کمتوانی ذهنی یکی از ناتوانیهای تحولی است که محدودیتهایی را در کارکردهای مختلف ایجاد میکند. این محدودیتها معمولاً با تأخیر در رشد ذهنی، واکنش نامناسب نسبت به محیط، عملکرد تحصیلی پایین و مهارتهای اجتماعی و زبانی ضعیف نمایان میشود.
این محدودیتها افراد با عقبماندگی ذهنی را در انطباق با تقاضاهای محیطی با چالشهای بسیاری موجه میکند، برای مثال این افراد در مدرسه و در مقایسه با همسالان خود عملکرد تحصیلی و اجتماعی ضعیفی دارند.
عقبمانده ذهنی به گروه ناهمگنی از افراد با نیازها، ویژگیها و بافت زندگی متفاوت اطلاق میشود. بعضی از افراد با عقبماندگی ذهنی تا قبل از شروع آموزش رسمی یا حتی در بزرگسالی شناسایی نمیشوند و بعضی دیگر در بدو تولد شناخته میشوند، بنابراین محدودیت در کارکردها در دامنهای از خفیف تا عمیق قرار میگیرد (اسمیت، ایتن باخ و پاتن، 2002).
هدف از کاردرمانی ذهنی کودکان شناسایی ضعفهای کودکان در انجام کارهای ضروری و روزمره و بهبود بخشیدن به توانمندیهای آنان جهت ارتقا کیفیت زندگی و حضور فعال و توانای آنان در جامعه است.
افراد با کمتوانی ذهنی توسط متخصصین رشتههای مختلف، در طول قرنها موردمطالعه قرار گرفتهاند. درواقع عقبماندگی ذهنی دربرگیرندهی دامنه گستردهای از سطح کارکرد و تواناییهای یادگیری است.
یکی از تعریفهایی که در مورد عقبماندگی ذهنی بهصورت گستردهای مورد پذیرش قرار گرفته است، تعریف انجمن عقبماندگی ذهنی آمریکا است. این انجمن عقبماندگی ذهنی را بدین شرح تعریف کرده است:
عقبماندگی ذهنی (کمتوانی ذهنی هم نامیده میشود) به محدودیتهای بنیادی در کارکرد فعلی اشاره دارد. این امر با کارکرد ذهنی که بهطور معناداری پایینتر از میانگین است مشخص میشود که بهطور همزمان با محدودیتهایی در دو یا چند حیطه از مهارت سازشی مناسب همراه است:
- ارتباط
- خودیاری
- زندگی خانوادگی
- مهارتهای اجتماعی
- استفاده اجتماعی
- خودمختاری، بهداشت و ایمنی
- کارکرد تحصیلی
- اوقات فراغت
- کار
عقبماندگی ذهنی پیش از 18 سالگی نمایان میشود. این تعریف در طول سالها تلاش برای دربرگرفتن تمامی برداشتهای متفاوت از کمتوانی ذهنی، تکامل یافته است.
از نظر تاریخی تعریف عقبماندگی تنها براساس اندازهگیری هوش استوار بوده و بیش از درمان و آموزش بر مراقبت روزمره و نگهداری تأکید میکرد، دریافته است.
در سالهای اخیر مفهوم مهارتهای سازشی، نقش مهم و روزافزونی را در تعریف و طبقهبندی افراد با کمتوانی ذهنی بازی میکند.
اهمیت مهارتهای سازشی در تعریف سال ۱۹۹۲ این انجمن بهخوبی آشکار است، زیرا شامل ده حیطه از مهارتهای سازشی بنیادین است که باید در تمام سطوح کارکرد فرد با عقبماندگی ذهنی مورد توجه قرار گیرند.
یادگیری و حافظه
توانایی یادگیری و حافظه افراد با کمتوانی ذهنی در مقایسه با همسالان عادی آنها، بهطور معناداری پایینتر از میانگین است.
