تکفرزندی و اثرات آن این روزها بهکرات مطرح میشود و البته موضوع به حقی هم هست. اگر در اینترنت جستجو کنید تقریباً در سال 1383 بنده اولین مقاله را راجع به خطر بحث جمعیت در ایران نوشتم و دلیل هم داشت؛ الآن نرخ زادوولد زیر نرخ جانشینی 8/1 است؛ یعنی به ازای هر دو نفر زن و شوهر، کمتر از دو نفر زادوولد داریم
و به پیشبینی سازمان ملل در یک حالت متوسط، در سی چهل سال آینده ایران یک جامعهی سالمند خواهد بود و متوسط عمر جامعهی ما نزدیک به 42-43 سال میرسد؛ شبیه وضعیت سالمندی در ژاپن که الآن از پیرترین جوامع است و این مشکلی که ایجاد میکند این است که تعداد کمی باید کار کنند تا برای تعداد بیشتری هزینه کنند.
الآن در این جلسه دوستانی که پدر و مادر پیری دارند، هزینههایشان خیلی بیشتر از کسانی است که فقط دارند هزینهی همسر و فرزندشان را میدهند. اینیکی از علامتهاست و در آینده این اتفاق برای تعداد بیشتری میافتد و مسئلهای به مسائل جامعهی ما اضافه میکند و برای حل این مسئله فرصت زیادی هم نداریم. باید بهسرعت حرکت کرد و اقداماتی انجام داد.
این اقدامات دودسته هستند:
یا اقداماتی مربوط به فراهم کردن امکانات و زیرساختهای اقتصادی: بههرحال اگر ما به مردم میگوییم فرزند بیشتری بیاورید باید زمینه توسعهی امکانات فراهم باشد. این مطالبهی به حقی است.
بعد دوم، بعد فرهنگی و باور مردم است؛ یعنی بخشی از مردم میتوانند فرزند بیشتری بیاورند منتها باورهای ذهنی آنها مانع میشود. یکی از آن باورها بحث جمعیت و فقر است؛ یک باور ذهنی وجود دارد که هر جا جمعیت بیشتر شود، فقر هم بیشتر است
یک باور که بیشتر در سطح خانواده است این است که اگر فرزند بیشتری بیاوریم آموزششان چه خواهد شد؟ تحصیلاتشان چه خواهد شد؟ بالاخره من باید خرج کنم و سهم هریک از فرزندان من کم خواهد شد؛ بنابراین کیفیت آموزششان هم پایین میآید.
باور دیگر در مورد خانمهاست و تغییراتی که در جامعهی ما به وجود آمده و مطالبهی بیشتر آنها برای اشتغال است این است که اگر من بچهی بیشتری بیاورم، نمیتوانم سرکار بروم و اگر بروم حضور کمتر دارم و اگر حضور کمتر داشته باشم، کمتر موفق هستم! که در نشست دوم به این موضوع خواهیم پرداخت.
اما باور اول چقدر مبتنی بر واقعیت تجربی است؟ و افرادی که به این باور اعتقاددارند چند نفر را دیدهاند و مقایسه کردهاند که تعداد بچههایشان زیاد است و کیفیت تحصیلاتشان پایین است؟ چند تحقیق تجربی داریم که نشان دهد در کشور ما، یا در کشورهای دیگر فرزند بیشتر به معنی کیفیت تحصیلات پایینتر است؟ چون صرف باور داشتن که کفایت نمیکند!
ممکن است خیلی چیزها را باور کنیم ولی واقعیت داشتن آن باور مهم است؛ بنابراین در این تحقیق تکفرزندی و اثرات آنکه انجام شد، تصمیم گرفتیم به مطالعات تجربی انجامشده، نه مطالعات نظری بپردازیم؛ یعنی کارهایی که روی نمونههایم شده و مقایسه کرده بین خانوادههایی که تعداد فرزند بیشتر است با خانوادههایی که کمتر است و بین موفقیت تحصیلی آنان مقایسه کرده. ما اینها را در کشورهای مختلف بررسی کردهایم. تعداد زیادی تحقیق که خواهید دید.
هدف از این تحقیق اثبات یا رد یک موضوع نیست؛ یعنی ما نمیخواهیم اثبات کنیم که اگر شما فرزند بیشتر بیاورید، حتماً موفقیت تحصیلی آنان بیشتر یا کمتر است!
الآن فرضیهی غالبی وجود دارد که تعداد فرزندان بیشتر = موفقیت تحصیلی کمتر. میخواهیم ببینیم آیا امکان طرح فرضیهی رقیبی وجود دارد؟ یا نه آن فرضیه آنقدر هزینه دارد که اصلاً هیچ حرف مخالفی را نمیشود زد؟ و اینکه فرضیهی غالب چقدر قطعی و قوی است؟ و چقدر در تجربه خودش را نشان داده و اگر این امکان باز شود آنوقت یک مسیر تحقیقاتی جدید، چه در داخل و چه در خارج بازخواهد شد که اساساً ما برویم دنبال اینکه تعداد فرزند ممکن است اثر مثبت هم داشته باشد! بههرحال ما سعی کردیم در تحقیقات سوگیری نداشته باشیم.
ما ابتدا مبانی نظری و منطق فرضیهی غالب و مطرح را خواهیم گفت بعد به دادههای تجربی آن میپردازیم و به همین شکل فرضیهی رقیب را بحث میکنیم.
در فرضیهی غالب که میان تعداد فرزند با موفقیت تحصیلی رابطهی منفی میبیند. نظرات و دیدگاههای آقای گری بکر نقش محوری دارد و مبنایی است برای نظریههایی که بعد از وی ارائه شد.
حرف ایشان این است که فرزند کالای سرمایهای است. هرچقدر بیشتر برایش خرج کنید بیشتر نتیجه میگیرید؛ منجمله تحصیلات که اگر بتوانید بیشتر برایش خرج کنید، کیفیت تحصیلاتش بالاتر میرود. این منطقی است که بهصورت عامیانه هم همهی ما متوجه میشویم.
دو نظریه بیرون آمد و مبنای تجربی این فرضیهی غالب قرار گرفت. نظریهی اول رقیق شدن منابع است و این خیلی ساده است؛ یعنی ما هرچقدر فرزند بیشتر بیاوریم، به ازای سهم هرکدام از آنها از درآمد، وقت، انرژی فیزیکی و روانی پدر و مادر کاسته میشود
. مضاف بر اینکه مادر وقتی میخواهد فرزند بیشتری بیاورد، دورههای حاملگی، سقطجنین و … باعث میشود کمتر بتواند به سایر فرزندان خودش برسد؛ درنتیجه نوعی رقیقشدگی منابع اتفاق میافتد و سهم هر فرزند کم میشود.
نظریهی دوم که شاید کمتر به گوش خورده، مدل تلاقی است که آقای زاجونک و همکارانشان این نظریه را دادهاند. استدلال ایشان این است که محیط هر خانواده معدل و سطحی از هوشمندی دارد و هرچه میانگین سنی خانواده پایینتر باشد، سطح هوشمندی خانواده پایین میآید.
مهارتهای فکری فرزند در این محیط شکل میگیرد؛ بنابراین اگر فرزند بیشتر باشد، میانگین سنی پایین میآید و درنتیجه مهارتهای فکری فرزند هم پایین میآید؛ به عبارتی فرزند بیشتر موجب کاهش میانگین سطح هوشمندی و این باعث کاهش مهارت فرزند و پایین آمدن کیفیت تحصیلات میشود.روان شناسی خانواده
مدل تحقیقات در آمریکا
اولین تحقیق
از آن خانم جودیت بلیک در سال 1989 است خواهش میکنم به تاریخ سالها و عددها دقت بفرمایید تا ببینید چه زمانی اینها داشتند راجع به این موضوعات تحقیق میکردند.
ایشان بین تعداد خواهر و برادر و کیفیت تحصیلی فرزندان پیمایشهای نسلهای دههی پنجاه را تا زمان تحقیق؛ (از سی چهل سال قبل) جمعآوری و رابطهی این نسلها را باهم بررسی کرده بود و به این نتیجه رسیده که تعداد سالهای تحصیل افراد با افزایش تعداد خواهر و برادرهایشان کاهش پیدا میکند؛ یعنی کسی که خواهر و برادر بیشتر دارد کمتر درس میخواند. جالب است که این رابطهی منفی در بیش از دو فرزند است اما از تکفرزند به دو فرزند، نتیجه عکس است؛ یعنی در خانوادههایی که دو فرزند دارند، سنوات تحصیل فرزندان از خانوادههای تکفرزند بیشتر است، بعد از دو فرزند دوباره کاهش پیدا میکند و در مورد سنوات تحصیلی دانشگاهی باز این موضوع معناداری خودش را از دست میدهد؛ یعنی تا دبیرستان تعداد فرزند معنیدار است اما از دبیرستان به دانشگاه این معنیداری خودش را از دست میدهد.
