عاشق شدن میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد و گاهی دلایل نادرست موجب میشوند تا بدون اینکه عاشق شده باشید، با کسی رابطهای را آغاز کنید. این مقاله به داشتن یک رابطه با دلایل نادرست میپردازد.
در حالی که هر یک از جملات زیر را میخوانید، از خود بپرسید که:
- آیا در گذشته دچار چنین اشتباهاتی شدهاید یا خیر؟
- در روابط کنونیتان چطور؟
هرچه الگوهای بیشتری از این قبیل را تشخیص دهید، این موضوع را که چرا بعضی از روابط گذشتهتان، سبب درد و ناامیدی زیاد شما شدند، بیشتر درک خواهید کرد و نیز میتوانید از ایجاد مجدد این الگوها در روابط آیندهتان، جلوگیری کنید.
هفت دلیل نادرست برای عاشق شدن و ازدواج:
- فشار (سن، خانواده، دوستان و غیره)
- تنهایی و استیصال
- گرسنگی جنسی
- بیتوجهی به زندگی خود
- اجتناب از بزرگ شدن
- احساس گناه
- پر کردن خلاءهای احساسی و روحی
دلیل نادرست (1): فشار
- آیا بیشتر دوستان شما نامزد دارند یا متأهل هستند و شما هنوز مجردید؟
- آیا بیش از سی سال سن دارید و هنوز ازدواج نکردهاید؟
- آیا آخرین فرد خانواده هستید که هنوز ازدواج نکرده است؟
- آیا به تازگی طلاق گرفتهاید؟
اگر به هرکدام از سؤالات فوق پاسخ مثبت دادید، احتمالاً دربارهی فشار، چیزهایی میدانید. فشار تأثیری است که دوستان، خانواده، اجتماع یا برنامهریزی احساسی خودتان بر شما میگذارند و این پیام را به شما میدهند که «باید با کسی ازدواج کنید، در غیر این صورت حتماً مشکلی دارید».
اگر به دلایل بیرونی یا درونی احساس اجبار میکنید ممکن است با کسی ازدواج کنید که در شرایط معمولی، هرگز او را انتخاب نمیکردید.
فشار سنی
- زنی، مردی سیوهفت ساله را که هنوز ازدواج نکرده است، ملاقات میکند. او به دوستش تلفن میزند تا به او بگوید که تا چه حد هیجانزده و عاشق است. اولین عکسالعمل دوست او چنین است: «سیوهفت سالش است و هنوز ازدواج نکرده؟ مشکلش چیه؟»
- در عروسی پسرخاله یا دخترخالهتان شرکت کردهاید. در ضمن مراسم، یکی از بستگان چنین میگوید: «تقریباً سی سال داری. پس چرا هنوز ازدواج نکردهای؟»
این فشار سنی است. این نگرشی که «سن شما از حد مشخصی گذشته و هنوز با کسی نیستید، پس غیرطبیعی هستید» البته اینکه آن سن، چه سنی است، از شخصی به شخص دیگر فرق میکند.
خودآگاه یا ناخودآگاه احتمالاً سنی را بهعنوان سن ازدواج مدنظر دارید. این سن ممکن است که از زمینههای خانوادگی شما، سن ازدواج خواهران یا برادرانتان یا از ذهنیت خودتان که سن بلوغ فکری چه سنی است، آمده باشد.
دلیل نادرست (۲): تنهایی و استیصال
- شب، تنها در بستر خود دراز کشیدهاید. از آخرین باری که کسی را داشتید مدتها گذشته است. بدنتان احساس تهی بودن میکند. قلبتان دردمند است. ذهنتان به گذشته میاندیشد. روزهای خوب گذشته را به یاد میآورید. روزهایی که کسی شما را دوست داشت و به شما احساس «خاص بودن» میداد و عاشق بودید. ممکن است ناگهان به این فکر بیفتید که: «شاید بهتر باشد که به او تلفنی بزنم و به او بگویم که دلم برایش تنگ شده است. ضرری ندارد. شاید او آنقدرها هم که من فکر میکردم، بد نبود.»
