گوردن ویلارد آلپورت (Gordon Willard Allport)، روانشناس آمریکایی و یکی از اولین نظریهپردازان شخصیت بود. آلپورت در دستهی مطرحترین روانشناسان انسانگرا قرار میگیرد. علاقه آلپورت به صفات فردی سرانجام منجر به شکلگیری الگوی شخصیتی بسیار محبوب پنج شخصیت شد. مدل پنج شخصیت بزرگترین روش مورداستفاده در تحقیق شخصیت است. بدیهی است که گوردون ویلارد آلپورت یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان شخصیت است.
گوردن ویلارد آلپورت
تولد: 11 نوامبر 1897(21 آبان 1276)
وفات: 9 اکتبر 1967 (17 مهر 1346)
دلیل شهرت: طراح نظریهٔ صفات
گوردون ویلارد آلپورت ( Gordon Willard Allport)، در 11 نوامبر 1897 در شهر مونتزوما، ایالت ایندیانا متولد شد.
آلپورت چهارمین و آخرین پسر جان ای. آلپورت و نلی وایز آلپورت بود. پدر آلپورت قبل از اینکه پزشک شود، به چند شغل مخاطرهآمیز پرداخت. دکتر آلپورت مطب مناسبی نداشت به همین دلیل خانه را به بیمارستان کوچکی تبدیل کرد. آلپورت در زندگینامه خود نوشته است که زندگی اولیه او “با دینداری محض پروتستان مشخص میشد.” فلوید آلپورت، برادر گوردون آلپورت که 7 سال بزرگتر بود و او نیز روانشناس مشهوری شد، مادرشان را بهصورت زنی متدین توصیف میکرد که تأکید زیادی بر مذهب داشت.
آلپورت از کودکی به مسائل فلسفی و مذهبی علاقه داشت. مهارت بیانی گوردون ویلیام آلپورت بهتر از توانایی او دربازیها بود.
گوردون خود را «منزوی اجتماعی» توصیف کرد که محدودهی فعالیتهای خویش را مشخص کرده بود. آلپورت در بین 100 دانشآموز با مقام شاگرد دوم فارغالتحصیل شد، اما خود را شاگرد باهوشی نمیدانست. آلپورت در کودکی احساس جدایی و طرد شدن از سوی کودکان دیگر میکرد، اما زندگی خانوادگیاش توأم با خوشحالی و اعتماد و محبت بود.
آلپورت ظاهراً فاقد تجارب آسیبزای کودکی بوده است که مستقیماً در بزرگسالی به تدوین نظریهاش دربارهی شخصیت منجر شده باشد؛ شاید به همین دلیل است که از دیدگاه علمی و عقلی به این رشته روی آورد تا از دیدگاه شخصیتر.
گوردون ویلارد آلپورت در پاییز 1915، به تبعیت از برادرش فلوید که در آن زمان دستیار کارشناسی ارشد در روانشناسی بود، وارد دانشگاه هاروارد شد.
گوردون ویلیام آلپورت در زندگینامه خود نوشت:”زندگی من تقریباً یکشبه بازسازی شد. ارزشهای اخلاقی من قطعاً در خانه شکلگرفته بودند. آنچه تازگی داشت، افق عقلانی و فرهنگی بود که اکنون باید آن را کاوش میکردم.”
گوردون آلپورت در سال 1919 مدرک کارشناسی خود را در فلسفه و اقتصاد دریافت کرد. آلپورت سال 1919_1920 را در اروپا به تدریس زبان انگلیسی و جامعهشناسی در رابرت کالج استانبول گذراند. هنگامیکه آلپورت در ترکیه بود، کمکهزینهی تحصیلی برای دورهی کارشناسی ارشد در هاروارد به او پیشنهاد شد.
در پاییز سال 1920، آلپورت به دیدن برادر بزرگتر خود در وین رفته بود. این مرد جوان در طول این دیدار، نامهای به زیگموند فروید نوشت و از او درخواست قرار ملاقات کرد. فروید که در آن زمان مشهورترین روانپزشک بود، موافقت کرد که این مرد جوان را ببیند. این ملاقات با فروید، تأثیر عمیقی بر عقاید بعدی آلپورت در مورد شخصیت داشت.