تحقیق بعدی
را آقای دونکن در سال 1968 ارائه داده است؛ یعنی 47 سال پیش مجموعهای مردان سفیدپوست 25 تا 34 ساله را در نظر میگیرد، بهطوریکه متغیرهای هوش، سطح تحصیلات و شغل پدرشان یکسان است. تأثیر تعداد خواهرها و برادرها بر تحصیلات منفی است ولی ضعیف است، در حد 15/0 ـ (منفی 15 صدم).
تحقیقاتی که اینجا آوردیم ممکن است ضعیف و قوی داشته باشد ولی همه منفی هستند، اما اینجا باوجود منفی بودن ضعیف است. فراموش نکنیم که در تحقیق قبلی هم باوجود اینکه منفی بود منتها در سطح تحصیلات دانشگاهی معنیدار نبود و از تکفرزند به دو فرزند نتیجه عکس بود.
آقای اولنک و بیلز در سال 1979 نمونهای از 1333 مرد را که در سال 1973 مصاحبه شده بودند که در هوش، سن و سایر مشخصات اجتماعی ـ اقتصادی یکسان بودند و فقط تعداد خواهر و برادر مختلف بودند، دیدند که تأثیر منفی معنیداری دارد.
آقای برمن و همکارانشان در سال 1980 خیلی حساسیت به خرج داده و آمدند دوقلوهایی که میانسالهای 1917 تا 1927 در آمریکا به دنیا آمدند و هر دو در ارتش کار میکنند و درزمینهی هوش و 8 متغیر زمینهای دیگر ثابت هستند. آنقدر روی همهچیز حساسیت به خرج داده و جالب است که رابطهی بین تعداد برادر و خواهر بر موفقیت تحصیلی بسیار ضعیف بود؛ یعنی 066/0 ـ (منفی 66 هزارم) و اصلاً معنیدار هم نبوده است.
آقای ویلیام سول 1980 در ایالت ویسکانسین آمریکا دانشآموزان دختر و پسر را در نظر میگیرد (همهی این تحقیقات سعی میکنند ضریب هوشی و هفت متغیر زمینهای را ثابت بگیرند) برای پسران و دختران رابطهی منفی معنیدار بوده، اما برای پسران 043/0 ـ (منفی 43 هزارم) و برای دختران 05/0 ـ (منفی 5 صدم) بوده؛ یعنی درعینحال که منفی بوده، رابطه بسیار ضعیف است.
کار دیگری را آقای سول و رابرث هاوسر 6 سال بعد انجام میدهند منتها یک مقدار کلی است؛ یعنی تأثیرات زمینههای خانوادگی بر تواناییهای ذهنی و تحصیلی افراد. در این تحقیق شاهدی برای این اثر پیدا نمیکنند، برخلاف انتظاری که ما در ذهن داریم که ممکن است اینها اثر کند.
آقای اریک هانوشک که مقداری جدیدتر است در سال 1992، تحقیقی انجام میدهد روی خانوادههای سیاهپوستی که درآمد آنها مقداری بالاتر از خط فقر است. تحقیق خط فقر که در سال 1974 انجامشده، 5038 دلار بوده و به این نتیجه میرسد که هرچه خانواده کوچکتر باشد، موفقیت تحصیلی هم بیشتر است
منتها فرزند چندم خانواده بوده، تأثیری ندارد؛ یعنی در خانوادههایی که تعداد فرزند مثلاً سه تا است، اینکه طرف فرزند اول باشد، دوم باشد یا سوم، تأثیری بر موضوع ندارد. منتها سه تا یا چهارتا باشد، اثر معکوس دارد. درمجموع در این مطالعات درست است که اگر بخواهیم موشکافی بیشتری بکنیم، رابطهی منفی نشان میدهند، منتها همانطور که دیدید بسیاری از آنها رابطه را رابطهی ضعیفی میبینند. دقت بفرمایید که این تحقیقات در محیطهای مختلف بوده. یکجا و یک محیط نبوده است.
برویم سراغ فرضیهی رقیب: فرضیهی رقیب به این معناست که تعداد فرزند یا بر کیفیت آموزش تأثیری ندارد، یا اگر تأثیر دارد یک تأثیر مثبت است؛ یعنی تأثیر منفی ندارد.
خانم اللوید در سال 1994 کتاب مهمی به نام جمعیت و توسعه، مناقشات قدیمی، نتایج جدید چاپ میکند. این کتابی فوقالعاده است که برای علاقهمندان به ترجمه پیشنهاد میکنم. ایشان میآید از نو مناقشاتی را که راجع به تعداد فرزند و اثرشان را بر رفاه، تحصیل، اقتصاد از نو بررسی میکند و به نتایج جدیدی میرسد و تحقیقات متعددی را مرور میکند؛
یعنی چندین برابر کاری را که ما اینجا انجام دادیم، ایشان در آن کار انجام داده است. اولاً مشاهدات تجربی که خانم اللوید انجام داده، نشان میدهد که همهی آنها تأثیر منفی بر تعداد فرزند را تأیید نمیکند. ثانیاً بسیاری از مطالعات در کشورهای درحالتوسعه که ایشان روی آسیا متمرکزشده، نتایج معکوسی را نشان میدهد؛ یعنی تعداد فرزند ازقضا موجب موفقیت تحصیلی بیشتر هم شده است.
ایشان درمجموع 14 مطالعه دربارهی ثبتنام، یا عدم ثبتنام فرزند انجام داده است؛ چون موفقیت تحصیلی ابعاد مختلف دارد. بچه یا درس میخواند، یا نمیخواند. اگر درس میخواند، یا ترک تحصیل میکند، یا درسش تمام میشود. اگر درسش تمام میشود، چقدر درسش خوب است؟ اینها سه بعد مختلف است.
ایشان درمجموع 14 مطالعه دربارهی ثبتنام، 28 مطالعه راجع به موفقیت تحصیلی و 7 مطالعه راجع به نرخ اتمام یا ترک تحصیل را مرور میکند و به این نتیجه میرسد که شاخص مشارکتهای آموزشی و میزان هزینه کردن والدین و رابطهاش با تعداد فرزندان مهم است و اینکه تحقیقات عموماً و نه همیشه رابطهی منفی نشان میدهد.
ایشان دربند اول نتایج میگوید: اولاً: این تحقیقات عموماً و نه همیشه رابطهی منفی نشان میدهد؛ یعنی تعداد فرزند بیشتر باشد موفقیت تحصیلی کمتر است، اما این به معنی نتیجهگیری نیست.
ثانیاً: در برخی کشورها درست است که رابطه منفی است ولی معنیدار نیست و درنتیجه ما نمیتوانیم آن را بپذیریم.
ثالثاً: آنجا که معنیدار بوده، شدت و ضعف این رابطه کشور تا کشور فرق میکند، حتی داخل یک کشور شهر تا شهر آن فرق میکند و من نشان میدهم که در ایران هم دو تحقیق در دو شهر مختلف انجامشده و دو نتیجهی متفاوت گرفتهشده
و خانم اللوید مطلب مهمی را دارد به ما میگوید و میخواهد این نتیجه را بگیرد که اساساً تأثیر تعداد فرزند بر تحصیلات، مربوط به متغیرهای دیگر است، یکچیز دیگر دارد اثر میکند. تعداد فرزند به ذات خودش روی موفقیت تحصیلی اثر ندارد.
این شاید مهمترین نتیجهای است که در این ارائه میخواهیم خدمتتان بگوییم. اگر اینطور بود که تعداد فرزند بهطور مطلق بر کیفیت تحصیلی اثر میگذاشت، بین تحقیقات مختلف شباهت میدیدید ولی از یک تحقیق تا تحقیق دیگر آنهم با همهی حساسیتهایی که تحقیقات مختلف رعایت میکنند و تحقیقاتی هستند که درجاهای معتبر چاپشده ولی بسیار متفاوت است، حتی در یک کشور.
وی تا آنجا که احصا کرده میگوید: چند متغیر واسط وارد میشود؛ یعنی حسب شرایط مختلف که آن شرایط را ذکر میکند. این شرایط دو قسماند: یکی سطح میانه؛ یعنی شرایط خانواده و مدرسه بر موفقیت تحصیلی اثر میگذارد. دوم عوامل سطح کلان که ما از سطح میانه شروع میکنیم.
