نظریات روانشناسی راجع به انواع عشق
من چگونه به تو عشق میورزم؟! بگذار شیوههای عشق ورزیدنم را برشمارم»
در این تیتر مشهور، براونینگ یکی از گیراترین وظایف پژوهندگان عشق را سروده است. تقریباً همه آنها شناختشناسی خود را درباره عشق به منصه ظهور رسانیدهاند.
پیشنهاد میکنید، کتاب چرا عاشق می شویم؟ را گوش کنید.
دوست داشتن در برابر عشق ورزیدن:
روبین (1973) در کتاب خود، دوست داشتن و عشق ورزیدن به ریشه همسان این دو اشاره نمود که هر دو یک فرد دیگر را مدنظر قرار میدهد. در هر دو تودههای نامرئی همگرایی احساسی فکری و رفتاری فردی به چشم میخورد و درهرحال خمیرمایه عشق و دوست داشتن یکی است.
عشق متشکل از سه عنصر است: دلبستگی/ توجه/ صمیمیت
- دلبستگی به اشتیاق عمیقی بازمیگردد که فرد برای با دیگری بودن و تماس فیزیکی با او، موردپسند واقعشدن و موردتوجه بودن دارد.
- توجه به این شکل که فرد خواهان فدا شدن و ایثار درراه دیگری است صورت میپذیرد.
- صمیمیت نیرو و خط اتصال بین دو فرد است.
بر طبق نظریات رابین آنچه دوست داشتن را از عشق متمایز میسازد تأکیدش بر ارزیابی فرد مقابل است، اینکه ما فردی را دوست میداریم، تنها به این خاطر است که به لحاظ فکری و رفتاری برای ما قابلاحترام است. در طی تحقیقات تجربی، رابین برای تجهیز نظریات خود، مقیاسهایی را فراهم کرد که عشق و دوست داشتن را در دو کفه ترازو قرار میدهد.
- عشق آتشین در برابر عشق مرافق:
بر طبق نظریه – هانفیلد و همکارانش – 1988، 1978 این دو نوع عشق، گونههای پایهای و اساسی هستند. عشق آتشین بهعنوان گونهای از انگیزش به طلب ملحق شدن به دیگری و یگانگی با او و موقعیتی بنیادین به لحاظ تحریکات فیزیولوژیک است. عشق مرافق از سویی، تنها بین زوجهایی حاصل میشود که قادرند به نحوی مطلوب رفتارهای صمیمانه یکدیگر را تقویت کنند، چراکه این عشق محبتی است که ما نسبت به فردی که حس میکنیم زندگیمان عمیقاً با او پیوند خورده به وجود میآید. این احساس وجود دارد که عشق آتشین که احساسی قدرتمند است باید در سیستم بیوفیزولوژیک انسان که مشترک با سایر نخستی هاست وجود داشته باشد. درحالیکه دارای کامیابی مثبت (وقتیکه عشق دوطرفه است) و هم ناکامی منفی(هنگامیکه عشق یکطرفه است) میباشد. گرچه اکثریت مردم خواهان لذت توأمان عشق آتشین و امنیت عشق مرافق هستند اما طبق نظریات هانفیلد تحقق این امر میسر نیست.
- مدل چرخه رنگ لی در شیوههای عشق (سبک عشق):
در کتاب رنگهای عشق – 1973 لی اظهار کرد: همانطور کهنها سه رنگ اصلی وجود دارند: قرمز و زرد و آبی. فقط سه نوع عشق هست: اروس (عشق آرمانی شخص) لوروس (عشق بهعنوان یک دلمشغولی و سرگرمی) استورج (عشق بهعنوان پیمان دوستی). الحاق و تلفیق این سه نوع نخستین، سبکهای ثانی را حاصل میکند. سبکهای ثانی عشق ترکیبی از دو گونه عشق اصلی است بدین گونه که هر یک از این سبکهای فرعی دارای داشتههای متفاوتی از هریک از المانهای سازنده است.
مثلاً ملینا (عشق وسواس گونه) ترکیبی از اروس و لودوس، پراگما (عشق واقعگرایانه عملی) لودوس و استورج، آگاپ (عشق تعهدی و غیرخود بینانه) اروس و استورج، است. سایر سبکهای فرعی مخلوط و آمیزه هستند که در این صورت سازهها و المانهای آنها قابلتأمل خواهد بود.
- نظریههای مثلثی عشق:
این نظریه (استرنبرگ 1986) میگوید: سه زیرساخت برای عشق هست – صمیمیت / هیجان / تعهد.
صمیمیت شامل خود افشایی (خود آشکاری) از راه ابراز احساسات بهطرف مقابل است.
شورو هیجان مرتبط با امیال شهوانی و بهرهوری جنسی است.
تعهد، مستلزم تصمیمگیری برای ماندن با زوج خویش (جفت) است و اجتناب از داشتن چنین رابطهای با فردی دیگر درصورتیکه امکان آن وجود داشته باشد.
بر طبق نظریات استرنبرگ این مورد بهندرت رخ میدهد. اغلب، مردم بر روی یک یا دو زیرساخت پافشاری میکنند که منجر به این نوع عشق میشود، عشق شیدایی (هیجان زیاد، تعهد کم) / عشق توخالی (تعهد زیاد، هیجان و صمیمیت کم) / عشق رمانتیک (صمیمیت زیاد، تعهد زیاد، هیجان کم) / بیعشق (non love) فاقد هر سه عنصر. وی معتقد است، در یک رابطه خاص، سازههای عشق زیرساختها، شاخهها و انشعابات گوناگون را دربرمی گیرند. مثلاً در یک رابطه درازمدت، سطح هیجان پسازآنکه به یک قله (حد ماکزیمم) رسید کاهش یابد؛ اما سطح صمیمیت رو به بالا میماند. یا طرفین ممکن است اصراری بر زیرساختهای مشابه بهطور همزمان نداشته باشند مثلاً هنگامیکه یکطرف عمدتاً به دنبال هیجان و شور است دیگری صمیمیت را طلب میکند.
درهرحال برای داشتن ارتباطی توأم با کامیابی و سعادت، طرفین باید بکوشند تا تضادها را حلوفصل نمایند.