کودکان عقبمانده ذهنی بهعنوان یک گروه، کمتر میتوانند مفاهیم انتزاعی را درک کنند. بدین ترتیب آنها از آموزشهای معنادار، مفید و عینی بهرهمند میشوند و بیش از بازنماییها و نمادها، از راه تماس با اشیای واقعی یاد میگیرند.
کودکان و بزرگسالان با عقبماندگی ذهنی، مجموعههای یادگیری را آهستهتر از همسالان عادی خود شکل میدهند و در مرتبط ساختن اطلاعات با موقعیتهای جدید مشکل دارند (بیرنی – اسمیت، ایتنباخ و پاتون، ۱۹۹۸؛ هیوز، ۱۹۹۲؛ ترنر، دافنی و داتکا، ۱۹۹۴).
شدت هرچه بیشتر نارسایی هوشی به معنای داشتن مشکلات هرچه بیشتر در حافظه است. مشکلات حافظه در کودکان با کمتوانی ذهنی به چندین عامل نسبت داده شده است.
افراد با عقبماندگی ذهنی در تمرکز بر روی محرکهای مرتبط در یادگیری و موقعیتهای زندگی واقعی مشکل دارند و گاهیاوقات به چیزهای نامرتبط میپردازند. (بنسون و همکاران، ۱۹۹۳: هنری و گودجانسون، ۱۹۹۹؛ وستلینگ و فاکس، ۲۰۰۰).
علتهای احتمالی شناختهشده کمتوانی ذهنی
عقبماندگی ذهنی پیامد چندین علت است که برخی از آنها شناخته شده و بسیاری دیگر ناشناختهاند. علت بروز عقبماندگی ذهنی برای حدود ۳۰ در صد از تمامی افراد ناشناخته است.
این درصد برای افراد با عقبماندگی ذهنی خفیف که در ۷۵ درصد از موارد آن نمیتوان علت خاصی را معین کرد، بسیار بیشتر است (ARC، ۲۰۰۰).
علتهای احتمالی شناختهشده کمتوانی ذهنی عبارتاند از:
- عوامل اجتماعی – فرهنگی
- عوامل زیستشناختی
- عوامل رفتاری،
- عوامل ناشناخته پیش از تولد
عوامل اجتماعی _ فرهنگی
تعداد قابل توجهی از این افراد متعلق به خانوادههایی از طبقههای اجتماعی – اقتصادی پایین هستند و پیشینههای فرهنگی متنوعی دارند.
شرایط خانوادگی آنها فرصتهای کمی را برای یادگیری فراهم میکند و بیشترین چالش برای آنان تنها در مدرسه فراهم میشود.
افزون بر این از آنجایی که اینگونه کودکان در معرض خطر بالا و در شرایط اقتصادی نامطلوبی زندگی میکنند، معمولاً تغذیه مناسبی را هم دریافت نمیکنند.
علاوه بر تغذیه ضعیف، گروههای در معرض خطر بالا احتمال بسیار زیادی دارد که مراقبت پزشکی نامناسبی دریافت کرده و در خانوادههای بیثبات زندگی کنند.
نابهنجاریهای کروموزومی
یکی از انواع بسیار شناختهشده کمتوانی ذهنی یعنی نشانگان داون، ناشی از نابهنجاری کروموزومی است. در حدود ۵ تا ۶ درصد از افراد عقبمانده ذهنی، نشانگان داون دارند. سایر نابهنجاریهای کروموزومی مربوط به عقبماندگی ذهنی عبارتاند از: نشانگان ویلیامز و نشانگان ایکس شکننده.
نشانگان ویلیامز نوعی بیماری ژنتیکی نادر است که در ۱ مورد از هر ۲۰۰۰۰ تولد رخ میدهد و با نبود مواد ژنتیکی در زوج کروموزوم شماره هفت مشخص میشود.