ایشان میگوید: خانواده و مدرسه بر موفقیت تحصیلی اثر میگذارد، بهعنوانمثال: تحقیقی در نپال و نیکاراگوئه انجامشده و اینها نشان دادند که تغذیهی فرزندان روی ثبتنام یا موفقیت تحصیلی آنان اثر دارد. خانم اللوید نتیجه میگیرد که اگر هم تعداد فرزند بخواهد روی ثبتنام، یا موفقیت تحصیلی اثر گذارد، ناشی از اثری است که روی تغذیه میگذارد؛ بنابراین اگر شما به هر شیوهای تغذیه را درست کنی، تعداد فرزند اثر خودش را از دست میدهد؛ همینطور کیفیت مدرسه در موفقیت تحصیلی بسیار مهم است.
ایشان میگوید: در تحقیقاتی که این سه متغیر، تعداد خواهر و برادر، هزینه کرد والدین و کیفیت مدرسه، هر سه را باهم در یک تحقیق دیدند، خیلی کمتر به اثر منفی تعداد خواهر و برادر دیدند.
در عوامل سطح کلان، سه عامل وجود دارد: اول سطح توسعه است؛ وی میگوید: بههرحال یک حداقلی از سطح توسعه باید وجود داشته باشد که والدین اگر بخواهند سرمایهگذاری کنند، سرمایهگذاری آنان اثر بگذارند. درجایی که اساساً مدرسهی درستوحسابی ندارد، والدین چه صد تومان، چه یکمیلیون بگذارد، فرقی نمیکند!
درنتیجه تعداد بچهی بیشتر هم فرقی نمیکند. البته این بعد منفی آن است ولی بههرحال خانم اللوید دارد میگوید: باید والدین انتظار سودآوری داشته باشند؛ یعنی به این پولی که میگذارند امیدی داشته باشند و به همین دلیل هزینه کرد بیشتری بکنند؛ درنتیجه تعداد فرزند بیشتر در آن شرایط اثر منفی میگذارد؛ یعنی هرچقدر سطح توسعه بیشتر باشد، اثر منفی تعداد فرزند بیشتر است؛ بهگونهای که بین شهرها و روستاها، در شهرها اثر منفی تعداد فرزند روی تحصیلات بیشتر است تا روستا!
همچنین بین کشورهای جنوب شرق آسیا و آمریکای لاتین که مقداری رشد توسعهشان بیشتر است تا کشورهای جنوب آسیا و صحرای آفریقا، باز رابطهی منفی بیشتر است و تحقیقات در این سرزمینها رابطهی منفی را بیشتر نشان میدهد.
همچنین در مطالعاتی که در تایوان، نیکاراگوئه و مالزی انجامشده، بین نسلها (والدین و فرزندان) مقایسه شده. تأثیر تعداد خواهر و برادر بر تحصیلات والدین یا تأثیر ضعیفی بوده، یا تأثیر نداشته، ولی برای فرزندان که مدرنتر بودند و در فضای توسعهیافتهی بیشتری بودند، این تأثیر منفی شده؛ یعنی ایشان میخواهد بگوید: سطح توسعه روی این رابطه اثر میگذارد.
البته این قابل مناقشه است؛ چون سطح توسعه اساساً بسیار سیال، مبهم و قابل مناقشه است که به نظرم کار مستقلی میطلبد.
دوم نقش دولت است؛ هرچقدر خدمات دولت به فرزندان بیشتر باشد، منابعی که در دست والدین است اهمیت خودش را از دست میدهد؛ مثلاً در مصر، غنا، پاکستان که سیستم قبل از دانشگاه یک سیستم رایگان است، تأثیری ندارد، البته کشور ما هم تا حدی همینطور است.
شما یک بچه داشته باشی، یا ده تا هزینهاش به عهدهی شما نیست به عهدهی دولت است و هرچقدر دولت این خدمات را بیشتر ارائه کند، زیرساختها را درست کند، مثلاً بهداشت را بهتر کند، زیرساختهایی که دولت فراهم میکند باعث میشود نقش والدین در منابعی که میگذارند، یا کاهش پیدا کند، یا از بین برود
، پس یکی سطح توسعه، یکی نقش دولت و دیگری فرهنگ خانوادگی است. فرهنگ خانواده بهعنوان یک متغیر کلان به این معنی است که در بعضی فرهنگها خانوادهها هستهای و در بعضی فرهنگها خانواده گسترده است؛ یعنی پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، عمه و خاله باهم زندگی میکنند.
ایشان میگوید: در آن فرهنگهایی که مسؤولیت نگهداری فرزند و چرخهی اقتصادی جامعه، محدود به پدر و مادر و فرزند نمیشود و به والدین و خواهر و برادر والدین گسترش پیدا میکند، در این حالت تعداد فرزندان هیچ تأثیری روی موفقیت تحصیلی ندارد. به دلیل اینکه مسؤولیت نگهداری فقط به عهدهی پدر و مادر نیست، توزیع میشود و این بار را کم میکند.
نتایج مطالعات در صحرای آفریقا این را تأیید میکند، یا آقای شویتس آمده بین مسلمانان فلسطینی و یهودیان رژیم اشغالگر قدس مقایسه کرده. در بین مسلمانان خانواده گسترده است و یهودیان خانوادهی هستهای دارند و دیده که در مسلمانان تعداد فرزند بر موفقیت تحصیلی تأثیر ندارد ولی در یهودیان اثر منفی دارد؛ چون خانواده، هستهای است.
جالبتر از آن مطالعهای است که در کنیا انجامشده، نشان داده که خواهر و برادرهای بزرگتر در تقویت درسی خواهر و برادرهای کوچکتر تأثیر دارند. همین حرفی که خود ما هم اینجا میزنیم و اصلاً اینجا اشل را بالابرده و گفته: بالای هشت نفر کیفیت تحصیلاتشان خیلی بهتر از کسانی است که تعداد متوسط آنها سه تا و چهارتا است؛ به همان دلیلی که عرض کردم.
اینها حاصل تحقیقات و مرور مطالعات مختلفی است که خانم اللوید انجام داده و مجموع حرف ایشان این است که تعداد فرزند تأثیری ندارد، یا حداقل در بهترین حالت در شرایط مختلف تأثیر متفاوت دارد و عوامل دیگری هستند که موفقیت تحصیلی را رقم میزنند و رابطهی این دو را تعیین میکنند.
آقای آلن کلی دو سؤال مطرح میکند؛ یکی در سطح کلان و یکی در سطح خرد. در سطح کلان میگوید: رشد ناگهانی جمعیت، نه رشد بطئی، روی توسعهی منابع انسانی (منظورش آموزش و حتی اقتصاد است) آیا تأثیر منفی دارد یا خیر؟
36 مطالعه روی 20 کشور را مرور میکند و به این نتیجه میرسد که اولاً این افزایش جمعیت فرصتهای آموزشی را کاهش نمیدهد. ثانیاً سرمایهگذاری بیشتر روی آموزش در این کشورها که ناشی از افزایش جمعیت است تأثیر منفی روی سایر بخشهای اقتصادی ندارد، چون میدانید که آموزش از جنس سرمایهگذاری دیر نتیجه میدهد؛
مثلاً ما الآن روی آموزش سرمایهگذاری میکنیم و بیست سال بعد نتیجه میگیریم. میگوید این مانع باوجود افزایش جمعیت مانع رشد سایر بخشها نشده، یا حداقل ما شاهدی نداریم. در سطح خرد مقداری شدیداللحنتر صحبت میکند، میگوید: بحث ارتباط موفقیتهای تحصیلی با بعد خانوار یک موضوع حاشیهای است و اصلاً نباید به آن پرداخت و تحقیقاتی هم که به رابطهی منفی رسیدهاند عموماً با سوگیری است.
آقای آلن کلی آدم مهمی است. در سخنرانی قبلی هم از ایشان نقل کردیم و آدمی است که به کارهایش ارجاع داده میشود، پس حتماً حسابی وجود دارد که میگوید: این مطالعات با سوگیری انجامشده است و علاوه بر آن میگوید، برخی تحقیقات تأثیر مثبت نشان میدهند و در مواردی که تأثیر منفی از خود نشان دادند، بسیار محدود و ضعیف است
کما اینکه در مطالعات فرضیههای غالب است که اکثراً رابطهی ضعیفی را نشان میدهد و فرض محدود بودن منابع را رد میکند و میگوید: اصلاً این فرض غلطی است؛ برعکس با افزایش تعداد فرزندان ذخیرهی مالی خانواده کاهش پیدا نمیکند که ما در یک کار جداگانهای که انجام دادیم راجع به تعداد فرزند و فقر، نشان دادهشده است که رابطه معکوس است و با افزایش تعداد فرزندان که در طول زمان رخداده، ذخیرهی مالی خانواده افزایش پیداکرده. این تحقیق انشاءالله منتشر میشود و مطالعه خواهید کرد.
