والتر بردفورد کانن (Walter Bradford Cannon) فیزیولوژیستی آمریکایی بود که نظریهای را در باب هیجان مطرح کرد که یکی از بحث برانگیزترین مبحثها در روان شناسی قرن 20 بوده است.
والتر بردفورد کانن استاد و رئیس بخش فیزیولوژی دانشکده پزشکی هاروارد بود. او اصطلاح جنگ و گریز را شرح داد و بر روی مفهوم هموستاز کلود برنارد کار کرد و آن را گسترش داد. کارهای والتر بردفورد کانن سبب شد که وی در نظرسنجی صورت گرفته برای انتخاب صد روانشناس مطرح قرن رتبه هشتاد و یک را به خود اختصاص دهد.
[kkstarratings]
والتر بردفورد کانون
تولد: 19 اکتبر 1871 (27 مهر 1250)
وفات: 1 اکتبر 1945 (9 مهر 1324)
دلیل شهرت:هموستاز (Homeostasis)
پاسخ جنگ و گریز
آزمایش پرتو ایکس
نظریه کانن-بارد
زندگی نامه والتر بردفورد کانن – ایالات یولستر محل اقامت تعدادی از پروتستانهای اسکاتلندی و انگلیسی در طی قرن 17 بود؛ اما اوضاع سخت اقتصادی موجب شد تعدادی از آنها به آمریکای شمالی مهاجرت کنند؛ بنابراین خانواده کشاورزی اسکاتلندی به تام ساموئل کارناهان (Samuel Carnahan) که در دهکده ریور بان (River Bann) زندگی میکردند برای آغاز زندگی بهتر به بلنفورد واقع در ماساچوست نقلمکان کردند. در زبان بومی اسکتز-یوستر تلفظ «کارناهان» شبیه «کانن» است بنابراین نام خانوادگی به کانن تغییر یافت.
یکی از پسران بزرگ ساموئل، استفان به اوهایو رفت. فرزند پنجم استفان لوسیس در مادیسون ویسکانسین و بعد در میلواکی مغازهدار بود. یکی از پسران لویس به نام کلبرت روزنامهفروش بود و بعد مسئول روزنامهفروشان شیکاگو میلواکی شد.
والتر بردفورد یک سال بعد از ازدواج کلبرت با ویلما دنیو (Denio) چشم به جهان گشود و بعد او صاحب سه خواهر به نامهای برنیس می، ِادا مود و جین لورا شد. ویلما در اثر ذاتالریه درگذشت کلبرت با مرگ همسرش از پا درآمد.
کلبرت برای سرپرستی فرزندانش با کارولین ماور 18 ماه بعد فوت همسرش وصلت کرد و بدین ترتیب کلبرت توانست فرصت بیشتری پیدا کند برای دنبال کردن آرزویش یعنی پزشک شدن. بدون آزمایشهای لازم در پزشکی او شروع کرد به درمان کردن. کلبرت بچهها را تشویق میکرد به مستقل بودن او از آموزش رسمی والتر جلوگیری کرد برای کار به اداره راهآهن فرستاد، و بعد از 2 سال والتر پدرش را متقاعد کرد تا به مدرسه بازگردد و در سال 1888 او به دبیرستان سنت پل برگشت و دوره 4 ساله آموزشی را در 3 سال تمام کرد.
والتر بردفورد کانن در دانشگاه هاروارد به مطالعه هنر و علوم اجتماعی پرداخت. در دوره لیسانس با ویلیام جیمز که در آن زمان دبیر بخش فلسفه هاروارد بود دیدار کرد. او قصد داشت در فلسفه و فیزیولوژی ادامه تحصیل دهد اما جیمز او را از این کار منصرف کرد و والتر بردفورد کانن در سال 1896 به مدرسه پزشکی وارد شد.
والتر بردفورد کانن وقتی در آزمایشگاه هنری بودیج کار میکرد یک سری تحقیقات جدیدی را با استفاده از پرتو ایکس شروع کرد. او از این اشعه برای مکانیسم بلعیدن و دستگاههای معده-رودهای استفاده کرد.
از اواسط دهه 1930 آثار سوختگی ناشی از اشعه ایکس در پوست صورت و دستها و بازوهای او آشکار بود و بالاخره به علت ابتلا به سرطان خون در فرانکلین از دنیا رفت. او قبل از مرگش احتمال میداد که بیماری لاعلاجش در مواجه با اشعه ایکس به وجود آمده باشد و به همین منظور خواستار کالبدشکافی بعد از مرگش بود تا از نتایج شواهدی که از کالبدشکافی به دست میآید دیگران بتوانند استفاده کنند.