نشانگان ایکس شکننده شایعترین علت ارثی عقبماندگی ذهنی مربوط به ناهنجاری ژنتیکی در زوج کروموزومهای شماره ۲۳ است.
پسرها معمولاً بسیار شدیدتر از دخترها تحت تأثیر قرار میگیرند زیرا آنها یک کروموزوم X و یک کروموزوم Y دارند. دخترها بدان سبب که دو کروموزوم X دارند در امنیت بیشتری هستند زیرا یکی از کروموزومهای X کارکرد طبیعی دارند و دیگری هیچ کارکردی ندارد.
مشکلات سوخت و ساخت با ناتوانی بدن در عمل آوردن (سوزاندن) مواد معین مشخص میشوند که میتوانند سمی شده و به دستگاه سیستم اعصاب مرکزی صدمه بزنند.
بدن کودک با فنیل کتونوریا (PKU) که نوعی اختلال سوختوساز ارثی است، نمیتواند فنیل آلانین را که در بسیاری از غذاها مانند شیر مورد نیاز نوزاد یافت میشود بسوزاند.
ناتوانی در عمل آوردن یا سوزاندن فنیل آلانین باعث جمع شدن مواد سمی در بدن میشود. در صورت عدم درمان یا درمان فوری (اغلب از راه رژیم غذایی محدود)، این اختلال میتواند باعث بروز کمتوانی ذهنی در دامنهای از متوسط تا شدید بشود.
عقبماندگی ذهنی در تمامی موارد رخ نمیدهد، اما به هرحال ممکن است در درصد اندکی از بیماران مشاهده شود.
عوامل رفتاری
چند نوع از عفونتهای مادر ممکن است باعث بروز مشکلاتی برای بچه درون رحم شوند. در برخی از موارد پیامد آن سقط جنین ناخواسته و در سایر موارد نارسایی شدید هنگام تولدی است.
اگر عفونت در طول سه هفته اول بارداری رخ دهد، احتمال آسیب بهویژه بالاست. سرخجه مادرزادی (سرخک) باعث بروز بیماریهای متعددی میشود ازجمله عقبماندگی ذهنی، ناشنوایی، نابینایی، فلج مغزی، مشکلات قلبی، سکته و سایر مشکلات عصبشناختی اجرای گسترده واکسیناسیون سرخجه دلیل اصلی کاهش کمتوانی ذهنی ناشی از آن در سالهای اخیر است.
عقبماندگی ذهنی همچنین میتواند بر اثر عفونتهای پس از تولد و سموم اضافی به وجود آید. برای مثال، التهاب مغز (انسفالیت) ممکن است بر اثر انواع معین عفونتهای کودکی (مانند سرخک یا اوریون) به دستگاه عصبی مرکزی آسیب برساند.
واکنشهای نسبت به مواد سمی معین نظیر سرب، مونوکسید کربن و مواد مخدر، نیز ممکن است باعث آسیب به دستگاه عصبی مرکزی شوند.
آسیبها و حوادث فیزیکی ممکن است پیش از تولد (مانند قرار گرفتن در معرض اشعهها)، دوره بارداری، یا پس از تولد نوزاد رخ دهند.
یکی از تهدیدهای فرآیند زایمان، نحوه قرار گرفتن جنین است. قرار گرفتن جنین در وضعیت طبیعی، سر نوزاد را به طرف گردن رحم قرار میدهد.
خارج نشدن سر در ابتدای زایمان، میتواند باعث بروز انواع فشارها شود که در حین زیمان طبیعی رخ نمیدهند. در این حالت، سر از میان کانال زایمان با سختی عبور میکند و فشار زایمان بهجای اینکه همانند حالت طبیعی به کپل وارد آید بهطور مستقیم به جمجمه جنین وارد میشود.
عوامل ناشناخته پیش از تولد
هرچند ما تعدادی از عوامل احتمالی مرتبط با کمتوانی ذهنی را مطرح ساختیم ولی در بسیاری از موارد علت ناشناخته و غیرقابلشناسایی است.