در ایران من فقط دو کار مطالعاتی درزمینهٔ تکفرزندی و اثرات آن پیدا کردیم. یکی آقای ساکی انجام داده، 2400 دانشآموز دبیرستانهای دولتی شهر تهران را مقایسه کرده؛ 20 دبیرستان با موفقیت بالا و 20 دبیرستان با موفقیت پایین را در نظر گرفته و به این نتیجه میرسد که میانگین تعداد فرزندان با موفقیتهای بالا 14/1 است و در دبیرستانهایی با موفقیت پایین 9/1 است. تفاوت زیاد نیست اما اگر این تفاوت را قبول کنیم ازنظر ایشان معنیدار است؛ یعنی فرزندان خانوادههایی که در دبیرستانهای موفق و دانشآموزان موفق بودند، تعداد خواهر و برادرهایشان کمتر بوده است.
مطالعهی دیگری آقای سیاهپوش درشوش روی 280 دانشآموز دورهی متوسطه انجام داده و نتیجه گرفته که بعد خانوار تأثیر ضعیفی بر پیشرفت تحصیلی داشته و این تأثیر ضعیف معنیدار هم نیست، پس در کشور ایران دو مطالعه انجامشده که اصلاً باهم نمیخوانند
قبل از بیان نتیجهگیری، گزارشی از سازمان ملل را ارائه کنم. سازمان ملل گزارش مفصلی راجع به جمعیت و آموزش منتشر کرده که حاصل مرور تحقیقات مختلف است و من نتیجهی نهایی آن را عرض میکنم. درمجموع جمعبندیشان این است که بین بعد خانوار و موفقیت تحصیلی فرزندان رابطهی معناداری وجود ندارد؛ یعنی نه منفی و نه مثبت و این همان حرف خانم اللوید است که عوامل دیگری دخیل هستند و ما باید بهجای تعداد فرزند به دنبال چیز دیگری باشیم.
بیاییم سراغ تحقیقاتی که مرور کردیم. دستهی اول تحقیقاتی بودند که رابطهی منفی نشان میدادند مثل کارهای آقای بکر، بلیک و دیگران که عمدتاً در آمریکای شمالی انجام دادند و دستهی دوم که در سایر کشورهای بودند یا رابطهی منفی نشان ندادند، یا رابطه مثبت بوده؛ کشورهای مثل نپال، کلمبیا، پاکستان، مالی، گواتمالا، تایوان، مالزی و دیگران. در اینجا سطح توسعهی کشور، اقدامات دولت و محیط خانوادگی عوامل واسطی میشوند که این رابطه را خنثی میکند یا به سمت مثبت میکشاند.
برگردیم به سؤال اول آیا گزارهی فرزند بیشتر، موفقیت تحصیلی کمتر یک باور صددرصد حقیقی است؟ آیا یک گزارهی عام و جهانشمول است؟
اولاً: تحقیقات دستهی اول که این باور را تأیید میکنند عمدتاً در آمریکای شمالی (ایالاتمتحده و کانادا) انجامشده است؛ بنابراین ما باید مقداری در تعمیمپذیری آنها تردید کنیم و حتی خود محققینی مثل آقای بلیک ادعایی بر تعمیمپذیری آن به سایر نقاط دنیا ندارند. گاهی اوقات هم تصریح کردهاند ما داریم آمریکا را بررسی میکنیم و این خیلی مهم است. بالاتر از آن اینکه تحقیقات در سایر کشورها نتایج عکس دادهاند؛ یعنی کافی نیست که ما فقط به توجیه منطقی این موضوع اکتفا کنیم و بگوییم:
تعداد فرزند بیشتر رقیقشدگی منابع پایین آمدن کیفیت تحصیل
چون آنچه در تجربه اتفاق میافتد چیز دیگری است و درنتیجه ما نیاز داریم که در کشورها و شرایط مختلف تحقیقات جداگانهای انجام شود، حتی در شهرهای مختلف تا بتوانیم نتیجهی قطعی بگیریم، اما اگر به خودمان سخت بگیریم و کف قصه را بگیریم، یا این گزارهی واقعاً جهانشمول، عام و درست است، یا نیست؛ یعنی یا دستهی اول دارند درست میگویند، یا دستهی دوم.
اگر دستهی اول درست میگویند؛ یعنی هرچه بعد خانوار بیشتر باشد، موفقیت تحصیلی کاهش پیدا میکند و این تأثیر از طریق دو متغیر دارد اتفاق میافتد؛ یکی رقیقشدگی منابع و دیگری سطح هوشمندی خانواده.
خود نظریهها دارند این را میگویند؛ بنابراین اگر ما بتوانیم به وسایل و متغیرهای دیگری غیر از بعد خانوار، روی رقیقشدگی منابع و سطح هوشمندی خانواده اثر بگذاریم، دیگر تأثیر بعد خانوار دخیل نخواهد بود؛ مثل گسترش آموزش رایگان.
حال اگر سیاست را مقداری نقد کنیم، سیاستی که به سمت پولی کردن مدارس میرود برخلاف سیاستهای جمعیتی است؛ یعنی باعث میشود سرانهی هزینهی تحصیل هر فرزند افزایش پیدا کند و ما نمیتوانیم شعار افزایش جمعیت بدهیم و از آنطرف هزینهی آموزشی فرزندان را بالا ببریم.
آموزش صددرصد رایگان میتواند به افزایش جمعیت کمک کند، یا حالت دوم است که خود اصحاب این فکر میگویند که سه متغیر دارد اثر میگذارد: سطح توسعه، نقش دولت و فرهنگ خانواده. بازهم ما اگر با اقداماتی اینها را تحت تأثیر قرار دهیم؛ مثلاً با نظام آموزشی رایگان، یارانهی مواد غذایی که با آن تغذیهی مناسب تأمین میشود که روی آموزش اثر میگذارد و خدمات بهداشتی رایگان و الیآخر. اینها درمجموع فرصت پیشرفت تحصیلی را برای همه فراهم میکند و نقش هزینه کرد خانواده از بین میرود.
بنابراین باید اینگونه جمعبندی نهایی را بیان کنیم:
اولاً فرضیهی غالب در بسیاری از تحقیقات بهویژه در کشورهای غیر آمریکای شمالی و در شرایط متفاوت نقض میشود و امکان طرح فرضیهی رقیب را تقویت میکند.
ثانیاً حتی در تحقیقات موافق هم این رابطهی منفی مشروط به عوامل واسط است؛ یعنی یک رابطهی ذاتی نیست و این مهم است. اینطور نیست که وقتی تعداد فرزند افزایش پیدا کند بلافاصله کیفیت تحصیل پایین بیاید و
نتیجهگیری سوم که مربوط به حوزهی سیاستگذاری است، ما اگر از منظر هرکدام از نحلهها چه موافق، چه مخالف نگاه کنیم، به لحاظ سیاستگذاری اجتماعی به این نتیجه میرسیم که بدون توجه به بعد خانوار؛ یعنی اصلاً کاری نداشته باشیم به اینکه تعداد فرزند چگونه است، با مداخله در متغیرهای دیگر میتوانیم موفقیت تحصیلی فرزندان را رقم بزنیم و این نتیجهی بسیار مهمی است؛ یعنی ما الآن در سطح کلان نباید نگران این باشیم که اگر تعداد فرزند بیشتر شد پس آموزشش چه میشود؟! بلکه باید باسیاستهای دیگر آموزش را درست کنیم و دیگر نگران کیفیت تحصیلی نباشیم.
تکفرزندی و اثرات آن
عدم تمایل خانوادهها به فرزند آوری یا داشتن بیش از یک فرزند، صرفنظر از دلیل این عدم تمایل، آسیبهای قابلتوجهی را به فرزندان چنین خانوادههایی وارد خواهد کرد. کودکان این خانوادهها فصل مهمی از رشد خود را در تنهایی و انزوا خواهند گذارند. این کودکان غالباً فضای مجازی را بهعنوان اولین دوست و برادر و خواهر خود به شمار میآورند که فضای مجازی نیز خود یکی از آسیبهای مهم در موضوع آسیبهای اجتماعی است.
فرزندان مذکور در مقایسه با کودکانی که در خانوادهی چند فرزندی رشد کردهاند، از مهارتهای اجتماعی و فردی کمتری برخوردار هستند و بیشتر از سایر کودکان در معرض آسیبهای فرهنگی و اجتماعی قرار میگیرند.
محروم بودن از مشورت، محروم بودن از دوست و رفیقی که جزئی از خانواده اوست، ضعف در انجام کار گروهی، ضعف در برقراری ارتباط با جامعه و درنتیجه، ضعف در مدیریت زندگی، ضعف در مدیریت اختلافنظرها و اختلافسلیقهها، ضعف در یادگیری و مواردی ازایندست، تنها برخی از آسیبهایی است که گریبان کودکان خانوادههای تکفرزند را در حال و آینده خواهد گرفت
. پس میتوان ادعا کرد، جامعه رفتهرفته با نیروهای جوانی روبهرو میشود که دوران کودکی و نوجوانی خود را بهخوبی نگذرانده و از مهارتهای فردی و اجتماعی کمتری برخوردارند و بیشتر اوقات کودکی و بلوغ خود را در تنهایی و یا در فضاهایی نظیر فضای مجازی گذراندهاند.