- بعدازظهر پنجشنبه است و بار دیگر برنامهی مهیجی برای آخر هفته ندارید. دیگر از مجرد بودن خسته شدهاید. از جمعهها وحشت دارید. دیگر از اینکه یک فیلم ویدئو اجاره کنید و بهتنهایی بنشینید و آن را تماشا کنید، خسته شدهاید. ناگهان مردی را به یاد میآورید که شما را برای پنجشنبه شب به بیرون دعوت کرد. به او گفته بودید که اگر کاری نداشتید دعوت او را خواهید پذیرفت. این پنجشنبه شب آزاد هستید و کاری ندارید. آیا به راستی میخواهید که با او ازدواج کنید؟ او بهنوعی کسلکننده به نظر میآمد. تصمیم میگیرید که به او زنگ بزنید. هر چه باشد از قرار ملاقات با یک ویدئوکلوپ که بهتر است.
همگی ما میتوانیم با داستانهای بالا بهنوعی ارتباط برقرار کنیم. از آنجایی که تنهایی را تجربه کردهایم، برهههایی از زندگی از لحاظ روحی احساس تنهایی داشتهایم. مستأصل بودهایم که به کسی مهر بورزیم. این مهم نبود که «چه کسی». هرکسی.
همه ما این چیزها را تجربه کردهایم؛ اما متأسفانه چیزی که در اقدامی از سر تنهایی و برای نزدیک شدن به انسانی دیگر شروع میشود به رابطهای پیچیده و دردآور تبدیل شود.
دلیل نادرست (۳): گرسنگی جنسی
- آیا تابهحال شده است که برای نیاز شدید جنسی، سعی کنید تا خود را متقاعد سازید به کسی بیش از آنچه واقعیت دارد، علاقهمندید و عاشق هستید؟
- آیا تابهحال چیزهایی را از شخص موردعلاقهتان نادیده گرفتهاید؟ چیزهایی که برایتان خوشایند نبودند، تنها به دلیل اینکه رابطهی جنسی خود را با او از دست ندهید؟
شما میدانید که من دربارهی چه چیز حرف میزنم. مدتهاست که مجردید و به ازدواج با کسی که بهطور معمول او را انتخاب نمیکنید، فکر میکنید. فقط به این دلیل که از لحاظ جنسی احساس گرسنگی میکنید.
نهایتاً با این حقیقت روبهرو میشوید که ازدواج آن چیزی نیست که میپنداشتید و حال مجبورید که اعلام کنید فقط برای شهوت جنسی بوده است. چقدر شرمآور و تحقیرآمیز و در عین حال تا چه حد معمول و رایج.
داستانهای بیشماری از مردان و زنانی شنیدهایم که فقط برای لذات جنسی، درگیر روابطی جدی شدهاند. وقتی چنین فشار جنسی را احساس میکنید، آمادگی آن را دارید که با هرکسی از راه برسد، رابطهای جدی برقرار کنید و برای آنکه خود را متقاعد کنید که کارتان درست است، چشم خود را روی آنچه میبینید، میبندید.
نکتهی مهم آن است که در اینجا دیگر موضوع عاشق شدن مطرح نیست؛ زیرا شما نسبت به آن شخص جاذبهی شدید جنسی دارید. من این را «کوری شهوانی» مینامم.
با گرسنگی جنسی ممکن است به کسی علاقهمند شوید که حتی چندان نیز برایتان جذاب نیست. شما فقط کسی را میخواهید (هرکسی) که بتوانید با او رابطه جنسی داشته باشید.
دلیل نادرست (۴): عدم توجه به زندگی خود
- آیا تابهحال به این موضوع فکر کردهاید که عاشق بودن تا چه حد از تمرکز شما به امور دیگر میکاهد؟ هموغم شما این میشود که برای مثال، چگونه احساسی دارد؟ احتیاجاتش چیست؟ چگونه میتوانید او را خوشحال کنید؟ یا اینکه چگونه رفتار شما، او را تحت تأثیر قرار میدهد؟
پس تعجبی نیست اگر اغلب نه به آن دلیل که شخصی مناسب را یافتهایم، بلکه از آن رو به روابط پا میگذاریم که بهانهای برای سر باز زدن از زندگی و امور خودمان داشته باشیم.
- آیا از روابط بهمنظور اجتناب از پرداختن به زندگی خود استفاده میکنید؟
جملات زیر را بخوانید و از خود بپرسید که آیا دربارهی شما چه در گذشته و چه در حال صدق میکنند یا خیر:
- سابقهای از روابط غیرارضاءکننده دارم.
- هرگز بدون اینکه با کسی رابطه داشته باشم، مدتزمان زیادی نمیتوانم سر کنم.
- روابطم عموماً بسیار وقتگیرند.
