نظریه درمان چندوجهی توسط لازاروس در سال 1973 به عنوان رویکرد متفاوتی نامیده شد تا به این طریق، بر پوشش گستردۀ همۀ ابعاد تأکید کند. در این زمان، او صریحاً رفتاردرمانی طیف گستردۀ خود را، از رفتاردرمانی محدود، متمایز کرد.
شرح کوتاهی از آرنولد لازاروس
آرنولد آ. لازاروس (1932) از مکتب رفتاری به التقاطگرایی فنی رسید، یعنی نظریهای کاملاً مغایر با مکتبی که واکتل، از آن به دیدگاه یکپارچه نگری رسید.
لازاروس در افریقای جنوبی به دنیا آمد، در آنجا بزرگ شد و تحصیل کرد. او در سال 1960 دکترای خود را از دانشگاه ویت واترزراند در ژوهانسبورگ، تحت سرپرستی پیشگام رفتاردرمانی، ژوزف ولپی دریافت کرد.
او در رسالۀ خود با عنوان ((فنون گروهی جدید در درمان حالتهای فوبیک))، کارایی حساسیتزدایی منظم در گروهها را بررسی کرد و برای ارزیابی اجتناب از فوبیک، مقیاسهای عینی را به کار گرفت.
لازاروس در اواخر دهۀ 1950 به این نتیجه رسید که برای برخورد مؤثر با مشکلات، ترکیبی از انواع مقیاسهای روانی- آموزشی، رواندرمانی و دارویی لازم است.
در سال 1967، بهطور خلاصه مزایای التقاطگرایی فنی (در مقابل یکپارچگی نظری) را یادآور شد و مخصوصاً افزودن مداخلههای شناختی به اقدامات رفتاری را توصیه کرد.
لازاروس آثار تحقیقی متعددی دارد، از جملۀ این آثار میتوان به کاربست نظریه درمان چندوجهی اشاره کرد. او در سرتاسر جهان کارگاههای آموزشی میگذارد و در زمینههای ملی، همکاران او معمولاً از وی بهعنوان یکی از با نفوذترین رواندرمانگران یاد میکنند.
نظریۀ شخصیت و آسیبشناسی روانی
لازاروس، نقش ژنتیک را در سببشناسی اختلالهای عاطفی و اسکیزوفرنیک و تفاوتهای فطری افراد در آستانههای حسی عنوان میکند.
مثلث یادگیری اجتماعی، یعنی شرطیسازی کلاسیک، شرطیسازی کنشگر و شرطیسازی/ سرمشقگیری جانشینی، برخی از اختلالها را توجیه میکند، اما به نظر میرسد که اغلب اختلالهای بالینی، از تداعیهای ادراکشده و نه شرطیسازی واقعیت ناشی میشوند.
لازاروس که از دیدگاه رفتاری ناب جدا شده و به دیدگاه پدیدار شناختی گرایش پیدا کرده است، به ما یادآور میشود که افراد، بهندرت بهطور خودکار به محرکهای بیرونی پاسخ میدهند و در عوض به بازنمود محرکها واکنش نشان میدهند.
موضوع چندوجهی، در حالی که وجود نیروهای متعدد را در شخصیت قبول دارد، بر تأثیر زیربنای زیستی و یادگیری اجتماعی تأکید میکند.
رویکرد چندوجهی، اختلالهای روانی را نیز ناشی از تأثیرات متعددی میداند که کاملاً شناختهشده نیستند. آسیب روانی معمولی، حاصل یک یا چند مورد از عوامل زیر است:
- احساسات و واکنشهای متضاد یا ضدونقیض
- اطلاعات غلط
- توجه نکردن به اطلاعات
- عادتهای ناسازگارانه
- تشویش میان فردی
- عوامل استرسزای بیرونی
- نگرانیهای وجودی
نظریه درمان چندوجهی به علاوۀ سایر رویکردهای التقاطی، اصولاً به مداوای آسیب روانی، نه توجیه کردن آن، میپردازد. در پس هر التقاط فنی، یک نظریۀ شخصیت مبهم و کلی وجود دارد.