عدم تمایل خانوادهها به فرزند آوری یا داشتن بیش از یک فرزند، صرفنظر از دلیل این عدم تمایل، آسیبهای قابلتوجهی را به فرزندان چنین خانوادههایی وارد خواهد کرد. کودکان این خانوادهها فصل مهمی از رشد خود را در تنهایی و انزوا خواهند گذارند. این کودکان غالباً فضای مجازی را بهعنوان اولین دوست و برادر و خواهر خود به شمار میآورند که فضای مجازی نیز خود یکی از آسیبهای مهم در موضوع آسیبهای اجتماعی است.
همچنین بر اساس شواهد و ادعای بسیاری از متخصصان حوزهی روانشناسی، احتمال گرایش به انحرافات جنسی، در فرزندانی که تکفرزند محسوب میشوند و دائماً در خانه تنها هستند، بسیار بیشتر از خانوادههای چند فرزند است. همچنین باید اشاره کرد که این کودکان زودتر از سایرین با بلوغ روانی و جنسی مواجه خواهند شد.
در خانوادهی چند فرزندی، فرزندان بسیاری از نیازهای عاطفی و روحی را برای برادر یا خواهر خود تأمین میکنند و حتی دعواهای پیشآمده در میان فرزندان که نهایتاً با آشتی و گذشت همراه است، خود تأثیر بسزایی در تأمین عاطفی و روانی این فرزندان و کسب مهارتهای زندگی، در مقایسه با کودکان تکفرزند دارد که نه دعوایی میبینند و نه آشتی و گذشتی.
آسیبهای کاهش جمعیت و تکفرزندی در سطح خانواده
اما در سطح خانواده، طبق بررسیهای انجامشده، بین تعداد اولاد و میل مادر به طلاق، رابطهی معکوسی وجود دارد؛ یعنی پایبندی به زندگی در مادری که دارای چند فرزند بوده و به هر دلیلی به دنبال طلاق است، بیشتر از مادری است که فرزندان کمتری دارد. در بحث مذکور میتوان این جمله را چنین بیان کرد که آمار طلاق در خانوادههای تکفرزند بیشتر از خانوادههای چند فرزند است. بهعبارتدیگر، هرچه تعداد فرزندان بیشتر باشد، رغبت مادر به گرفتن طلاق (درصورتیکه به هر دلیل، به دنبال طلاق باشد)، کمتر است
در خانوادههای تکفرزند، زمینهی گرایش به مصرفگرایی و مدگرایی بیشتر دیده میشود. دلیل این امر نیز واضح است، زیرا در خانوادهی چند فرزندی، ثروت بهجای انباشته شدن و خرج یک نفر شدن، میان چند نفر تقسیم میشود. از سوی دیگر، شاهد آن هستیم که در خانوادههای تکفرزند، انسجام عاطفی کم و سست و با افراط یا تفریط همراه است.
به بیانی دیگر، در چنین خانوادهای، کودکان به دلیل غیبت پدر و مادر و حضور آنان در محل کار، یا باکم مهری والدین روبهرو هستند یا با توجه بیشازحد والدین خود مواجه میشوند که هر دو این موارد، آسیبهای خود را به دنبال دارد. افزایش میل به فرار، افزایش میل به استقلالطلبی وزندگی مجردی و سرد شدن فرد نسبت به تشکیل خانواده، ازجمله آسیبهایی است که میتوان در سطح خانواده، شاهد آن بود.
ویژگی مهمی که خانوادههای تکفرزند از آن محروماند، رشد و تمرینِ تربیت در خانوادههای چند فرزند است. خانوادهای را متصور شوید که دارای چند فرزند است. در چنین خانوادهای، علاوه بر اینکه مادر در تربیت فرزند دوم به بعد خود، راحتتر عمل میکند، سایر فرزندان نیز به کمک والدین در تربیت فرزندان کوچکتر میآیند.
به بیانی دیگر، دختران بزرگتر و پسران بزرگتر در همان سن خردسالی یا نوجوانی، کمک دست والدین خود به تربیت خواهر و برادر کوچکتر میپردازند و بدین ترتیب، نقشِ «مادری» و «پدری» را از همان سن کم تمرین میکنند و با بسیاری از پیچوخمهای تربیت فرزند از همان سن خردسالی آشنا میشوند. در ادامه چنین فرزندانی در جامعه و در ارتباط با سایر مردم نیز ارتباطات اجتماعی قویتر و سالمتری خواهند داشت و تا حد زیادی جامعه را در مقابل نسخههای عرضهشدهی غربی واکسینه میکنند.
نکتهی قابلتوجه دیگر آنجاست که رشد خانوادههای تکفرزند موجب میشود در آینده با جامعهای روبهرو شویم که فرزندان از داشتن روابط خویشاوندی نظیر دایی، عمو، عمه و خاله محروماند و بیشازپیش به انزوا و تنهایی و افسردگی روی میآورند.
جامعهی تکفرزند
اما در بُعد جامعه تکفرزندی و اثرات آن، در موضوع سبک زندگی و جمعیت، با آسیبهایی طرف هستیم که جامعه را رفتهرفته آمادهی پذیرش تمامی تهدیدهای فرهنگی و سپس تهدیدهای امنیتی میکند. تمام آسیبهایی که در سطح فرد و خانواده مطرح میشود، در این مرحله، موجب چالشهای عظیمتری میشوند.
افزایش تمایل به زندگی مجردی، بالا رفتن سن ازدواج، افزایش طلاق که خود موجب فروپاشی بنیان خانواده است، افزایش کودکان تک سرپرست، مشکلات تحمیلشده به این فرزندان در رشد و تربیتشان، گرایش به خلاف و آسیبپذیر شدن، گرایش به روابط نامشروع میشود. همچنین ترویج مصرفگرایی و مدگرایی ازجمله آسیبهایی است که جامعهی تکفرزند باید با آن دستوپنجه نرم کند.
به ادعای مسئولین وزارت بهداشت، برنامههای تنظیم خانواده اگر به مدت ربع قرن در کشوری مستمر اجرا شوند، آن کشور در بلندمدت دچار تغییرات اساسی در فرهنگ و شیوهی زندگی مردم میشود
برنامههای تنظیم خانواده (که موجب کاهش جمعیت میشود)، مدت بیستویک سال در ایران در حال اجراشدن بود و اینک شاهد هستیم که نرخ باروری بسیار پایینتر از حد جانشینی شده که معنای دیگر این سخن، افزایش خانوادههای تکفرزند یا بیفرزند است.
بهعبارتیدیگر، با کاهش نرخ باروری براثر اصرار غلط بر اجرای برنامههای تنظیم خانواده به مدت طولانی در کشور، جامعهی ایران در حال حاضر با افزایش خانوادههای تکفرزند یا بیفرزند روبهروست که این وضعیت زمینهساز آسیبهای جدی بسیاری نظیر آنچه در بالا عنوان گردید، خواهد شد و کشور را با تهدیدات فرهنگی و امنیتی مواجه خواهد کرد.
از عواقب کاهش جمعیت، میتوان به مشکلات اقتصادی نیز اشاره کرد؛ چراکه معضلات و مشکلات اقتصادیِ بهعملآمده از کاهش جمعیت، خود نقش بسزایی در فرهنگ و جمعیت یک کشور دارد. بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، «سرمایهی انسانی» و «تحقیق و توسعه» بهعنوان دو عامل اصلی رشد و پویایی اقتصاد در کشورها شناختهشده است. کاهش جمعیت موجب کمبود نیروی کار جوان و پویا و درنتیجه، کاهش تولید و دستآخر، موجب فلج شدن اقتصاد میشود.
از مهمترین آسیبهای دیگر در خانوادهی تکفرزند که در بلندمدت تأثیر مستقیم بر جامعه میگذارد، نبود الگویی برای کودکان و نوجوانان در این خانوادههاست! یقیناً کودک و نوجوان اگر نتواند در برخی از امور، حتی اموری ساده نظیر طرز لباس پوشیدن، الگویی در خانه برای خود پیدا کند، بهناچار این الگو را در بیرون از خانواده جستوجو و اغلب از رسانهها و فضای مجازی دریافت خواهد کرد.
حال جامعهای را در نظر بگیرید که اکثر خانوادههایش تکفرزند هستند و کودکان و جوانان این خانوادهها، به اقتضای تکفرزند بودن، دوست اولشان فضای مجازی و رسانهها هستند و از داشتن الگویی به نام برادر یا خواهر بزرگتر محروماند. چنین فرزندانی بهراحتی الگوهای ارائهشده در آن فضاها را پذیرفته و جامعهشان را عملاً بهسوی استحالهی فرهنگی پیش میبرند.