هنگامیکه گوردون ویلیام آلپورت به دفتر کار فروید رفت، نمیدانست چه بگوید. فروید آرام نشسته بود و منتظر بود تا او صحبت را باز کند. آلپورت شرح واقعهای را که خود شاهد آن بود به زبان آورد. داستان در مورد پسر خردسالی بود که ترسی آشکار و افراطی از کثیفی داشت. هنگامیکه آلپورت داستان را تمام کرد؛ فروید لحظهای در سکوت به او خیره شد و سپس پرسید:” آیا آن پسر خردسال خود شما بودید؟” فروید عقیدهاش این بود که آلپورت تعارضها و ترسهای درونی خودش را از طریق آن داستان آشکار میسازد. گوردون آلپورت از سؤال فروید تکان خورد. او سالها بعد نوشت:” برخورد منحصربهفردم با فروید برایم یک ضربه بود.”
این تردید در دلش راه یافت که روانکاوی بیشازاندازه به نیروها و انگیزههای ناهشیار متمرکز است و انگیزههای هشیار را نادیده میگیرد؛ به همین دلیل به تدوین دیدگاهی از شخصیت پرداخت که با دیدگاه فروید متفاوت بود.
گوردون ویلیام آلپورت در حقیقت شخصی بود تمیز، دقیق و باریکبین، مرتب و وقتشناس؛ یعنی دارای بسیاری از خصایصی که فروید آنها را به شخصیت وسواسی مربوط میدانست.
وقتی گوردون ویلارد آلپورت به ایالت متحده برگشت، بیدرنگ در برنامهی PhD هاروارد ثبتنام کرد. او بعد از گرفتن مدرک خود، دو سال بعدی را در اروپا گذراند و تحت نظر روان شناسان مشهور آلمان؛ مکس ورتهایمر، ولفگانگ کهلر، ویلیام استرن، هینز ورنر و دیگران، در برلین و هامبورگ مطالعه کرد.
گوردون آلپورت در سال 1924 بار دیگر به هاروارد برگشت و موضوع تازهای را در روانشناسی شخصیت تدریس کرد. آلپورت در زندگینامهی خود اظهار داشت که این درس اولین درس شخصیت بود که در کالج آمریکا ارائه شد. این درس، علم اخلاق اجتماعی و جستجوی نیکی و اخلاقیات را با رشتهی علمی روانشناسی ترکیب میکرد. این درس همچنین آمادگیهای شخصی نیرومند آلپورت را برای تمیزی و اخلاقیات منعکس مینمود.
آلپورت دو سال بعد از شروع تدریس در هاروارد، مقامی را در کالج داتمورت به دست آورد. او چهار سال بعد به هاروارد برگشت.
گوردون ویلارد آلپورت در سال 1925 با آدا لوفگین گولد ازدواج کرد. آنها وقتی هر دو دانشجوی کارشناسی ارشد بودند باهم آشنا شده بودند. آدا آلپورت در تعدادی از آثار گوردون مشارکت ارزشمندی داشت، بهویژه در دو موردپژوهی عمیق او_ مورد جنی گوو مسترسون و ماریون تیلور که هرگز منتشر نشد. گوردون و آدا آلپورت یک فرزند به نام رابرت داشتند که پزشک اطفال شد.
گوردون ویلیام آلپورت در دورهی طولانی و پربار حرفهایاش در دانشگاه هاروارد، بیش از هر کس دیگر، مطالعهی شخصیت را بهصورت یک بخش مورداحترام علمی روانشناسی درآورد. آلپورت در سال 1937 کتاب شخصیت یک تفسیر روانشناختی را منتشر کرد. تا زمان انتشار این کتاب شخصیت بهطور رسمی بخشی از روانشناسی محسوب نمیشد. گوردون خود هرگز روانکاوی نکرد و به درمان بیماران خصوصی نپرداخت. بر همین اساس؛ مطالعهی شخصیت را از موقعیت بالینی بیرون آورد و آن را وارد دانشگاه کرد.
آلپورت یک آزمون روانی به نام مطالعهی ارزشها تدوین کرد تا ارزشها و عقاید پذیرفتهشدهی فرد را موردسنجش قرار دهد.
گوردون ویلیام آلپورت در سال 1939 بهعنوان رئیس انجمن روانشناسی آمریکا (APA) انتخاب شد. در سال 1963، جایزهی مدال طلای APA را دریافت کرد. آلپورت در سال 1964 به دریافت جایزهی خدمات برجستهی علمی APA مفتخر شد.
آلپورت در سال 1966، لقب اولین استاد اخلاق اجتماعی ریچارد کلارک کابوت در هاروارد را کسب کرد.
گوردون ویلیام آلپورت فردی سیگاری بود؛ او در 9 اکتبر 1967، در اثر سرطان ریه درگذشت.