- در بخشهای زیادی از زندگی شخصی خودم، عملکرد مطلوب را ندارم.
- برنامهها، طرحها و رؤیاهایی دارم که هنوز آنها را دنبال نکردهام.
- وقتی با کسی رابطه دارم، به علایق و دوستان خودم وقت کمتری اختصاص میدهم.
- معمولاً کمی زود عاشق میشوم.
- از تنها بودن با خودم لذتی نمیبرم و ترجیح میدهم که با دیگران باشم.
- وقتی روی برنامهای کار میکنم، تلفن، نیازهای دیگران، چیزهای بیاهمیت دیگر و… حواسم را پرت میکنند.
- در مقایسه با خودم، بهمراتب سادهتر میتوانم به دیگران بهمنظور حل مشکلاتشان انگیزه بدهم.
اگر با برخی از جملات فوق ارتباط برقرار کردید، این احتمال وجود دارد که از روابط بهمنظور اجتناب از پرداختن به زندگی خودتان استفاده میکنید.
ممکن است چیزی که آن را «دلمشغولی» به عشق میپندارید، همان «رویگردانی» وافر شما از خود و مسائلتان باشد، زیرا اگر مدام مشغول عشق ورزیدن به کسی باشید و تماموقت تلاش کنید که آنها را خوشحال کنید و نیازهای آنان را برآورده کنید، دیگر وقتی نخواهید داشت که به نیازهای خود بپردازید یا حتی رؤیاهایتان را دریابید.
دلیل نادرست (۵): اجتناب از بزرگ شدن
بسیاری از مردم نه از روی آمادگی جهت قسمت کردن غنای زندگی خود با شخص دیگر، بلکه از اینرو رابطهای را آغاز میکنند که میخواهند از آنها حمایت و مواظبت شود.
این مردها و زنها سعی میکنند که از بزرگ شدن اجتناب کنند، بنابراین کسانی را برای خود انتخاب میکنند که نقش «بابا» و «مامان» را برای آنها بازی کنند. این روابط در جهت آموختن و رشد دو طرف نیستند. بلکه بر مبنای وابستگی ایجاد شدهاند. احتمال اینکه در چنین رابطهای باشید وجود دارد. اگر:
- تفاوت سنی زیادی میان شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- تفاوت عمدهای میان موفقیتهای شغلی شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- تفاوت بزرگی میان سطح تجارب زندگی شما و همسرتان وجود داشته باشد.
- یکی از طرفین برای کمک و نصیحت به دیگری چشم دوخته باشد. در اینگونه روابط، شما خود را متقاعد میکنید که عاشق هستید. در حالی که صرفاً جایگزینی برای «مادر» و «پدر» یافتهاید.
دلیل نادرست (۶): احساس گناه
- آیا تابهحال فقط به این دلیل که به احساسات کسی لطمهای نزنید، با او ازدواج کردهاید؟
- آیا تابهحال فقط به این دلیل که دل کسی را نشکنید، به رابطه با او بیش از آنچه باید ادامه دادهاید؟
- آیا تابهحال با کسی رابطه داشتهاید که میدانستید بیش از آنچه شما به او علاقه دارید، او به شما علاقهمند است، اما آنقدر احساس گناه میکردید که نمیتوانستید رابطه را تمام کنید؟
اگر به هرکدام از سؤالات بالا پاسخ مثبت دادید، پس دلیل نادرست ششم را برای ازدواج میفهمید، «احساس گناه». احساس گناه ممکن است انگیزهی عجیبی برای شروع یک رابطه با ادامهی آن به نظر برسد؛ اما همیشه اتفاق میافتد.
شما به خود میگویید که این احساس همان عشق است و شما عاشق هستید، در حالی که چیزی جز همدردی یا در منتها درجهی آن «حس ترحم» نیست.
شما در موقعیتهای عاشقانه نه از آن رو که میخواهید، بلکه به این دلیل که از آنچه پس از اتمام رابطه، اتفاق خواهد افتاد، میترسید. شما زندانی احساس گناه خود هستید.
دلیل نادرست (7): پر کردن خلاءهای احساسی و روحی خود
معتقدم که یکایک ما در این زندگی در حال مبارزه و تلاش برای درک و شناخت رابطهمان با کل هستی هستیم و همگی آرزومندیم تا احساس کنیم بخشی از این کائنات هستیم که در آن زندگی میکنیم و نه چیزی جدای از آن. این اشتیاق روحی ماست که بهگونهای با منبعی متعالی از قدرت و معنویت متصل شویم.
