با فعال شدن تعداد بیشتری از ژنها، نورونها دارای تواناییهای ویژهای در تخصصیشدن و ایجاد ارتباطات پیچیده با سایر نورونها میشوند و این تواناییها، سلسله اعصاب به ویژه مغز را قادر میسازد تا جهان وسیعتر و پیچیدهتری را در خود خلق کند. همچنین مغز با این جنب و جوش ژنتیکی در درون خود، میتواند اجزایی انتخابی از جهان بینشان را به صورت اطلاعات درآورد، یعنی دارای نشان و معنا کند.
مغز، تمامی آنچه را که در جهان بیرون وجود دارد را آینه وار بازنمایی نمیکند. بنابراین، اطلاعات بهطور حاضر و آماده در جهان بیرون وجود ندارد، بلکه در مغز خلق میشود. مغز، نشانههای ساختهشده از اجزای منتخب از جهان خارج را به صورت یکپارچه درمیآورد و به محیط، تجسمی بیرونی میبخشد. بنابراین، محیط بدون موجود زنده وجود خارجی ندارد. از آغاز گشودهشدن فصلی در علم، به نام عصبشناسی و به دنبال آن علم عصبپایه، این بحث رواج داشته است که مغز و سلسله اعصاب، حاوی توده عظیمی از نورونها یا سلولهای عصبی میباشد که هر کدام قادر به انجام کاری است که نورون دیگر در جای دیگر این توده حجیم میتواند انجام دهد.
بنابراین، هر واحد در مجموعه سلسله اعصاب، توانای های مشترک و همسانی از نظر کارکردی دارد و آنچه که میتواند وظیفه هر نورون را مشخص کند، تنها به عوامل بیرونی مرتبط است. مغز، چون لوحی سفید میماند که نقشپذیری آن بستگی به نوع اطلاعاتی دارد که از بیرون دریافت میکند. این عقیده هنوز هم در بعضی از مکتبهای روانشناسی، جامعهشناسی و همینطور در کارکردگرایی، علوم رایانهای و شناختی طرفدار دارد. در شبکه عصبی مصنوعی، آنچه که نورون نامیده میشود، چیپهای شبیه به هم با کارکردهای یکسان هستند و تفاوتهای بین آنها، بستگی تام به محل قرار گرفتن و موقعیت آنها در رابطه با ورودیها و خروجیها، یعنی تاثیرات بیرونی دستگاه دارد.
البته این نوع تلقی درباره کار نورونهای مغزی، ریشه در تاریخ علم عصبپایه دارد و برخاسته از تعابیر نتایج بعضی از تجربیات آزمایشگاهی و یا مشاهدات بالینی بهدست آمده است. معروفترین و شاید مهمترین کارهای لشلی در رابطه با اختصاصی یا غیر اختصاصی بودن کار حافظه در مغز انجام گرفته است. نتیجهگیری نادرستی که از تجربیات لشلی گرفته شد، این بود که هیچ بخشی از مغز، فعالیت اختصاصی در ایجاد حافظهای ویژه ندارد.
بهدنبال لشلی، دونالدهب، شاگرد وی نیز، نظریه تجمع نورونی را درمورد شکلگیری حافظه مطرح میکند که شبکه عصبی مصنوعی نیز بر این اساس شکل گرفته است. پایه این نظریه نیز بر این اصل استوار است که خاصیت حافظهسازی در جمع نورونی، بر اساس تقویت و تضعیف مدارهای ارتباطی نورونهایی با کارکرد یکسان، تحت تأثیر عوامل بیرونی انجام میگیرد. البته از حافظه تعابیر متفاوتی وجود دارد. ولی حداقل در مورد حافظه انسان بههیچ وجه نمیتوان از نوعی حافظه کلی صحبت به میان آورد، چون درست زمانی که تقریباً تمامی بخشهای مختلف مغز در کار حافظه نقش دارند، نحوه فعالیت حافظهای آنها متفاوت است. انواع و اقسام حافظه را میتوان در سیستمهای مختلف مغز شناسایی کرد.