خودکشی، از شایعترین علل مرگومیر در کشورهای غربی است، که در برخی موارد از میزان مرگومیر ناشی از تصادف خودرو در طی سال، بیشتر است. بسیاری از کشورها، هزینه سنگینی را صرف ایمنسازی جادهها میکنند اما تنها هزینه اندکی به آگاهی و پیشگیری از خودکشی یا آموزش مردم در مورد تصمیمات بهتر زندگی، اختصاص میدهند. اقدام به خودکشی یا افکار و احساسات خودکشی گرایانه معمولاً نشانهای است دال بر اینکه فرد قادر به مدارا و کنار آمدن نیست این امر اغلب حاصل رویدادهاست که افراد شخصاً آنها را به نحوی طاقتفرسا، دلخراش مییابند. در بسیاری موارد حوادث از طریق مذاکره و رایزنی به سرانجام میرسند و آثار بجای مانده قابل تسکین است، یا اگر فرد قادر به اتخاذ تصمیمات اصولی در مواجهه با بحران باشد، ماهیت طاقتفرسایشان رفتهرفته بیرنگ خواهد شد. ازآنجاکه چنین برخوردی اغلب دشواراست، این مقاله اقدامی در جهت ارتقاء سطح آگاهی در مورد خودکشی است تا بتوانیم نسبت به افرادی که در بحران به سر میبرند کمک مؤثری انجام دهیم و نیز خود بدانیم چگونه در صورت نیاز، طلب کمک کنیم یا تصمیمات مناسبتری بگیریم. * در اینجا تعدادی از سؤالات رایج در مورد خودکشی بهمنظور افزایش آگاهی و از بین بردن برخی شایعات و داستانپردازیها در این مقوله مطرحشدهاند:
خیر، داشتن افکار خودکشی گرایانه دلیل بر دیوانگی یا لزوماً بیماری روانی نیست. افرادی که اقدام به خودکشی میکنند اغلب بهشدت در رنجند و اکثریت آنها نسبتاً افسرده. این افسردگی ممکن است از نوع «افسردگی واکنشی» که عکسالعملی کاملاً طبیعی نسبت بهپیش آمدی ناگوار است یا «افسردگی درونزاد» که نتیجه بیماری روانی قابلتشخیص با علل بنیادین دیگر باشد؛ گاهی هم ترکیبی از این دو نوع. مسئله اختلال ذهنی موضوع دشواری است چراکه ممکن است هر دو این افسردگیها علائم و آثار مشابهی داشته باشند از آن گذشته، از افسردگی بهعنوان یک اختلال روانی قابلتشخیص، تعریف دقیقی نمیتوان ارائه داد. بنابراین اگر فرد آنقدر درمانده شده باشد که اقدام به خودکشی کند بهعنوان بیماری تلقی میشود که از افسردگی بالینی در رنج است که آنهم ازنقطهنظر افراد گوناگون متفاوت است و همچنین ممکن است در میان فرهنگهای مختلف یکسان نباشد، احتمالاً تمیز بین این دو گونه افسردگی برای درمان اصولی کاراتر خواهد بود تا آنکه بهراحتی تمام افسردگیهای اینچنینی را بهعنوان شکلی از اختلال روانی تشخیص دهیم؛ گرچه فردی که دچار افسردگی واکنشی است احتمال دارد رفتارش مطابق با ملاکهای تشخیص بکار رفته در تشخیص افسردگی بالینی باشد. «اکثر افرادی که مرتکب خودکشی میشوند بیماری روحی قابلتشخیص ندارند. اینان کسانی هستند شبیه من و شما که در موقعیتی مشخص احساس تنهایی، بیچارگی و ناخشنودی میکنند. اعمال و افکار خودکشی گرایانه میتواند، پیامد فشارها و کمبودهای زندگی باشد که فرد یارای مدارا با آنها را در خود نمیبیند.» در جامعهای که نشانهها و ناآگاهی در مورد بیماریهای روانی بسیار است، فرد خودکشی گرا از طرح احساسات خود اجتناب میورزد، چراکه از دیوانه انگاشته شدن توسط دیگران هراسان است و اینچنین است که در طی بحران به دنبال یاری و مددجویی نیست. در هر موردی، توصیف و تلقی از یک فرد بهعنوان دیوانه، که دلالت … منفی بسیار قویای هم دارد احتمالاً مؤثر نیست؛ چراکه ممکن است فرد را از مددجویی منصرف کند، حال چه بیمار روحی باشد چه نه! افرادی که از یک بیماری روانی همچون اسکیزوفرنی یا افسردگی بالینی رنج میبرند میزان خودکشیشان بالاتر از شاخص میانگین است، گرچه هنوز هم اکثریت خودکشی گرایان را شامل میشوند. برای این افراد تشخیص صحیح بیماریشان میتواند به مفهوم آغاز شیوه درمانی مناسب باشد.