باید توجه کرد که فرهنگ از مسائلی است که هرگونه تغییر و تحولی که قرار است در آن به وجود بیاید، نیازمند برنامهریزی بلندمدت است. لذا باید توجه کرد که اوضاع فرهنگی نهچندان مناسب امروز کشور، علاوه بر اینکه حاصل کمکاریها و اشتباهاتی است که در بلندمدت تکرار شده است، نیازمند برنامهریزی و تلاشی بلندمدت است.
حال مسئلهی جمعیت از اصلیترین مسائل تأثیرگذار بر فرهنگ و سبک زندگی است که هرگونه کوتاهی و بیتوجهی به این مورد، موضوعی مهمتر یعنی سبک زندگی و فرهنگ را نشانه میگیرد.
از عواقب کاهش جمعیت، میتوان به مشکلات اقتصادی نیز اشاره کرد؛ چراکه معضلات و مشکلات اقتصادیِ بهعملآمده از کاهش جمعیت، خود نقش بسزایی در فرهنگ و جمعیت یک کشور دارد. بر اساس پژوهشهای صورت گرفته، «سرمایهی انسانی» و «تحقیق و توسعه» بهعنوان دو عامل اصلی رشد و پویایی اقتصاد در کشورها، شناخته میشود.
کاهش جمعیت موجب کمبود نیروی کار جوان و پویا و درنتیجه، کاهش تولید و دستآخر، موجب فلج شدن اقتصاد میشود. واضح است جامعهای که گرفتار مشکلات شدید اقتصادی است، شکلگیری نهاد خانواده در آن کمتر میشود و این امر، هم معضلات فرهنگی و هم معضلات جمعیتی را با خود به دنبال دارد. البته آسیبهای اقتصادی، خود بهتنهایی بر فرهنگ مردم تأثیراتی دارند که
حال باید توجه کرد علاوه بر اینکه کاهش جمعیت یادشده در بالا، تأثیرات جدی بر سبک زندگی یک جامعه خواهد گذاشت، نوسانات فرهنگی نیز برافزایش یا کاهش جمعیت اثرگذار خواهد بود. برای مثال، ترویج زندگی غربی، ترویج بیبندوباری و فحشا از طریق فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، خود بهتنهایی موجب گسترش عدم رغبت به ازدواج و عدم تمایل به فرزند آوری و همچنین سخت شدن ازدواج (ازدواج پرهزینه) و مواردی ازایندست شده است که همگی این موارد، در کاهش جمعیت سهیم هستند.
درواقع بین «جمعیت» و «سبک زندگی» چرخهای وجود دارد که در صورت عدم مدیریت صحیح، جامعه را وارد چالهی فرهنگی و جمعیتی میکند که روزبهروز بر عمق هر دو آنها اضافه میشود و هر دو نیز از هم تأثیر بسزایی میپذیرند. جامعهای که گرفتار این چرخهی نابودکننده شود، بهسرعت به سمت براندازی نرم پیش خواهد رفت و «تهدید امنیتی» حاصل از کاهش جمعیت در اینجا معنا خواهد شد.
لذا بر اساس آوردههای بالا، کاهش جمعیت را میتوان شروع و زمینهای قوی در براندازی نرم و بلندمدت در کشورها بهحساب آورد و به همین دلیل است که در دو سه سال اخیر که جمهوری اسلامی حرکت خود را بهسوی جلوگیری از کاهش جمعیت شروع کرده است، بارها شاهد آن بودیم که غرب و دستگاههای وابسته به غرب در ایران، نظیر صندوق جمعیت ملل متحد، یونیسف، بهداشت جهانی و امثالهم، مخالفت خود را با ازدیاد جمعیت ایران، آشکارا و پنهان ابراز کردهاند
گزارش رواج تکفرزندی در خانوادههای ایرانی
امروزه با بالا رفتن سن ازدواج، رواج «تکفرزندی» در کشور را نیز شاهد هستیم و آمارها نیز حاکی از افزایش خانوادههای دارای یک فرزند است. بیشتر افراد بعد از اتمام تحصیلات تکمیلی و در واپسین سالهای جوانی ازدواج میکنند و پس از سپری کردن دوران عقد و بعد از تولد اولین فرزند بنا به دلایلی ازجمله وجود مشکلات اقتصادی، نداشتن وقت برای تربیت فرزند و … به داشتن یک فرزند قناعت میکنند.
کارشناسان اجتماعی از ۲ منظر پدیده «تکفرزندی» را بررسی میکنند. اول آنکه تکفرزند بودن چه تأثیرات سوئی میتواند در شخصیت کودک داشته باشد حالآنکه برخی والدین بهاشتباه تصور میکنند، در صورت داشتن تنها یک فرزند میتوانند آینده بهتری را برای او ترسیم کنند.
اما مسئله دومی که جامعه شناسان را از رواج تکفرزندی نگران میکند، به هم خوردن ساختار جمعیتی کشور در سالهای آینده است.
حرکت منحنی جمعیتی ایران بهسوی سالمندی و میانسالی و کمبود نیروی انسانی در دهههای پیش رو ازجمله آفتهای اجتماعی پدیده تکفرزندی است. مسئلهای که باید حل ریشهای آن در رأس تصمیمات و برنامههای دولتمردان قرار گیرد چراکه بدون شک خانوادههای تکفرزند قبل از حل مشکلات اقتصادی و فرهنگی اقدامی برای فرزند آوری بیشتر انجام نخواهند داد،
البته از سوی دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که افزایش تعداد موالید بدون تأمین زیرساختها بهطورقطع در سالهای آتی کشور را با مشکلات عدیدهای چون نبود مسکن، کاهش منابع و از بین رفتن فرصتهای شغلی و تحصیلی روبهرو میکند.
دلایل تمایل والدین به تکفرزندی
یک جامعهشناس بابیان اینکه تا یک دهه قبل سیاستهای جمعیتی از سوی دولت داشتن فرزند کمتر بشارت زندگی بهتر را تبلیغ میکردند میگوید: خانوادههای نوپدید به خاطر گرفتاریهای شغلی، مشکلات اقتصادی و یا دیگر معیارها در سیاستهای زندگی خود به داشتن یک یا ۲ فرزند اکتفا کردهاند.
دکتر مجید ابهری در گفتوگو با خراسان با اشاره به اینکه جمعیت کشور تا ۲۰ سال آینده دارای اکثریت سالمند خواهد شد و خطر کمبود مدیر و نیروی انسانی را به دنبال خواهد داشت میافزاید: بر اساس یک پژوهش میدانی که در سالهای ۸۹ و ۹۰ توسط گروه آسیبشناسی بنیاد علوم رفتاری انجامشده است ۳ هزار و ۴۲۰ خانواده علت اصلی تکفرزندی را مشکلات اقتصادی مانند مسکن، بهداشت و محدودیتهای تربیتی ناشی از اشتغال پدر و مادر اعلام کردهاند.
این متخصص علوم رفتاری بابیان اینکه ۸۹ درصد والدین مشکلات مالی و ۱۱ درصد نیز محدودیتهای تربیتی را دلیل اصلی تکفرزندی دانستهاند میافزاید: در همین پژوهش والدین اظهار داشتهاند که در صورت حل مشکلات خود آمادگی فرزند آوری بیشتر رادارند.
دکتر ابهری در بخش دیگری از گفتوگوی خود با خراسان بروز ناهنجاریهای رفتاری در تکفرزندان را بسیار قابلتوجه ذکر میکند. به عقیده وی گرایش به انزوا، افسردگی، ضعف در برقراری ارتباط با همسالان، توجه بیشازحد به بازیهای رایانهای و انفرادی، ترس یا تنفر از حضور در گروههای اجتماعی ازجمله خصوصیات تکفرزندهاست.
وی ادامه میدهد: زندگی در کنار برادر یا خواهر روحیه جامعه رایانه کودک را تقویت میکند و مدیریت در روابط اجتماعی را به وی میآموزد. وی همدلی و هم سویی با افراد خانواده، عشقورزی و سهولت در برقراری ارتباط با افراد هم سن در جامعه و مدرسه را اصلیترین ویژگیهای فرزندان خانوادههای دارای بیش از یک فرزند میداند
و میگوید: تشویق خانوادهها به فرزند آوری بهعنوان یک اصل مهم باید در رأس سیاستهای دولت قرار بگیرد، ضمن آنکه بدون تأمین زیرساختهای ضروری، افزایش جمعیت حرکتی آسیبزا خواهد بود. ابهری در تشریح بسترهای ضروری برای افزایش جمعیت خانوادهها میگوید: افزایش امکانات بهداشتی و درمانی، مساعدتهای مالی به خانوادههای دارای بیش از یک فرزند نه بهصورت حق اولاد چند هزارتومانی بلکه بهصورت مناسب و لازم، آموزش مهارتهای فرزند آوری و تربیت آنان به مادران جوان در حد مطلوب و استاندارد ازجمله ارکان ضروری برای افزایش جمعیت به شمار میآید.