محتوای درمان
درمانگر چندوجهی، برخلاف رواندرمانگران برخی نظامهای دیگر، نه محتوای خاصی را برای درمان شدن تحمیل میکند و نه مشکلات درمانجو را به زور وارد تخت پروکروستسی میکند (پروکروستس مدیر مهمانخانۀ یونانی بود که مسافران بیخبر را در تختهای یک نفره قرار میداد و بعد آنها را طوری کشوقوس میداد تا اندازۀ تخت شوند). در عوض، وظیفۀ درمانگر چندوجهی این است که کمبودها و زیادهرویهای خاص بیمار را بهطور کامل و منظم ارزیابی کند.
نظریۀ فرایندهای درمانی
در چند نظام رواندرمانی، فرایندهای تغییر موردنظر، درمانگر را به انتخاب محتوای درمان هدایت میکند؛ یعنی، چگونگی درمان، بهطور عمدی یا غیرعمدی، چه چیز درمان را تعیین میکند.
برعکس، در نظریه درمان چندوجهی مشکلات بیمار، از طریق ارزیابی چندوجهی بررسی میشود و همین کار، فرایندهای تغییر را که باید روی آنها کار شود، تعیین میکند.
التقاطگرایی فنی نظریه درمان چندوجهی به مجموعۀ گستردهای از مکانیزهای تغییر کشیده میشود. برخی از مکانیزهای موردنظر، به قرار زیر هستند:
تقویت مثبت؛ تقویت منفی؛ تنبیه؛ شرطیسازی تقابلی؛ خاموشی |
رفتار |
شناختن، روشن کردن و تشخیص دادن احساسها؛ تخلیۀ هیجانی |
عاطفه |
تنشزدایی؛ لذت حسی |
احساس |
مقابله با تصاویر ذهنی؛ تغییر در خودانگاره |
تصویرسازی ذهنی |
بازسازی شناختی؛ بالا بردن آگاهی؛ آموزش |
شناخت |
سرمشق گیری؛ پرورش جسارت و سایر مهارتهای اجتماعی |
روابط میانفردی |
شناسایی بیماری جسمانی؛ توقف سوءمصرف مواد؛ تغذیۀ بهتر و ورزش |
داروها / زیستشناسی |
رابطه درمانی
نظریه درمان چندوجهی رابطه بیمار درمانگر را مثل خاکی میداند که فنون درمانی میتوانند در آن ریشه بدوانند، نه بهصورت وسیلهای برای هدف.
درمانگران چندوجهی رابطه درمانی را شرط لازم تغییر برای همه موردها میدانند و آن را بهصورت محتوایی در نظر میگیرند که فقط باید برای موردهایی تغییر کند که سبک میان فردی آنها مشکلساز است. یک رابطه صمیمی. همدلانه، زمینهای برای تغییر محسوب میشود، اما بهندرت، فرایند اصلی تغییر است.
درمانگر چندوجهی بهجای اینکه شخص را با درمان منطبق کند، میکوشد مشارکت خود در فرایند درمان را تغییر دهد تا مناسبترین رابطه را با درمانجوی خاص برقرار نماید.
مطالعهی کتابهای آسیبشناسی روانی جلد اول، آسیبشناسی روانی جلد دوم، راهنمای MMPI-2 ارزیابی شخصیت و آسیب شناسی روانی (جلد اول) و راهنمای MMPI-2 ارزیابی شخصیت و آسیب شناسی روانی (جلد دوم) را به شما پیشنهاد میکنیم.
منابع
پروچاسکا، جیمز. نظریههای رواندرمانی، ترجمه یحیی سید محمدی، چاپ چهارم، تهران، رشد، 1386.
شفیعآبادی، عبدالله، غلامرضا ناصری. نظریههای مشاوره و رواندرمانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1377.