افزون بر این، بسیاری از وضعیتهای مرتبط با عقبماندگی ذهنی، ناشی از تعامل عوامل ارثی و محیطی است. اگرچه همواره نمیتوانیم علت عقبماندگی ذهنی را تعیین کنیم، اما میتوان اقدامهایی برای پیشگیری بروز آن انجام داد.
تأمین خدمات و حمایتهای مناسب برای افراد با عقبماندگی ذهنی، فرایندی همیشگی برای تمام دوره طول زندگی است.
مداخله برای این افراد باید از هنگام تولد آغاز شده و تا سالهای بزرگسالی ادامه یابد. از سوی دیگر، اهمیت بر مداخلهی اولیه نباید مبالغهآمیز باشد.
آموزش و توانبخشی باید بر آن دسته از مهارتهایی تمرکز کند که تعامل کودک با سایرین را تسهیل کرده و بر استقلال در اجتماع پافشاری میکند.
معمولاً آموزش برای کودکان با کمتوانی ذهنی شامل رشد مهارتهای حرکتی، مهارتهای خودیاری، مهارتهای اجتماعی، مهارتهای ارتباطی و مهارتهای درسی است.
مهارتهای حرکتی
کسب مهارتهای حرکتی یکی از مؤلفههای بنیادین فرایند رشد و شرایط لازم برای یادگیری موفقیتآمیز در سایر حیطهها ازجمله خودیاری و مهارتهای اجتماعی است.
رشد حرکتی بزرگ بهطور کلی با جابهجایی ازجمله تعامل بدن با محیط سر و کار دارد. مهارتهای حرکتی بزرگ، از حرکتهایی که تعادل را امکانپذیر میسازند گرفته تا الگوهای جابجایی سطح بالاتر بهطور مداوم رشد میکنند.
رشد حرکتی ظریف بیش از رشد مهارتها در حیطه حرکتی بزرگ نیازمند دقت و استواری است. رشد مهارتهای حرکتی ظریف ازجمله رسیدن، چنگ زدن و دستکاری اشیاء، در وهلهی اول به توانایی کودک در تمرکز دیداری بر شیء و تعقیب چشمی هدف متحرک، بستگی دارد.
هماهنگی چشم و دست عامل یکپارچگی بسیاری از مهارتها و همچنین رشد مهارتی حرکتی ظریف است. هماهنگی چشم و دست، اساس فعالیتهای اجتماعی و تفریحی است و برای رشد مهارتهای کنترل شیء که لازمه اشتغال میباشند ضروری است.
مهارتهای خودیاری
رشد مهارتهای خودیاری برای پیشرفت کودک بهسوی استقلال از مراقبان خود، حیاتی است. مهارتهای خودیاری عبارتاند از:
- خوردن
- لباس پوشیدن
- حفظ بهداشت شخصی
- مهارتهای خوردن دامنهای از مکیدن انگشت، نوشیدن از فنجان و بکارگیری رفتارهای مناسب بر روی میز غذاخوری نظیر استفاده از وسایل غذاخوری و دستمال، آماده کردن غذا و رعایت آدابورسوم را دربرمیگیرد.
مهارتهای لباس پوشیدن عبارتاند از:
- بستن دکمهها
- باز و بستن زیپ
- بستن سگک
- بستن بند کفش
- گره زدن
مهارتهای بهداشت شخصی براساس بافت سنی مناسب رشد میکنند. مهارتهای بهداشتی بنیادی عبارتاند از:
- توالت رفتن
- شستن دست و صورت
- حمام کردن
- مسواک زدن
- شانه کردن موها و شستشو با شامپو
مهارتهای مربوط به دوران جوانی و بزرگسالی عبارتاند از:
- مراقبت از پوست
- اصلاح صورت
- مرتب کردن موها
- استفاده از اسپریهای معطر و لوازم آرایشی و بهداشت مربوط به عادت ماهیانه
مهارتهای ارتباطی
توانایی برقرار کردن ارتباط با دیگران، یکی از مؤلفههای اصلی رشد و تحول است. بدون برقرار کردن ارتباط، هیچ تعاملی وجود نخواهد داشت.