ما کودکانی هستیم با اندامی بزرگ سالانه، با این حسرت و آرزو که دوستمان دارند، پذیرفته شویم و کامل باشیم. این اشتیاق نوع بشر است که با آنانی که در کنار اویند، مرتبط شود.
نکتهی فوقالعادهای که در رابطه با عشق و عاشق شدن وجود دارد این است که میتواند شما را از احساس سرور، شادمانی و تعلقخاطری که شبیه آن را در هیچ جای دیگری نمیتوانید بیابید، پر کند و بدینگونه است که این عطش را سیراب میکند.
عشق به موجودیت و هدف متعالی شما از هر آنچه انجام میدهید معنا میبخشد. با این وجود، این موهبت هنگامی که بهمنظور پر کردن خلاءهای احساسی و روحی خود از آن استفاده میکنید، میتواند خطرناک باشد. خلاءهایی که خود باید بیاموزید که چگونه پر کنید.
در زیر دو مشکل اساسی ناشی از خلاء احساسی و روحی را آوردهایم:
- شما بهمنظور پر کردن خلاءهای روحی خود و نه برای آنکه فرد مناسبی یافتهاید، به روابط وارد میشوید.
وقتی احساس خلاء روحی میکنید که از درون بهطور مداوم احساس خالی بودن دارید این خالی بودن ممکن است در مراحل معتدلتر مانند یک نگرانی یا تنش تجربه شود و در مراحل حادتر به درد، افسردگی و نومیدی تبدیل شود؛ همچون حیوانی که از شدت گرسنگی روبهمرگ است و هر چیزی را میخورد تا از درد تنهایی خود، به هر رابطهای اعم از سالم یا ناسالم، بامحبت و صمیمی با خشونتآمیز، ارضاءکننده یا تباهگر، تن در دهید.
صرف این فکر که: «من با یکی رابطه دارم» موقتاً احساس تنهایی شما را تعدیل خواهد کرد و بودن با آن شخص برای مدتی احساسی رضایتبخش به شما خواهد داد؛ زیرا دیگر مجبور نخواهید بود تنها باشید.
کاملاً واضح است که یک فرد در چنین شرایطی تا چه حد آسیبپذیر است. در زمانهایی که به دلایل نادرست به افراد نامناسب و در روابط نامناسب درگیر میشوید، تنها پس از گذشتن از دوران اوج رابطه با او است که با ماهیتش روبهرو میشوید و چه دردناک است که دریابید نهتنها احساس خلاءتان مرتفع نشده است، بلکه حتی حضور چنین شخصی، احساس خلاء و تنهاییتان را بیشتر نیز میکند.
- در روابطی که احیاناً نیز میتوانند برایتان مناسب باشند وارد میشوید، اما انتظار دارید که آن روابط خلاء روحیتان را پر کند، در حالی که خودتان باید خودتان را سرشار میکردید.
بارها میشنوم بسیاری از مردم، از این شکایت دارند که شریک زندگیشان به آنها احساس کامل بودن نمیدهد و اینکه رابطه بیش از این ارزش ادامه دادن را ندارد. این شکایت کسی است که خود احساس خالی بودن و عدم کمال میکند.
چنین شخصی توقع دارد که معشوق او خلاءهای احساسی و روحیاش را که به مدت طولانی و حتی پیش از شروع رابطهاش با خود حمل میکرده است، پر کند.
اگر احساس تهی بودن میکنید، هیچ شخصی صرف نظر از اینکه چقدر هم شما را دوست داشته باشد نمیتواند خلاء روحی شما را پر کند.
شما میتوانید رابطهای مطلوب را با این چشمداشت که همسرتان ناجی احساسی و روحی شما باشد، خراب کنید. تنها شمایید که میتوانید این جاهای خالی را پر کنید. تنها شمایید که میتوانید خود را نجات دهید.
این معقول است که از همسر خود انتظار داشته باشید تا بهتنهایی شما نیفزاید یا شما را در التیام زخمهایتان حمایت کند و به شما عشق بورزد یا به شما بیاموزد که چگونه خود را دوست بدارید، اما در نهایت این شمایید که باید قهرمان خود باشید.
منبع
کتاب آیا تو آن گمشدهام هستی؟؛ نوشته باربارا دی آنجلیس؛ هادی ابراهیمی