تأثیر والتر بردفورد کانن روی روانشناسی در ماه می 1909 آغاز شد. اندکی بعد از نامه جیمز به جامعه تجدیدنظر در تشریح جانوران زنده در نیویورک. نامه او به ارزشها و استانداردها و اعمالی شامل آزمایش روی حیوانات پرنده که در نیویورک پست آغاز شد و بعد ادامه در آن یافت اعتراض کرد. والتر بردفورد کانن و ویلیام جیمز باهم توافق نداشتند. آنها نهفقط در آزمایشکردن حیوانات بلکه در ماهیت هیجان نیز مخالف بودند.
توضیحات بیشتر در بخش نظریه والتر بردفورد کانن آمده است.
نظریهی کانن-بارد، نظریهای حاکی از اینکه حالتهای هیجانی، بیشتر حاصل تأثیر مراکز مغزی پایینتر (هیپوتالاموس و تالاموس) بر مراکز بالاتر (کورتکس) هستند تا حاصل بازخورد حسی تولیدشده توسط اندامهای داخلی پیرامونی و نظام عضلانی ارادی که به مغز ارائه میشود. طبق این نظریه، تالاموس تجربهی هیجانی و هیپوتالاموس تجلی آن را کنترل میکند.
کار اولیه والتر بردفورد کانن در مورد اثرات فیزیولوژیکی هیجانات و مطالعه اثرات ناشی از تروما بر روی سیستم عصبی را در برگرفت. او نشان داد که فعالیت غدد آدرنال بر سیستم عصبی سمپاتیک در پاسخ به جنگ گریز انسان نقش دارد.
بافت این فرضیه نظریه هیجان جیمز و نظریه هیجان کارل لانگه فیزیولوژیست دانمارکی بود که نظریه آنها به نظریه جیمز-لانگه معروف بود.
بنا به نظریه والتر بردفورد کانن یک محرک، مثلاً این خبر که شما برنده جایزه شدید، هیجانی را مثلاً مانند شادی را ایجاد میکند.
اما در نظریه جیمز-لانگه محرک پاسخی را فرا میخواند و آگاهی از تغییرات فیزیولوژیکی هیجان را به وجود میآورد. بنابراین واکنشهای مؤثر به محرک سریعتر از ارزیابیهای شناختی صورت میگیرد.
نظریه جیمز-لانگه تا حدودی عقیده چارلز داروین را منعکس میسازد که هیجانات پدیدهایی هستند که عملکرد بقایی مهمی دارند و تا حدی از پیش طراحی شدند. درحالیکه تمرکز داروین روی تلویحات بقایی هیجانات بود.
جیمز و لانگه به ارتباط بین تغییرات فیزیولوژیکی و احساسات اهمیت میدادند. والتر بردفورد کانن نظریه جیمز-لانگه را در برخی نکات ذاتی به چالش طلبید. اول او بیان کرد شواهد تجربی کار با حیوانات نشان داده که جدایی احشا از سیستم عصبی مرکزی رفتار هیجانی را تغییر نمیدهد. هرچند جیمز هرگز ادعا نکرد که تمام احساسات هیجانی به بازخورد احشایی مربوط است و معتقد بود که به بازخورد ماهیچهای نیز مهم است.
بنابراین او مخالفت کرد که شواهد فیزیولوژیکی والتر بردفورد کانن مبتنیبر مطالعاتی است که به بازخورد ماهیچهای اتمام نمیشود. در مطالعات بعدی روی اشخاصی با آسیبهای نخاعی، والتر بردفورد کانن متوجه شد بین سطح آسیب و شدت احساسات ارتباط وجود دارد که با نظریه جیمز-لانگه سازگار است.
دوم کانن نشان داد که القای آزمایشی مختص تغییرات احشایی هیجانات شدید همان هیجانات را تولید نمیکند.
والتر بردفورد کانن و دانشجویش فیلیپ بارد نظریه هیجان کانن-بارد را مطرح کردند. در این دیدگاه دو بخش از مغز تالاموس و آمیگدال نقش اساسی را در تفسیر موقعیت تحریکی-هیجانی بازی میکنند. آنها فوراً علائمی را به سیستم عصبی خودکار که مسئول تنظیم تنفس گوارش و دیگر علائم غیر اختیاری بدن است که به کرتکس مغزی که مسئول تفسیر موقعیت ویژه است میفرستد.