سامانههای ارتباطی برای کودکان با کمتوانی ذهنی ، سه نوع کلی است:
- زبان کلامی
- ارتباط مکمل (شامل زبان اشاره و زبان تابلویی)
- ترکیبی از رویکردهای کلامی و اضافی
نوع رویکرد مورد استفاده به توانایی و ظرفیت کودک بستگی دارد. کودکی که میتواند مهارتهای لازم برای زبان گفتاری را توسعه دهد تا اندازه زیادی مهارتهای تعاملی روزمرهاش را بهبود خواهد بخشید.
برای کودکی که نمیتواند مهارتهای کلامی را بهعنوان وسیلهی ارتباطی کارآمد توسعه دهد، باید ارتباط مورد توجه قرار گیرد.
آنچه مهم است این است که کودک برخی از انواع روشهای برقراری ارتباط را که تعامل در محیطهای طبیعی را تسهیل خواهد کرد، در خود توسعه دهد.
توانبخشی
توانبخشی، رویکرد مهمی برای آموزش دانش آموزان با کمتوانی ذهنی خفیف در مدارس عادی است. در این رویکرد هدف آموزش، جبران یا ترمیم نقص در مهارتهای فرد نیست؛ بلکه آموزش بر رشد مهارتهای اساسی لازم برای بزرگسالی موفق تأکید دارد.
در فرایند توانبخشی به اکتساب مهارتهای مهم برای زندگی روزمره، زندگی در جامعه و آینده شغلی توجه میشود.
از آنجایی که سرعت یادگیری دانش آموزان با عقبماندگی ذهنی از همسالانشان آهستهتر است، برنامههای آموزشی آنان باید بر مهمترین مهارهای کارکردی و تعیینکننده در زندگی تمرکز داشته باشد (لویس و دورلاگ، ۲۰۰۳).
انتقال به جامعه و آموزش شغلی دانش آموزان با عقبماندگی ذهنی خفیف در فرایند توانبخشی صورت میپذیرد. انتقال و آموزش شغلی به کلیه تجاربی اطلاق میشود که از خلال آن فرد یاد میگیرد که زندگی معنادار داشته باشد و از زندگی شغلی خود رضایت کافی کسب کند (انجمن کودکان استثنائی، ۱۹۹۳).
به نظر برولین (۱۹۸۶) آموزش شغلی فقط آمادهسازی فرد برای اشتغال نیست، بلکه فرد باید برای پذیرش نقشهای شغلی مولد که مجموعه کارکردهای فرد را دربرمیگیرد، آماده شود.
