اختلال یکپارچگی حسی یک اختلال عصبشناختی است که چهل سال پیش توسط دکتر آیرز معرفی گردید. دکتر آیرز نظریه یکپارچگی حسی را بهمنظور توصیف روابط بین الگوهای رفتاری و عملکرد مغز توسعه و بسط داد.
همانگونه که در مقالهی ویلیامز و شلنبرگر با عنوان “چگونه موتور شما بکار میافتد؟ یک دستورالعمل هدایتکننده برای برنامه آگاه در خصوص خودتنظیمی” آورده شده است، تعداد بینهایتی از واحدهای اطلاعات حسی در هر لحظه به مغز ما وارد میشوند، این اطلاعات نهتنها فقط از طریق چشمها و گوشهای ما بلکه از هر نقطهای از بدن ما به سیستم عصب مرکزی وارد میشوند. مغز باید کلیه این اطلاعات حسی را سازماندهی و یکپارچه نماید.
اختلال یکپارچگی حسی یک چهارچوب کلینیکی برای ارزیابی و درمان افراد مبتلابه اختلالات عملکردی در پردازش حسی میباشد.
این روش درمان، تمرکز بر پردازش حسی بخصوص حواس پروگزیمال (لامسه-وستیبولار-عمقی) دارد. حواس دیستال (بینایی-شنوایی) نیز در مراحل بعدی درمان اهمیت مییابد. برای عملکرد صحیح مغز ورودی حسی ضروری است.
وظیفه کاردرمانگر تغذیه حسی (ترکیب بهینهای از حواس با شدت مناسب) کودک مبتلا و دریافت پاسخ انطباقی میباشد.
پاسخ انطباقی زمانی رخ میدهد که کودک بتواند محرکات یا حواس محیطی را دریافت کرده، آن را سازماندهی کرده و رفتار یا عملکردی موفقیتآمیز (مطابق هدف) از خود بروز دهد.
ذهن و بدن ما بهمنظور برآورده ساختن نیازهای دنیای پیرامونمان بهطور بسیار شگفتآوری درهم تنیده شدهاند. احساسات، افکار و اعمالی که ما تجربه مینماییم براساس عملکردهای مغز ما به وقوع میپیوندند.
نحوهی پردازش اطلاعات درونی و دنیای بیرونی ما بر احساسات، افکار و اعمال ما تأثیر میگذارند. جزئیترین تغییر در عملکردهای پردازشی مغز ما میتواند بر نحوه مدیریت و اداره مهارتهای زندگی روزمره، پیشرفتهای تحصیلی – آموزشی و تعاملات اجتماعی ما تأثیر مستقیم و شدیدی بگذارد. اختلال یکپارچگی حسی یک نمونه و مثال مطلوبی است که نشان میدهد چگونه این اشتباه و خطا در پردازشهای مغزی رخ میدهد.
اختلال یکپارچگی حسی عبارت است از ناتوانی در پردازش اطلاعات خاصی که از طریق حسها دریافت میگردد. هنگامی که یک فرد مبتلابه اختلال یکپارچگی حسی است، او قادر به بروز واکنش مطلوب و خودکار به اطلاعات حسی خاصی بهمنظور برنامهریزی و سازماندهی رفتار لازم نیست.
این امر موجب میشود که فرد تکنیکهای اولیه و بنیادی لازم برای حفظ حیات را مجدداً بررسی نماید و آنها را بهمنظور استفاده اولویتبندی کند.
این تکنیکها عبارتاند از ترس و وحشت، گریز و یا ستیز و جنگ که در مغز اولیه قرار دارند. اختلال یکپارچگی حسی عبارت است از یک برهمخوردگی و اغتشاش در فرآیند جذب و دریافت، سازماندهی و برونداد اطلاعات حسی.
جذب و دریافت حسی میتواند طیف وسیعی را شامل شود که در یک سوی این طیف جذب و دریافت بسیار اندک و در سوی دیگر طیف جذب و دریافت بسیار زیاد قرار دارد.
در حالت دریافت بسیار زیاد اطلاعات، مغز دچار تحمل بار زیاد و قرار گرفتن در حالت سنگینی بار میشود و این امر موجب میشود تا از محرک حسی اجتناب جوید. در حالت دریافت بسیار اندک اطلاعات، مغز مرتباً به جستجوی اطلاعات حسی میپردازد.
برهم خوردن نظم و ساختار عصبی به سه شیوه مختلف و متفاوت میتواند رخ دهد:
- اول اینکه به علت قطع ارتباط در سطح سلولهای عصبی، مغز پیامی را دریافت نمیکند.
- دوم اینکه در برقراری مستمر ارتباط وقفه رخ میدهد و ثبات لازمه وجود ندارد و دریافت پیام با وقفههایی همراه است.