بستگی دارد که شما از چه زاویهای در مورد آن صحبت کنید. صحبت در مورد احساسات پیرامونی خودکشی شناخت و ادراک را تقویت میکند و به نحو شگفتانگیزی میتواند از فشار مستقیم بر خودکشی گرا بکاهد. عمدتاً مطلوب است از فرد بپرسم آیا به خودکشی میاندیشد. اگر به خودکشی تمایل داشته باشید این امر میتواند تسکین عمیقی برای وی باشد، چراکه درمییابد فرد دیگری نسبت به احساس وی بینش دارد. این پرسش دشوار به نظر میآید، بنابراین رویکردهای ممکن را مطرح میکنیم: «آیا آنقدر احساس بدی داری که به خودکشی فکر میکنی؟» یا مثلاً موقعیت وحشتناکی برای یک فرد به نظر میرسد، آیا وادارت کرده که برای فرار به خودکشی فکر کنی؟ «آیا رنجی که میکشی باعث شده که به فکر آسیب زدن به خودت بیفتی؟». بهترین راه برای مطرح کردن موضوع برحسب شرایط تفاوت میکند و بستگی دارد افراد درگیر با موضوع نسبت به کدامیک احساس راحتی بیشتری میکنند. همچنین مهم است که عکسالعملهای فرد را کاملاً تحت نظر بگیریم چراکه احتمال دارد در وهله اول بااینکه پاسخش مثبت است، بگوید: «نه». برای فردی که واقعاً قصد خودکشی ندارد «نه!» گفتن آسان است و اغلب صحبت را با برشمردن دلایل خاص برای ادامه زندگی دنبال میکند و دیگر آنکه پرسش در این مورد که اگر در شرایطی قرار میگرفتند که بهطورجدی به خودکشی میاندیشند چه میکردند هم میتواند کارساز باشد از این طریق میفهمید در آینده تمایل به خودکشی خواهند داشت یا اکنون قصد خودکشی دارند اما قادر نیستند به شما بگویند! صحبت صرف در مورد چگونگی ارتکاب خودکشی باکسانی که متمایلاند، میتواند به آنها الگو و ایده بدهد! مطبوعات گزارش میدهند تمرکز کامل بر روشهای بکار رفته در خودکشی و نادیده انگاری احساسات و افکار پشت پرده میتواند عامل تشویق و تهییج مقلدین باشد.