وی همچنین انجام مشاورههای روانی برای فرزندان خانوادههای تکفرزند و شناسایی مشکلات روحی آنان را بهترین مساعدت به آینده اینگونه فرزندان دانست.
بنابراین شاید داشتن یک فرزند مسئولیت کمتری در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، تربیتی و … برای خانواده به همراه داشته باشد اما برای تکفرزندها تنها بودن و نداشتن خواهر و برادر خوشایند نیست علاوه به راین خلأ عاطفی، افسردگی، انزوا و… را در پی دارد.
آسیبهای تکفرزندی
به نظر میرسد با فراگیری الگوی «تکفرزندی» بهسوی این بحران گام برمیداریم.
از مهمترین مقولههای علم جمعیتشناسی مطالعهی مسئلهی «باروری» است. باروری یکی از رویدادهای طبیعی جمعیت و از عناصر مهم رشد جمعیت است. باروری بهعنوان یک رفتار اجتماعی در محیط و بستر اجتماعی-فرهنگی خاص ایجاد میشود و تنظیمهای نهادی و روابط اجتماعی اعضای جامعه میتواند ارزشها و هنجارهای مرتبط با رفتار باروری را تنظیم کند.
در مطالعههای جمعیتی، باروری جایگاه ویژهای دارد. نقش باروری بهعنوان مهمترین پدیدهی تعیینکننده نوسانهای جمعیتی سبب شده است که مطالعههای مربوط به آن نسبت به سایر پدیدههای جمعیتی از اهمیت فراوانی برخوردار باشد و بررسی عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مؤثر بر آن سهم بزرگی از پژوهشهای جمعیتی را به خود اختصاص دهد
باروری مقیاسی است برای اندازهگیری قدرت تولیدمثل که از آمار تعداد کودکان زنده به دنیا آمده، به دست میآید. باروری واژهای است که در جمعیتشناسی به معنای تعداد واقعی کودکان زنده به دنیا آمده بکار برده میشود
منظور از تعداد فرزندان زنده به دنیا آمده تعداد فرزندانی است که در زمان تولد در آنها علائم حیات مشاهده شود؛ اعم از اینکه در زمان حاضر زنده یا فوت کرده باشند. بهطورمعمول در مطالعهی باروری مهمترین شاخص میزان باروری است و باید گفت نخستین میزان در این زمینه، میزان باروری عمومی است که از راه تقسیم موالید زندهی متولدشدهی یک سال به عموم زنان واقع در سن باروری (49-20 ساله) در میانهی همان سال حاصل میشود.
تحقیقهای متعددی در خصوص کاهش باروری انجامشده است. «ویلیامسون» (2009) در نتایج تحقیقهای خود بیان کرده است: مشکلات اقتصادی، نو شدن زندگیها، افزایش خواستههای زن و شوهر و سهولت طلاق از عوامل تأثیرگذار بر کاهش باروری و بچهدار شدن است.
نتایج تحقیق «ایزدی»(1390) نیز حاکی از آن است که عوامل اقتصادی و اجتماعی بیشترین تأثیر را بر کاهش باروری بین جوانان داشته است.
بهطورکلی دو رویکرد اساسی در تبیین تفاوتهای باروری ارائهشده است که جایگاه ارزشها و نظام ترجیحات در آنها قابلشناسایی است. رویکرد نخست، تبیین باروری بر مبنای نظریهی انتخاب عقلانی است. تبیینهای انتخاب عقلانی، مفروضهای ارزشی استانداردی را درزمینهٔ ی به حداکثر رسانیدن سود بر مبنای تغییر هزینهی کالاها و فرصتها در مورد باروری به کار میبرند.
رویکرد دوم، نظریهی فرهنگی است. تبیینهای فرهنگی درصدد هستند تا تفاوتهای باروری را بر مبنای ارزشها و هنجارهای فرد توضیح دهند. بانفوذترین تبیین انتخاب عقلانی برای مطالعهی ارتباط شرایط اقتصادی و اجتماعی و رفتار باروری، از نظریه «بکر»(1960) گرفتهشده است.
ازنظر وی کودکان نیز همانند سایر کالاها ازنظر پدر و مادر ارزیابی میشوند. یکی از ارزشهایی که آنها قصد دارند در حد بالایی از آن برخوردار باشند، بیشینه کردن ثروت است. به نظر میرسد پدر و مادری که خواستار ثروت بیشتری هستند، پدر و مادر تحصیلکردهای که رتبهی شغلی آنها بالا و هزینهی فرصتهایشان نیز زیاد است و نیز پدر و مادری که به دلیل برخورداری از درآمد بیشتر، دسترسی آسانتری به ابزارهای کنترل باروری دارند، خواستار فرزندان کمتری هستند و در مقابل پدر و مادرهای کمدرآمد، دارای مشاغل پایین و فاقد امکان دسترسی بهروشهای کنترل باروری، در عمل فرزندان بیشتری خواهند داشت ().
در یک تقسیمبندی کلی، نظریههای مربوط به باروری را میتوان در دودسته جای داد:
الفدیدگاه جامعه شناسان و اقتصاددانانی که توسعهی اقتصادی –اجتماعی را مؤثرترین عامل در کاهش باروری میدانند و آن را شرط کافی برای کاهش باروری قلمداد میکنند و اهمیتی برای برنامههای تنظیم خانواده قائل نیستند.
بدیدگاه کسانی که به برنامههای تنظیم خانواده بهعنوان عاملی مهم در کاهش باروری مینگرند و معتقدند که سطوحی از باروری وجود دارد که جز در صورت استفاده از وسایل جلوگیری و اشاعهی آنها کاهش نمییابد.
نظریهپردازانی مانند «استرلین» درصدد ترکیب این دو دیدگاه برآمدند. با توجه به اینکه عوامل بسیار متنوع اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، جمعیتی، بیولوژیکی، روانشناختی و … از طریق مکانیسمهای پیچیدهای بر باروری اثر میگذارند، برای تبیین این پدیده نمیتوانیم به دیدگاه واحد تک عاملی متوسل شویم.
«لیبن اشتاین» معتقد است که منفعت یا منفعت نداشتن اقتصادی فرزندان عاملی است که باعث میشود پدر و مادر تصمیم بگیرند که چه تعداد فرزند داشته باشند. ازاینرو ایجاد نوعی تعادل بین رضایتمندی اقتصادی، هزینههای نگهداری فرزند، زیربنای اصلی نگرش مردم در مورد تعداد فرزندان را تشکیل میدهد. بر اساس تئوری اشتاین سه نوع منفعت و دو نوع هزینه در مورد فرزندان وجود دارد.
«کینگزلی دیویس» و «جودیت بلیک» الگویی را که دربرگیرندهی متغیرهای مؤثر بر باروری است، ارائه دادهاند این مدل که به مدل متغیرهای بینابین معروف است دارای سه قسمت عمده است:
1-عواملی که در طول دورهی باروری در معرض مقاربت قرار گرفتن تأثیر میگذارد. این متغیرها خود به دو گروه عمده تقسیم میشوند:
الف- آن دسته از عواملی که موجب تشکیل یا به هم خوردن زناشویی میشود که دراینارتباط، سن ازدواج، میزان تجرد دائم و میزان طلاق حائز اهمیت است.
ب- آن دسته از عواملی که در معرض مقاربت قرار گرفتن در زمان زندگی زناشویی تأثیر میگذارند؛ مانند خودداری ارادی، خودداری غیرارادی به علت بیماری یا جدایی کوتاهمدت و نیز فراوانی مقاربت.
2- دستهی دوم از متغیرهای بینابین عواملی هستند که بر روی انعقاد نطفه تأثیر میگذارند. (متغیرهای مربوط به انعقاد نطفه مانند قابلیت باروری، استفاده یا استفاده نکردن از روشهای جلوگیری از حاملگی یا عقیمسازی)
3-دستهی سوم از متغیرهای بینابین عواملی هستند که در دورهی حاملگی روی وضع حمل تأثیر میگذارند؛ مانند سقطجنین غیرعمدی و سقطجنین عمدی.
مدل مورداشاره عوامل بینابین را به سه گروه که میتواند بهآسانی بر سه بخش متفاوت مرحلهی تولیدمثل مربوط شود، تقسیم میکند.