- سوم اینکه پیامها بهطور مستمر دریافت میشوند ولی بین آنها و سایر پیامها ارتباط مناسب و مطلوبی برقرار نمیشود.
در حالتهای فوقالذکر که مغز در فرآیند پردازش پیامهای عصبی دچار ضعف و اختلال میشود، بالطبع بروندادهای نامطلوب و ناکافی حرکتی، زبانی – کلامی و یا هیجانی بروز میکنند که این امر سبب میشود تا ما از انجام یک واکنش حرکتی مناسب در قالب یک رفتار هدفمند عاجز و ناتوان شویم.
پلاستیسیتی عصبی
پایه و بنیان پاسخ انطباقی در چرخه S.I همان خاصیت نوروپلاستیسیتی مغز میباشد. پاسخهای انطباقی نیز بهنوبه خود توانایی نوروپلاستیک مغز را فعال میسازد.
پردازش بهینه حواس پروگزیمال و پاسخ انطباقی مربوط به آن (کنترل پوسچرال، تعادل، ادراک لمسی) پایه و اساس عملکردهای سطوح بالاتر مثل توانایی تحصیلی و مهارتهای پیچیده حرکتی میباشد.
یکی از اصول درمان SI این است که کودک باید بهطور فعال در فعالیت شرکت کند.
پردازش در سیستم عصبی مرکزی
تکامل CNS بهصورت سلسلهمراتبی بوده، از سطوح پایین به سمت سطوح بالاتر تکامل مییابد. کورتکس مغز که در رأس این سلسلهمراتب قرار دارد نسبت به سطوح پایینتر نقش فرماندهی دارد.
سطوح بالاتر دارای عملکرد پیچیدهتری نسبت به سطوح پایینتر است ولی نمیتواند جایگزین عملکرد مراکز پایینتر شود. بخشهای مهم یکپارچگی حسی (حواس پروگزیمال) در سطوح پایینتر انجام میشود.
اختلال یکپارچگی حسی شامل سوءعملکرد ساب کورتیکال همراه با درگیری چندین سیستم حسی میباشد. در این اختلالات عملکرد گیرندههای حسی نورمال بوده و اشکال در عملکرد مراکز عصبی مرکزی میباشد.
کودکان مبتلابه اختلال یکپارچگی حسی اغلب در بیش از یک سیستم حسی اختلال نشان میدهند که این نشاندهنده این واقعیت است که سیستمهای حسی با یکدیگر (نه بهصورت مجزا) عمل میکنند.
اختلالات یکپارچگی حسی به چهار گروه طبقهبندی میشود:
- مشکلات تعدیل حسی
- مشکلات درک و تمایز حسی
- مشکلات وستیبولار- عمقی
- مشکلات پراکسی
علیرغم اینکه این مشکلات اغلب با یکدیگر وجود دارند، اما به دفعات زیاد دیده شده که کودک فقط در یکی از این حوزهها مشکل داشته باشد.
مشکلات تعدیل حسی
- بیش حسی (پاسخدهی بیش از حد)
کودک مبتلابه تدافع حسی بوده، حساسیت بیش از حد به محرکات معمولی داشته و از آنها اجتناب و دوری میکند. در این کودکان آستانه تحریک بسیار پایین است و محرکات حسی بهراحتی حواس آنها را پرت میکند.
- کم حسی (پاسخدهی کمتر از حد)
کودک مبتلا نمیتواند به محرکات حسی که در اکثر افراد باعث جلب توجه میشود، توجه کند. در بعضی مواقع به محرکات توجه میکند ولی سرعت پاسخدهی او کمتر است و به محرکات شدیدتری نیاز دارد. در این کودکان آستانه تحریک بسیار بالاست.
ممکن است کودک در یک سیستم حسی هم به بیش حسی و هم به کم حسی مبتلا باشد. کودکان اوتیسم جز این گروهاند. ممکن است کودک در یک حس کند و در حس دیگر تند باشد و یا در تمام سیستمهای حسی کند یا تند باشد.
در رابطه با مشکلات تعدیل حسی دانشمندی به نام وینی دان مدل مفهومیای ارائه کرده است که ۴ الگوی اصلی دارد که نمایانگر تفاوتهای فردی در پاسخدهی به محرکات حسی است که شامل:
- کودک کم پاسخده:
- Low registration
- Sensory seeking
- کودک بیش پاسخده:
- Sensory sensitivity
- Sensory avoiding
حس طلبی:
کودکی که نسبت به تحریکات وستیبولار پاسخ کمی میدهد هنگام استفاده از وسایل تعلیقی کلینیک تحریک درونی زیادی دریافت میکند.
کودک تحریکات وستیبولار را ثبت مینماید و از آنها لذت میبرد ولی محرک بر سیستم عصبی او بهاندازهی کودکان دیگر تأثیر نمیگذارد به همین دلیل علائم سرگیجه یا واکنشهای اتونومیک دیگر را نسبت به محرک حسیای که برای اکثر همسالان او بیش از حد است، نشان نمیدهد.