فرد باید بتواند بهعنوان یک عضو خانواده، یک شهروند یا یک داوطلب امور خیریه به ایفای نقش بپردازد. در این راستا، کو کاسکا و برولین (۱۹۸۵) سه مهارت مهم را برای آمادهسازی افراد با کمتوانی ذهنی برای ورود به دنیای بزرگسالی تعریف کردهاند:
1.مهارتهای زندگی روزمره نظیر:
- مدیریت مالی خانواده
- انتخاب، مدیریت و نگهداری از خانه
- خرید و آمادهسازی غذا
- انجام فعالیتهای ورزشی
- آشنایی با مقررات ایمنی و حملونقل و بهرهگیری از وسایل نقلیه عمومی
- استفاده از پول
- اوقات فراغت و تفریح
2.مهارتهای فردی – اجتماعی نظیر:
- کسب اعتمادبهنفس
- رشد مسئولیتپذیری اجتماعی
- رشد خودآگاهی
- رشد مهارتهای میان فردی
3.مهارتهای شغلی نظیر:
- ایجاد عادتها و رفتارهای کاری مناسب
- آشنایی با مشاغل مختلف
- انتخاب و طراحی شغل
- اکتساب یک مهارت شغلی خاص
یکی از عوامل مهم که باید در انتقال به جامعه و آموزش شغلی افراد با کمتوانی ذهنی در نظر گرفته شود؛ توالی آموزش است. کوکاسکا (۱۹۸۰) توالی زیر را پیشنهاد کرده است:
- آگاهی نسبت به مشاغل (کودکستان به بعد)
- کاوش در مشاغل (پایه تحصیلی اول راهنمایی به بعد)
- آمادگی شغلی (پایه تحصیلی اول – دوم راهنمایی به بعد)
- جایدهی شغلی، پیگیری و تداوم آموزش (پایه تحصیلی دوم دبیرستان به بعد). در دو مرحله آخر، آمادگی و جایدهی شغلی، باید دانشآموز فرصت مشارکت در مکانهای شغلی نظارتشده را داشته باشد
دانشآموز فرصت مشارکت در مکانهای شغلی نظارتشده را داشته باشد. آموزش مبتنی بر جامعه یکی از مؤلفههای مهم در آمادهسازی دانش آموزان با عقبماندگی ذهنی محسوب میشود زیرا به تعمیم مهارتهای شغلی به محیطهای کار واقعی کمک میکند.
انتقال به جامعه و آموزش شغلی را میتوان از چند طریق در برنامه درسی دانش آموزان با کمتوانی ذهنی جای داد:
- آموزش مهارتهای تحصیلی که یکی از مهارتهای مهم برای آمادهسازی شغلی است. سوادآموزی برای کارها و بسیاری از تکالیف زندگی از اهمیت برخوردار است.
- آموزش کاربرد مهارتهای تحصیلی و شغلی در حل مشکلات زندگی که از طریق تعمیم آموختهها امکانپذیر است.
- بخشی از برنامه آموزش عادی را میتوان به آگاهی از مشاغل و کاوش در آنها اختصاص داد.
نتیجهگیری
والدین از همان روزهای نخستین تولد که متوجه مشکل فرزندشان شدند، میبایست خود را برای پرورش استثنایی و تربیت ویژه او در یادگیری مهارتها آماده کنند.
البته هرچند بهره هوشی کودکان عقبمانده ذهنی متفاوت است و درک و یادگیری آنان نیز با یکدیگر فرق دارد اما و والدین میبایست با توجه به میزان توانمندی فرزندشان راهکاری مناسب برای یادگیری مهارتها بکار بندند.
روش رفتار ملموس:
کودکان کمتوانی ذهنی چون به لحاظ رشد شناختی در مرحلههای اولیه قرار داشته و خصوصاً تا پایان سالهای ابتدایی و گاهی تا نوجوانی کودکان در مرحله عینی قرار دارند، یعنی آنها از طریق لمس تجربیات و صرفاً از طریق دیدن پدیدهها آنها را آموخته و تجربه میکنند این شیوهی رفتاری در ابتداییترین سالهای مهارتآموزی این کودکان بهترین شیوه است.
یعنی والدین در درجه اول میبایست مهارتی را که کودک باید یاد بگیرد، در نظر گرفته و بعد خود وارد عمل شوند. هدف از کاردرمانی ذهنی کودکان شناسایی ضعفهای کودکان در انجام کارهای ضروری و روزمره و بهبود بخشیدن به توانمندیهای آنان جهت ارتقا کیفیت زندگی و حضور فعال و توانای آنان در جامعه است.
مطالعهی کتابهای 100 پرسش و پاسخ درباره اسکیزوفرنی کودکان، اختلال افسردگی یا دوقطبی کودکان و وسواس کودکان را به شما پیشنهاد میکنیم.