انسانها معمولاً با حوادث دلخراش و پرتنش و نیز تجارب معقول و مناسب مواجه میشوند اما هنگامیکه این پیشامدها بهمرورزمان انباشته میشوند، تاکتیکهای مقابلهای ما را محدود خواهند کرد. فشار یا شوک ناشی از یک حادثه بنا بر پیشزمینه و نحوه مواجهه با استرس زاها از فردی به فرد دیگر متفاوت است. از آن گذشته افراد به شیوههای مختلفی با تنشها و شوکها روبرو میشوند؛ وجود عوامل خطرساز چندگانه، لزوماً بر خودکشی گرایی شخص دلالت نمیکند. برحسب پاسخهای هر شخص، عوامل خطرسازی که بر خودکشی گرایی وی مؤثرند به شرح ذیلاند:
اغلب خودکشی گریان هوشیارانه یا نا هوشیارانه علائم هشداردهنده بروز میدهند و بدان معناست که آنها به کمک نیاز دارند و امیدوارند نجات داده شوند، این امر در انبوهی از موارد اتفاق میافتد و چندین نشانه هشداردهنده آشکار خواهد داشت. البته بروز این علائم ضمانت خودکشی گر بودن فر دنیست! تنها راه ممکن برای حصول اطمینان، پرسش از خود آنهاست. در مواردی نیز فرد خودکشی گرا از بروز این علائم خودداری میکند چراکه تمایلی به نجات یافتن ندارد! علائم هشداردهنده نمادین که اغلب توسط خودکشی گرایان بروز میکند شامل موارد زیر است: * البته این فهرست قطعیت ندارد؛ افرادی هستند که هیچیک از علائم را بروز نمیدهند اما به خودکشی متمایلاند عدهای هم هستند که بسیاری از این نشانهها رادارند اما هنوز توان مدارا کردن را در خوددارند، تنها راه ممکن برای کسب اطمینان پرسش است. در ارتباط با عوامل خطرسازی که اشاره شد، این فهرست بهمنظور شناخت افرادی ارائه میگردد که نیازمند محبت و پشتیبانیاند اگر فردی عمیقاً احساس پریشانی و تشویش میکند و نقشههای مهلک برای کشتن خود ترتیب داده است و میخواهد هرچه سریعتر آن را به اجرا درآورد، احتمال اقدام در مورد وی بسیار زیاد است.
خودکشی در جوامع غربی به لحاظ سنتی یک مسئله تحریم شده بوده که این امر منحصر به ازخودبیگانگی بیشتر فرد شده و معضل را وخیمتر میکند. حتی پس از مرگ، قربانیان خودکشی را نزدیک افراد دیگر در گورستان دفن نمیکردند چنانکه میپنداشتند که آنها معصیتی نابخشودنی مرتکب شدهاند. میتوان افراد خودکشی گرا را همانگونه که هستند پذیرفت و تحریمهای اجتماعی را در مورد اینگونه افراد کاهش داد و راجع به احساسات خودکشی رایانه صحبت کرد و این مطلب را به آنها تفهیم نمود که فکر کردن به خودکشی در شرایط سخت، طبیعی است و بهاینترتیب میزان خودکشی را در این افراد کاهش داد.
افراد بسیاری هستند که خودکشی گرا میتواند به آنها روی آورد، اگر احساس کردید فردی خودکشی گراست یا خودتان تمایل به آن دارید به دنبال کمک بگردید و جستجو را ادامه دهید تا آنجا که فردی را پیدا کنید که حرفهایتان را گوش میکند. بار دیگر باید گفت تنها راه ممکن برای پی بردن به تمایل فرد نسبت به خودکشی پرسش از خود اوست، افراد خودکشی گرا مثل همه ما به عشق و توجه و درک نیاز دارند. افراد معمولاً از پرسش مستقیم در مورد خودکشی میپرهیزند. کنارهگیری از دیگران، احساس تنهایی را که در وجودشان ایجادشده تقویت میکند و این امر احتمال خودکشی را افزایش میدهد. این پرسش که آیا به خودکشی میاندیشند، این تأثیر را در بردارد که آنها را مجاز به احساسی که دارند میشمارد و از انزوای آنها میکاهد. اگر واقعاً به خودکشی میاندیشند، این مسئله باعث میشود که بفهمند فرد دیگری هست که احساسات او را درک میکند. اگر فردی که او را میشناسید به شما گفت که قصد خودکشی دارد، قبل از هر چیز به او گوش دهید فقط خوب گوش دهید و بعد به او بگوئید که نمیخواهید بمیرد؛ سعی کنید خود را برای شنیدن احساسات وی آماده نشان دهید و یک قرارداد عدم خودکشی تنظیم کنید. از وی بخواهید که به شما قول دهد خودکشی نمیکند و اگر احساس کرد میخواهد به خود صدمه بزند تا زمانی که با شما یا کس دیگری که قادر به حمایت اوست تماس نگرفته اقدامی نکند. او را جدی بگیرید و به فرد مطلعی ارجاعش دهید که بیشترین تأثیر را در بر خواهد داشت مثلاً یک دکتر، مشاور یا روانشناس، مددکار اجتماعی و … اگر او بهشدت در شرف خودکشی بود و به هیچکس رو نیاورد فوراً به بخش فوریتهای یک بیمارستان ببرید. سعی نکنید او را نجات دهید یا مسئولیت وی را بپذیرید، یا قهرمانی باشید که اوضاع را به دست میگیرد؛ بیشترین کمک را هنگامی انجام میدهید که وی را به فردی مطلع که قادر است کمک موردنیازش را به وی برساند ارجاع دهید و این در حالی است که خود به حمایت و پشتیبانی روانی وی ادامه میدهید و به خاطر دارید که آنچه سرانجام پیش میآید مسئولیتش به عهده خود اوست. همانطور که میکوشید برای وی یک حامی و پشتیبان فراهم کنید خود نیز احتیاج به حمایت دارید، بله! سعی نکنید دنیا را بهتنهایی نجات دهید!