گوردن ویلارد آلپورت، یکی از نظریهپردازان پیشگام روانشناسی شخصیت بود. او سعی کرد فهرستی از صفاتی را که شخصیت فرد را تشکیل میدهند، مشخص کند. برخلاف نظریههای روان تحلیلی و انسانگرایی در مورد شخصیت؛ نظریه صفات آلپورت به تفاوتهای فردی در ویژگیهایی که در طول زمان و موقعیتهای مختلف در یک فرد ثابتاند، تأکید دارد. تفاوت دیگر نظریه آلپورت با نظریههایی مثل فروید و یونگ، این است که آلپورت همانند مزلو بهجای بررسی افراد بیمار، افراد بهنجار را بررسی کرد. رویکردهای بعدی در مورد صفات ازجمله رویکرد کتل، آیزنک و مدل پنج عاملی مک کری و کاستا نیز، تحت تأثیر رویکرد آلپورت، معرفی شدند. درواقع نظریه آلپورت اولین جریان مؤثر درزمینهٔ صفات، شناخته میشود.
علاقه آلپورت به صفات فردی سرانجام منجر به شکلگیری الگوی شخصیتی بسیار محبوب پنج شخصیت شد. مدل پنج شخصیت بزرگترین روش مورداستفاده در تحقیق شخصیت است. بدیهی است که گوردون ویلارد آلپورت یکی از تأثیرگذارترین روانشناسان شخصیت است.
نگاهی به دیدگاههای آلپورت در مورد شخصیت و رفتار انسان بهوضوح نشان میدهد که؛ دیدگاه گوردن ویلارد آلپورت با دیدگاه فروید بسیار متفاوت است تا حدی که نظریات آنها تقریباً مخالف هم است. تأثیر فروید بر آلپورت آنقدر قوی بود که وی به تدوین نظریهای پرداخت که بهعنوان یکی از اولین تئوریهای شخصیتی غیر فرویدی شناخته شد.
فروید افراد نابهنجار را موردمطالعه قرار داده و بر ناخودآگاه، تعارضهای درونی، تجربیات کودکانه و غرایز تأکید کرده است. درحالیکه آلپورت بر انگیزههای آگاهانه، رفتارهای موجود، منحصربهفرد بودن افراد و صفات تأکید کرده و بر مطالعهی افراد بهنجار برای درک رفتارهای انسانی تأکید کرده است.
گوردن ویلارد آلپورت با این نظر فروید مخالفت کرد که؛ تجربیات کودکی در تعارضهای زندگی در بزرگسالی نقش دارد. گوردون آلپورت تأکید کرد که افراد بیشتر از گذشته تحت تأثیر تجربیات حاضر و برنامههایی برای آینده قرار دارند.
ازنظر آلپورت هیچ شباهتی بین افراد بهنجار و نابهنجار وجود ندارد و بنابراین هیچ پایهای برای مقایسه این دو وجود ندارد. وی بر منحصربهفرد بودن هر شخصیت تأکید داشت و به قوانینی کلی که بتواند برای همه اعمال شود، باور نداشت. آلپورت در تئوری شخصیت خود، نقش ناخودآگاه را در بزرگسالان بهنجار به حداقل رساند و اظهار داشت که آنها عقلانی و آگاهانهتر عمل میکنند. گوردون معتقد بود که فقط افراد نابهنجار تحت تأثیر ناخودآگاه قرار دارند.
تفاوت دیگر آن بود که؛ فروید بر غرایز تأکید داشت که به گفته وی نیروی محرک هستند. ازنظر فروید، غرایز منبع محرک در بدن هستند و هدف آنها از بین بردن یا کاهش تحریک از طریق برخی رفتارها است. از طرف دیگر آلپورت بر صفات تأکید میکند. گوردون آلپورت صفت را بهعنوان یک ساختار عصبی روانشناختی تعریف کرد.
گوردن ویلارد آلپورت، تأکید زیادی بر عقلانیت و منحصربهفرد بودن شخصیت داشت و رویکرد علمی، مکانیکی و طبیعی را رد میکرد. از این جهات تفاوت چشمگیری از رویکرد زیگموند فروید داشت. رویکرد آلپورت اولین الگوی شخصیتی غیر فرویدی است.
تعریف شخصیت ازنظر گوردن ویلارد آلپورت:
شخصیت هم جسمانی وهم روانی است؛ هم رفتارهای آشکار و هم رفتار نا آشکار را شامل میشود؛ فقط چیز نیست بلکه کاری را انجام میدهد. هم ماده است همتغییر، هم فرآورده است هم فرآیند، هم ساختار است هم رشد.