با وجودی که کودک ازنظر حرکتی فعال به نظر میرسد، اما نسبت به تحریکات وستیبولار وارده بهاندازهی کودکان دیگر پاسخ نمیدهد. در شرایط زندگی روزمره این کودکان بیقرار، پرتحرک و هیجانطلب به نظر میرسند.
برخی کودکان به تحریکات حس عمقی بیش از حدی نیاز دارند. این کودکان معمولاً به دنبال مقاومت فعال به عضلات، تحریک لمس عمقی، یا فشار و کشش مفصلی هستند. (برای مثال کوبیدن پاها بهجای راه رفتن، افتادن عمدی یا برخورد با اشیاء یا افراد دیگر، یا هل دادن اشیاء بزرگ) آنها ممکن است حرکات پرتابی شدید انجام دهند مثل پرتاب محکم اشیاء. برخی از این کودکان جز با تحریکات عمقی شدید، موقعیت اعضای بدنشان را درک نمیکنند.
تدافع لمسی:
اختلال یکپارچگی حسی یکی از معمولترین مشکلات یکپارچگی حسی است که تعدیل حسی را دربرمیگیرد. افرادی که دچار تدافع لمسی هستند، با تحریکات حسیای که برای افراد دیگر آزاردهنده نیست ناراحت و آزرده میشوند.
خصوصاً تحریکات لمس سطحی بسیار آزاردهنده است. محرکات آزاردهندهی معمول عبارتاند از:
- پارچههایی با جنسهای خاص
- چمن یا شن روی پوست (برهنه)
- چسب یا رنگ روی پوست
- حس ناشی از مسواک زدن یا شانه کردن مو
- و نوعی از ترکیب غذایی
پاسخهای معمول به این محرکات عبارتاند از:
برنامههای معمول زندگی و فعالیتهای نظافت شخصی مانند لباس پوشیدن، حمام کردن، آرایش کردن و غذا خوردن میتواند برای کودکان دچار تدافع لمسی و نیز والدین آنها مشکلساز باشد.
مشکلات وستیبولار-عمقی
کودکان دارای این مشکل ناامنی جاذبهای داشته و هنگام انجام فعالیتهای حرکتی معمول دچار ترس میشوند. این کودکان دستوپا چلفتی و کم تعادل بوده و انجام حرکات ساده یا حفظ پوسچری خاص با چشم بسته برای آنها تقریباً غیرممکن است.
تحت تأثیر سیستم وستیبولار – عمقی ما اطلاعاتی از اینکه بدنمان در کجای فضا قرار گرفته است و قسمتهای بدنمان در چه راستایی قرار گرفتهاند و اشیا موجود در محیط در چه وضعیتی نسبت به بدنمان قرار گرفتهاند، فراهم میکنیم.
از ویژگیهای دیگر این کودکان عدم توانایی کنترل اعضای بدن و تطبیق دادن آن با وضعیت موجود میباشد. برای مثال بکار بردن نیروی خیلی کم یا خیلی زیاد در فعالیتهایی مثل دست زدن، نوشتن و بستن درب و…، برخورد با افراد و اشیا حین حرکت.
مشکلات درک و تمایز حسی
درک و تمایز حسی به سازماندهی، پردازش و تفسیر محرکات حسی اطلاق میشود. کودکانی که مشکلات درکی دارند ممکن است مشکل تعدیل حسی نداشته باشند در حالی که مشکلات تعدیل حسی اغلب با مشکلات درکی همراه است.
اگر درک حواس مبهم و ناکارآمد باشد، کودک نمیتواند خصوصیات متفاوت اشیا و تصاویر را متوجه شود. سیستم لامسه مسئول رشد body scheme است که زیربنای مهمی برای پراکسی میباشد.
درک بینایی فاکتور مهمی در عملکرد مؤثر برای بسیاری از بازیهای ساختاری و حرکات ظریف میباشد.
درمان به روش یکپارچگی حسی
هنگامی این روش موفق است که کودک بهطور خودکار و ارادی اطلاعات پیچیده حسی (اطلاعات دریافت شده از چندین گیرنده حسی) را به نحو مؤثرتری نسبت به قبل پردازش کند و پاسخی منطبق با هدف از خود بروز دهد.
هدف درمان مداخلات یکپارچگی حسی شامل:
- کسب خودآگاهی
- تسهیل تواناییهای حسی – حرکتی کودک
- سازگاری کودک با محیط
- کسب مهارتهای ذهنی و تواناییهای تحصیلی
مداخلات مربوط به حس لامسه:
اغلب مداخلات برای کاهش تدافع لمسی با فراهم ساختن لمس فشاری عمقی و دروندادهای عمقی برای کاهش تدافع، به هدف میرسند.