این حقیقت است که مشاوره یک نوشداروی جادویی نیست، اما تنها هنگامی مؤثر خواهد بود که به فرد قدرت دهد تا نوعی از روابط، که برای حمایت درازمدت بدان نیازمند است را بسازد. این بهخودیخود راهحل نیست اما میتواند گامی مؤثرتر و ضروریتر از یک مسیر طولانی باشد.
گرچه مشاوره بهخودیخود یکراه حل بلندمدت نیست، پرسش از فرد و اینکه از وی بخواهیم در مورد احساساتش صحبت کند، حس درماندگی و انزوای وی را بهشدت کاهش میدهد و این هم بهنوبه خود خطر مستقیم خودکشی را کم میکند کسانی که مسئولیت فرد را به عهدهدارند از صحبت مستقیم در مورد خودکشی روگرداناند چراکه این مسئله ازلحاظ اخلاقی اجتماع تحریم شده است. در دورههای متوسط و طولانیتر از آن، مددجویی برای ریشهکن کردن مشکل احساسی یا روانی در اسرع وقت ضروری است. افرادی که سابقه اقدام به خودکشی رادارند، احتمال تکرار آن بیشتر است، بنابراین دستهبندی و تحلیل مشکلات آنها توسط یک مشاور یا متخصص بسیار حیاتی است. برخی مسائل ممکن است که هرگز بهطورقطع از طریق مشاوره حل نشوند اما یک مشاور خوب باید قادر باشد به یک فرد کمک کند تا در حال حاضر با این مسائل به نحوی سازنده مواجه شود و شیوهها و مهارتهای بهتر کنار آمدن با مشکلاتی که در آینده پیش خواهد آمد را به وی بیاموزد.
این تقریباً مثل این است که برخی افرادی که این مقاله را میخوانند ممکن است روزی مرتکب خودکشی شوند، به همین علت یک تمرین پیشگیری از خودکشی فوری ارائه میشود: یک فهرست پنجنفره از کسانی که ممکن است در شرایطی که هیچکس دیگری نیست به آنها رویآورید، تهیه نمایید و آن را طبق اولویتها تنظیمش کنید. با خود یک قرارداد عدم خودکشی ببندید و متعهد شوید که هرگاه دچار افکار خودکشی رایانه شدید به ترتیب به سراغ افراد آن فهرست میروید و احساسات خود را بازگو میکنید. بیشتر مرتکبین کسانی هستند که در بطن بحران آنقدر درمانده بودهاند که نمیدانستند به که رویآورند. پس اینکه پیشتر بدانیم از چه کسی کمک بخواهیم، بسیار مؤثر خواهد بود.