ازنظر گوردن ویلارد آلپورت هستهی اصلی نظریهی شخصیت برخورد آن با انگیزش است. او، برای توضیح انگیزش در بزرگسال بهنجار، مفهوم خودمختاری کارکردی را پیشنهاد کرد، بدین معنا که؛ یک انگیزه ازنظر کارکردی به هیچ تجربهی دورهی کودکی وابسته نیست. انگیزههای انسان مستقل از اوضاعواحوال اولیهای است که در آن بروز کردهاند.
آلپورت اصطلاح نفس را جایگزین اصطلاح خود کرد که آن را به معنای «مقتضی و مناسب» به کار میبرد. خود آن چیزی است که به هر یک از ما تعلق دارد یا مناسب هر یک از ماست. خود شامل همهی چیزهایی است که یگانه است که ما را از تمامی افراد دیگر متمایز میکند و بخش مهم و هشیار شخصیت است.
نفس از کودکی تا نوجوانی در هفت مرحله رشد میکند. این مراحل رشد، روانی-جنسی نیستند و تعارضهای فرویدی را در اطراف نواحی شهوت زا نیز شامل نمیشوند، بلکه روابط اجتماعی، بهویژه روابط با مادر، در رشد نفس نقش حیاتی دارد.
مطالعهی صفت شخصیت توسط آلپورت که با رسالهی دکتریاش آغاز شد؛ نخستین تحقیقی بود که تا آن زمان در این زمینه در ایالاتمتحده انجام میگرفت. گوردون آلپورت بین صفات که در میان هر تعدادی از مردم مشترکاند و گرایشهای شخصی که صفات یگانهی هر شخصاند تمییز قائل شد.
آلپورت سه دسته صفات را موردبررسی قرارداد:
- صفات اعظم که هوسهای غالباند و بر همهی جنبههای زندگی مسلطاند؛
- صفات مرکزی که زمینههای تکرارشوندهی رفتاری هستند، مانند پرخاشگری و احساساتی بودن؛
- صفات ثانوی، یعنی رفتارهایی که همسانی و فراوانی بروز آنها کمتر از صفات دیگر است.
ملاکهایی برای شخصیت پخته:
اولین شرط، گسترش خودپنداره است. افراد پخته خودمدار نیستند، بلکه میتوانند در مشکلات و فعالیتهایی درگیر شوند که متمرکز بر خودشان نباشند. آنها به کار، بازی و تفریح، علاقهی ازخودگذشته و ایثارگر دارند. آلپورت این ملاک را با این جمله خلاصه کرد:”هرکسی خود را دوست دارد اما فقط گسترش خود علامت مشخصهی پختگی است.”
دوم اینکه، شخصیتهای پخته با مرتبط کردن صمیمانهی خود با دیگران مشخص میشوند. آنها از قابلیت دوست داشتن دیگران بهصورت صمیمانه و غمخوار برخوردارند. افراد پخته میتوانند دیگران را بهصورت غیر انحصارطلبانه و ایثارگرانه دوست داشته باشند.
ملاک سوم، ایمنی هیجانی یا خودپذیری است. افراد پخته خود را به خاطر آنچه هستند میپذیرند و ازآنچه آلپورت متانت هیجانی نامید، برخوردارند. آنها دلمشغول رنجشهای جزئی نمیشوند و میدانند که ناکامیها و دردسرها بخشی از زندگی هستند.
چهارم اینکه، افرادی که ازلحاظ روانی سالم هستند، از درک واقعبینانهی محیط خود برخوردارند. آنها بهجای خودمدار بودن، مشکل مدار هستند و با دنیا به صورتی که اغلب افراد آن را در نظر میگیرند، ارتباط دارند.
پنجمین ملاک، بینش و شوخطبعی است. افراد پخته خود را میشناسند و نیازی ندارند که اشتباهات و نقطهضعفهای خود را به دیگران نسبت دهند. آنها همچنین از شوخطبعی غیر خصمانه برخوردارند که توانایی خندیدن به خودشان بهجای اتکا بر موضوعات جنسی یا پرخاشگرانه برای خنداندن دیگران را به آنها میبخشد.
برخی از کتابهای گوردون ویلارد آلپورت بهقرار زیر است:
- شخصیت یک تفسیر روانشناختی
- (The Nature of Prejudice (1954
- (The individual and his religion (1950
- (Pattern and growth in personality (1961
- (Personality : a psychological interpretation (1937
- (Becoming: Basic Considerations for a Psychology of Personality (1955
- (The Use of Personal Documents in Psychological Science (1942
- (The nature of personality (1950