این فرمولبندی تا حدی تحت تأثیر پاولف است و مفهوم بازتاب شرطی وی را در برمیگیرد. او در مدل فعالیت سیستم عصبی مرکزی کارکردهای زیر قشری را منطبق بر هیجانات اصلی والتر بردفورد کانن به کار میبرد که ارتباط مستقیم و دوجانبهای را بین آنان نشان میدهد.
خطای اصلی نظریه کانن-بارد این بود که وجود یک مرکز مغزی فرضاً در تالاموس واقعشده را برای هیجانات مسلم فرض کردند.
در سال 1937 تشریح گر عصبی جیمز پابز نشان داد که هیجان کارکرد مرکز مغزی ویژهای نیست بلکه یک مدار مغزی شامل چهار ساختار اصلی مسئول آن است. هیپوتالاموس و هسته تالامیک پیشین و شکنج و هیپوکامپوس.
انتقاد والتر بردفورد کانن از نظریه جیمز-لانگه یکی از مباحث مهم روانشناسی قرن بیستم است و بعضی از مجادلات توسط سیمون در کارش روی کنترل هیجانی و انگیزش شناخت مطرحشده است.
هرچند او همیشه هنگام اظهارنظر ازنظر شواهد فیزیولوژیکی مطمئن بود در مواجهه با موضوعات روانشناسی اطمینان کمتری داشت. برای مثال سخنرانی والتر بردفورد کانن در سال 1912 برای انجمن روانشناسی آمریکا (APA) به دلیل توجه اندکش به مسائل روانشناسی مورد انتقاد واقع شد. هرچند شامل یک قدردانی مهم از تأثیر ویلیام مک دوگال در تفکرش بود.
مک دوگال چیزی را که “روانشناسی غایت نگر” مینامید گسترش داد که به شرایطی برمیگردد که بر ماهیت هدفمند رفتار تأکید دارد و در اهمیت غرایز و اهمیت تطبیقی هیجانات منعکس میشود.
همچنین کانن کار جدیدی درباره انتقالدهنده عصبی شیمیایی سمپاتین 1 و 2 که به نام آدرنالین و نور آدرنالین معروفاند منتشر کرد.
مطالعات وی در سالهای 1920 و 1930 نشان داده است که تزریق آدرنالین منجر میشود که قلب سریعتر بتپد و سبب افزایش فشارخون شود.
داروهای آنتی آدرنالین فشارخون را کاهش میدهد اما بر «شتابان گویی» تأثیری ندارند. نظریه سمپاتین والتر بردفورد کانن کوشش کرد که این یافتهها را معنی کند با مطرح کردن این مطلب که مولکولهای غیر همسان ویژه (سمپاتین E و I) با انتقالدهندههای آدرنرژیک (Adrenergic) ترکیب میشوند تا یک ماده فعال را در سلولها تولید کنند: انتظار میرود سمپاتین E موجب اعمال تهییجی میشود و سمپاتین I موجب اعمال بازدارنده میشود.
هرچند شواهد تجربی برای حمایت از وجود سمپاتین E و I وجود ندارند نظریه سمپاتین عموماً تا سال 1940 قابلتوجه بود. کار والتر بردفورد کانن در مورد گوارش سبب شد او نامزد دریافت جایزه نوبل در سال 1920 شود اما بعد از تأخیر او منتفی شد.
وی در سالهای 1935، 1934 ،1936 توسط نوبل سزاوار دریافت جایزه دانسته شد هرچند که جایزهای دریافت نکرد.
نظر شما دربارهی نظریه هیجان کانن-بارد چیست؟ شما میتوانید نظرات خود را با دیگر خوانندگان فکر بنیان در میان بگذارید.
[kkstarratings]
برخی از آثار والتر بردفورد کانن به شرح زیر است:
- 1910, A Laboratory Course in Physiology, Harvard University Press6th ed. 1927.
- 1910, ‘Medical Control of Vivisection’
- 1911, The Mechanical Factors of Digestion
- 1915, Bodily Changes in Pain, Hunger, Fear and Rage
- 1920, Bodily Changes in Pain, Hunger, Fear and Rage(2 ed.)
- 1923, Traumatic Shock
- 1926, ‘Physiological Regulation of Normal States’
- 1931, Lazaro in the pueblos: the story of Antonio de Espejo’s expedition into New Mexico
- 1932, The Wisdom of the Body
- 1933, Some modern extensions of Beaumont’s studies on Alexis St. Martin
- 1937, Digestion and Health
- 1937, Autonomic Neuro-effector Systems, with Arturo Rosenblueth
- 1942, ‘“Voodoo” Death‘
- 1945, The Way of an Investigator: a scientist’s experiences in medical research