برای مثال:
- ساندویچ کردن کودک با تشک ابری
- غلتیدن روی زمین
- پرش روی ترامپولین
- راه رفتن فرغونی
- انجام فعالیتهایی مثل نقاشی با انگشت، بازی با خمیر یا ژل درمانی
- بازی با اسباببازیهای زبر و پرزدار (توپ خاردار)
- راه رفتن روی مسیرهای زبر
- پتو پیچ کردن یا پوشاندن لباسهای کشی و …
- استفاده از آب سرد و گرم
- پیدا کردن اشیاء در داخل شن و ماسه
- استفاده از براشینگ و ویبراتورها، توجه داشته باشید زیر ۵ سال استفاده از ویبراتور ممنوعیت دارد
مداخلات مربوط به حس وستیبولار:
هدف مداخله تسهیل توانایی کودک در تجارب حرکتی معمول است. درمان شامل فراهم ساختن حرکات خطی (افقی و عمودی) که تحمل شوند همراه با فعالیتهای عمقی مقاومتی است.
- فعالیتهای دهلیزی باید با احتیاط و دقت کنترل شود.
- فعالیتهای ابتدایی باید تاپ خوردن در یک تاپ با فریم و امن و نزدیک زمین باشد؛ مانند تاپ تخت.
- حرکات آرام خطی در ترکیب با کاری با درونداد عمقی و سنگین در ابتدا فراهم میشود.
- و در نهایت حرکات زاویهای یا چرخشی که توسط تاپهای معلق تک نقطهای مانند تاپ توری، تاپ تی شکل و گلایدری مهیا میشود.
شدت حس حرکت در طی تغییر نوع حرکات (خطی به چرخشی) و سرعت حرکات (آهسته به سریع) افزایش مییابد.
فعالیتها باید شامل شروع و توقف متوالی برای تغییر سرعت در وندادها و حرکات در تمام صفحات و جهات باید فراهم شود.
بازیهای کودکانه زیادی مثل طناببازی، اسکوتربورد، عبور از موانع، سرسره، تاب، الاکلنگ، ترامپولین غلط خوردن در داخل بارل د روندادهای تعادلی ارائه میدهد.
مداخلات مربوط به حس عمقی:
مداخلات برای مشکلات عمقی شامل استفاده از فعالیتهایی که مقاومت روی عضلات در طی کاری سنگین برخلاف جاذبه یا انقباض همزمان عضلات اطراف مفاصل فراهم میکنند.
فعالیتهای مقاومتی شامل هر فعالیتی است که دارای حمل کردن، آویزان شدن، کشیدن، هل دادن و تصادف کردن است.
برای مثال:
- مسابقه طنابکشی
- مشت زدن به کیسهبوکس
- مچاله نمودن یا خرد کردن روزنامه
- پرتاب توپ سنگین و یا هل دادن جسم سنگین
- راه رفتن فرغونی
- خزیدن در داخل تونل
- پرش روی ترامپولین
- مانکی بار
- پوشیدن جلیقه سنگین و …
نتیجهگیری
کاردرمانگران نقشی اساسی در درمانهای متعارف بازی میکنند. با فراهم نمودن درمان اختلال یکپارچگی حسی، کاردرمانگران قادر به تأمین ورودی حسی و حیاتی و تجربیاتی است که کودکان مبتلابه اختلال پردازش حسی نیاز به رشد و یادگیری دارند.
همچنین بهعنوان یک رژیم حسی، این نوع درمان شامل یک برنامهی فعالیتی برنامهریزیشده و طراحی شده است که توسط یک کاردرمانگر اجرا میشود که در آن هر رژیم طراحی و توسعه یافته تا نیازهای سیستم عصبی کودک را برآورده سازد.
یک رژیم حسی، حواس نزدیک (لمسی، دهلیزی و حس عمقی) را با ترکیبی از تکنیکهای هشداری، سازماندهی و آرامبخش، شبیهسازی میکند.
روشهای آموزش مهارتهای حرکتی که بهطور معمول شامل آموزش تطبیق بدنی، آموزش حرکتی و ژیمناستیک میشود. اغلب توسط کاردرمانگران استفاده میشود. درحالیکه این روشها، مهارتهایی مهم برای به کار بستن هستند، روش یکپارچگی حسی برای درمان اختلال یکپارچگی حسی، حیاتی است.
روش یکپارچگی حسی توسط یک جنبهی مهم هدایت میشود، این جنبهی مهم انگیزهی کودک در انتخاب فعالیتها است. با اجازه دادن به کودک برای مشارکت فعالانه و اکتشاف فعالیتهایی که سودمندترین تجربیات حسی را برای آنها فراهم میکنند، کودکان در سازماندهی اطلاعات حسی، بالغتر و کارآمدتر میشوند.