا دو باور ناکارآمد که در کثر افراد دیده میشود، عبارتند از:
- معجزهای رخ بدهد و شرایط تغییر یابد.
- شرایط و اوضاع، رفتار و سرنوشت ما را تغییر دهد.
اما واقعیت این است که این باورهای ما، قدرتمندانه تمامی کارهای ما را کنترل میکنند. باور اینکه ما توان و ظرفیت انجام کاری را داریم یا نه؟ ما مستحق چیزی هستیم یا نه.
لازم است باور کنیم:
- تغییر امری کاملاً شخصی است.
- تغییر امری است ممکن.
- تغییر امری است سودمند.
با استفاده از این سه اصل، قانونی را به نام قانون «شمس» نام نهادهایم.
یعنی حرف اول کلمات: شخصی، ممکن و سودمند (شمس).
آنچه در تمام این سالها آموختهام این است که ما ترجیح میدهیم با مشکل قدیمی سر کنیم ولی راه حلهای جدید را نیازماییم. تغییر اگر چالش زا نباشد، تغییر نیست، همان راهیست که همیشه میپیماییم. از همین رو با مانع خاصی روبرو نمیشویم.
افراد اغلب ترجیح میدهند راحت باشند تا این که درست عمل کنند یا اصلاح شوند. آنها ترجیح میدهند امور روزمره را انجام دهند تا این که تغییر کنند، اگرچه میدانند تغییر برایشان سودمند است و شاید هم ضروری، چرا که در فرایند تغییر، کمی عدم راحتی و دشواری وجود دارد.
اگر میخواهیم بازده و عملکردمان بهتر شود باید رفتارمان را تغییر دهیم. به یاد داشته باشید که تمرین و تکرار یک عمل، کیفیت کار را بالا نمیبرد بلکه آن را پایدار و با ثبات میسازد. اگر شما عملی را اشتباه انجام میدهید، وضعتان بهتر نمیشود، بلکه شرایطی که در آن هستید را با هر تکرار پایدارتر میکنید.