خودکشی اغلب برای دوستان و افراد خانواده که بازماندگان را تسکین میدهند بسیار دلخراش است گرچه فرد مرتکب میپندارد که هیچکس اهمیتی نمیدهد. علاوه بر احساس اندوه و سوگی که به خاطر مرگ وی پدید میآید، حس گناه و عذاب وجدان و افسوس خشم و سردرگمی نیز در رابطه با مسائل مبهم و حلنشده وجود خواهد داشت. ننگ خودکشی باعث میشود بازماندگان نتوانند بهراحتی با اندوه و سوگ ازدسترفتهشان کنار آیند و این امر موجب انزوا و احساس شدید گوشهگیری شود. بازماندگان اغلب پس از خودکشی، صحبت با دیگرانی که به نحوی با آنها مرتبطاند را دشوار مییابند چراکه شرح آنچه رخداده را منتهی به محکومیت و مقصر دانسته شدن میبینند. آنان معمولاً خود را مقصر میدانند چراکه شخصی که برایشان مهم بوده خودکشی کرده، درنتیجه از برقراری رابطه جدید به دلیل رنج شدید ارتباط قبلی با فرد خودکشی گر هراسانند. افرادی که یکی از عزیزانشان خودکشی نموده میتوانند از تسهیلات «گروه بازماندگان» بهرهمند شوند و از این طریق با دیگرانی که چنین تجربهای داشتند ارتباط برقرار کنند و توسط آنان پذیرفته شوند بیآنکه مقصر و محکومشان نمایند. گروههای بازماندگان و یا مشاوره تأثیر عمیقی در کم شدن بار غصه مسائل حلنشدهای دارد که بازماندگان بر دوش میکشند.
برای فردی که آنقدر درمانده شده که میخواهد خود را از بین ببرد فرقی ندارد مجاز باشد یا نه! شما با قانونگذاری ضرر رنجهای احساسی و غیرمجاز شمردن آنها نمیتوانید افراد درمانده را از احساسات خودکشی گرایانه بازدارید. ازآنجاییکه اکثر خودکشیها نافرجاماند، رها کردن فرد در شرایطی بدتر از قبل آنهم به خاطر اینکه زین پس وی را «جانی» میدانیم، تنها او را منزویتر میکند. در برخی ایالات و کشورها این امر هنوز غیرمجاز و غیرقانونی است و در برخی خیر!
هریک از ما مسئول اعمال و تصمیمات زندگی خودش است. پس به عبارتی، هر فرد ممکن است محق آن باشد که در زندگیاش آنطور که میخواهد رفتار کند و هر وقت اراده کرد به آن خاتمه دهد. جوامع غربی، مخصوصاً بر حقوق فردی بیش از حقوق مشترک و عمومی تأکید میورزند. بههرحال هر فرد بهعنوان بخشی از یک شبکه ارتباطی بزرگتر زندگی میکند که بافت حقوق و مسئولیتهای فردی در آن موجود است افرادی که احساس تنهایی، درماندگی و ناامیدی در مورد آیندهشان دارند، تشخیص روابط حمایتکننده را که در اطرافشان هست دشوار مییابند. این امر سبب میشود که آنها هم میزان حمایتی که میتوانستند از اطرافشان دریافت کنند را دستکم گیرند هم تأثیری را که خودکشی آنها در صورت اقدام در بر خواهد داشت.
واقعیتهایی دربارهٔ خودکشی
چرا فرد اقدام به خودکشی میکند؟
آیا صحبت در مورد خودکشی آن را تقویت نمیکند؟
پس چه چیزهایی میتواند به فرد خودکشی گرا کمک کند؟
چطور بفهمم فردی که موردتوجه من است به خودکشی میاندیشد؟
من با این عنوان (خودکشی) خیلی راحت نیستم! میشه ازش صرفنظر کرد؟
پس دراینباره چه باید کرد؟
کمک؟ مشاوره؟! آیا مشاوره تنها وقت تلف کردن نیست؟!
حرف … حرف … حرف …! همهاش فقط حرفه. چطور میخواهد کمک کند؟
من چطور؟ من هم درخطرم؟
خودکشی چطور دوستان و اعضای خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد؟
آیا این افکار مجاز است؟ زندگی افراد را دچار ایست نمیکند؟
آیا مردم حقدارند خود را هر وقت که خواستند بکشند؟