نوگرایی مجموعهی رفتارها و ارزشهایی است که درنتیجهی نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع مختلف به وجود آمده است. بهطور خلاصه، به عقیدهی طرفداران این نظریه، نوسازی محیط، یک نوع شیوه زندگی و فکری به وجود میآورد که سرنوشت گرایی و خانواده گرایی را تضعیف و آیندهنگری و آمال و آرزوی به زندگی مرفهتری را در انسان تقویت میکند.
یکی از پیامدهای نوگرایی به عقیدهی این عده از دانشمندان، پایین آمدن آرزو برای بچهی زیاد و درنتیجه، میزان باروری کمتر است. بر مبنای این فرضیه هرقدر میزان نوگرایی یک زن و شوهر بالا برود، احتمال دارد که آرزوی آنها برای بچهدار شدن کمتر شود و درنتیجه رفتار باروری آنها پایین بیاید. البته در توجیه این رابطهی معکوس بین نوگرایی و میزان باروری باید تمام جنبهها و ویژگیهای پدیدهی نوگرایی را در نظر گرفت.))
تکفرزندی و خطر از بین رفتن نسل
درگذشته خانوادهها بسیار گسترده بودند. افراد فامیل از پدربزرگ تا نوادگان در یکخانه زندگی میکردند. عمهها، خالهها، دایی و عمو واژههای نامآشنا و مأنوس بودند. هنگام گرفتاری همه به یاری یکدیگر میشتافتند. میهمانیها و مناسبتهای فامیلی با گستردگی و شور حالی بالا برگزار میشد.
اما بهتدریج افراد از یکدیگر جداشدهاند وزندگیها شکل مستقلتری یافته است و هر خانوادهای مکان اقامت خود را بهصورت جداگانهای برگزید. ولی همچنان روابط فامیلی و رفتوآمدها ادامه یافت و همیاریها پابرجا بود و میهمانیها و جشنها فامیلی شور و حال گذشته را داشت.
اما امروزه باوجود مشکلهای بسیار در خانوادهها، رفتوآمدها کاهش پیداکرده و دیگر هیچ نشانی از آنهمه شورونشاط فامیل باقی نمانده است و بهطورکلی بیخبری از وضعیت فامیل رایج شده است که علتهای اصلی آن عبارتاند از:
الف-رشد شهرنشینی و آثار ثانوی آن: درحالیکه وجود یک خانواده ب وسیع در روستا امکانپذیر است (وجود نیروی انسانی بیشتر در کار کشاورزی)، در شهرها قانونهای مرتبط با منع کار کودکان و مخارج زیاد زندگی شرایطی را فراهم میکند که در عمل تعداد فرزندان را محدود میکند.
ب- علت دیگر، تغییراتی است که بهویژه در کشورهای صنعتی در موقعیت اقتصادی خانواده و در ارتباط با کالاهای مصرفی و کاربرد بیشازپیش آنها رویداده است. در خیلی از خانوارها شاید خرید یک ماشین جدید، برداشتن یک فرزند اضافی ترجیح داده شود.
ج- افزایش فعالیتهای اقتصادی زنان هم بدون تردید یکی از عوامل مهم بوده است. تساوی اجتماعی- سیاسی زنان با مردان در اوایل سدهی بیستم تحقق یافت و با ایجاد افزایش تقاضا برای کار زنان و فراهم آمدن فرصتهای شغلی آنان برای ورود به مشاغل مختلف، پایگاه اقتصادی و اجتماعی زنان دگرگون شد و همزمان با آن نقش زن بهعنوان خانهدار، همسر و مادر نیز تغییر پیدا کرد. توانایی زن ازنظر تنظیم موالید و پیشگیری از حاملگی، قدرت زن را در مورد در اختیار گرفتن زندگی خویش بیشتر کرد. تعداد زنان متأهل یا مجردی که در خارج از کانون خانوادگی کار میکنند افزایشیافته است و نتیجهی این امر استقلال بیشتر آنان است
وجود فرزندان در خانواده موجب استحکام خانواده میشود. شاید این کارکرد ازجمله کارکردهایی است که تمام افراد چه صاحبنظر و غیره با آن آشنایی دارند. زنوشوهری که ازدواج میکنند، دیر یا زود منتظر تولد فرزند خواهند بود؛ هرچند ممکن است تفاوتی بین افراد مختلف، فرهنگها و جوامع مختلف ازلحاظ زمان بچهدار شدن و تعداد فرزندان و فاصلهی سنی آنها وجود داشته باشد.
اما تولد فرزند بهطور مشترک در تمامی فرهنگها، جوامع، طبقههای مختلف اقتصادی و اجتماعی موردتوجه است. به نظر میرسد که یکی دیگر از عوامل بنیادی، کارایی بیشتر و پذیرش گستردهتر وسایل پیشگیری از حاملگی باشد.
دگرگونی در گرایشهای اخلاقی مردم از سویی و گسترش سطح آموزش آنها از سوی دیگر، امکانات لازم را ازنظر مؤثر واقعشدن تبلیغات درزمینهٔ ی کنترل موالید و درنتیجه درک و پذیرش آن فراهم کرده است. خانوادهها دارای نگرشهای واحدی درزمینهٔ ی بهداشت و تنظیم خانواده نیستند.
در خانوادهی جدید و نوگرا، گرایش به محدود کردن تعداد فرزندان بیشتر است و این محدودیت امروزه همهگیرتر شده است. با مرگ افراد مسن خانواده، نسل بزرگتران فامیل از بین میرود و با کاهش باروری نسل آینده نیز انگشتشمار خواهد بود.
از پیامدهای قابلتوجه و خطرآفرین کاهش باروری از بین رفتن نسل فامیلی در آینده است. تکفرزندی از گستردگی خانوادهها میکاهد و روابط فامیلی خواهناخواه از بین میرود. فرزندانی که تنها بزرگ میشوند نه خواهر و برادری خواهند داشت و نه فرزندان آنان صاحب عمو، عمه، خاله و دایی خواهند بود. زندگیهای گسترده بهصورت خانوادههای کوچک تبدیل خواهد شد.
تغییر شکل الگوی خانواده نهتنها موجب از بین رفتن انسجام خانواده میشود، بلکه در آینده افرادی منزوی، منفعل و افسرده به جامعه وارد میشود. فرد مجبور است بهتنهایی با مشکلها مبارزه کند. سنتها و میهمانیهای مخصوص ایرانیها که افراد فامیل را به دور خود جمع میکند از بین میرود و افراد همچون ماشینهایی فقط و فقط به خود و کار خود فکر میکنند.
پیامد تکفرزندی به وجود آمدن جامعهای سرد و سرخورده است. کاهش باروری در ظاهر مشکلهای اقتصادی خانواده را کمتر میکند ولی در باطن صدمه و لطمهی بزرگی بر پیکرهی جامعه وارد میکند که رهاورد آن پیدایش نسلی بیتفاوت و بیانگیزه است.
انسان موجودی اجتماعی است و برای زندگی نیازمند افراد دیگر است. انسان نیاز به همدردی، دلسوزی و کمک اطرافیان نزدیک خود دارد و اگر کاهش باروری با رویهی تکفرزندی ادامه یابد، دیگر هیچ شخص دلسوزی در اطراف انسان نخواهد ماند تا وی را یاری بخشد.
از دیگر آسیبهای تکفرزندی از بین رفتن فرهنگ خانواده است. فرزندان همواره حافظ فرهنگ و سنت خانوادگی هستند و آن را از گذشتگان به آیندگان خود انتقال میدادند. از بین رفتن نسل فامیلی افزون بر نابودی پیوندهای فامیلی، فرهنگ خانوادهها را نیز در زیر لایههای فراموشی، تنهایی، انزوا و سرخوردگی اجتماعی مدفون خواهد ساخت. بررسی باروری در ایران
بررسی تکفرزندی و کاهش نرخ باروری به زیر دو فرزند از برنامههایی است که سازمان ثبتاحوال برای سالهای آینده با استفاده از نرمافزارهای مربوطه پیشبینی کرده است.
و همچنین اگر تکفرزندی رواج پیدا کند تا پایان 1410 تا 1415 با جمعیتی حداکثر 85 میلیون نفر مواجه خواهیم شد و بعدازآن جمعیت کاهش مییابد و هرم جمعیتی معکوس میشود.
در حال حاضر نرخ باروری در کشور زیر 2 و سطح جانشینی بین 1.7 است و تا پایان سال 1420 جمعیت کشور با این روند بین 88 تا 90 میلیون نفر میرسد و پسازاین دوره شاهد کاهش جمعیت در سالهای بعد هستیم.
اگر برنامهریزی صحیح صورت بگیرد و مقداری بالاتر از سطح جانشینی که 2.1 است هدفگذاری کنیم و در سال 1430 نرخ باروری به 2.5 برسد و به ازای هر خانواده 2 تا 3 فرزند داشته باشیم. جمعیت بیشتر بهطور معادل 98 میلیون نفر خواهد شد و ترکیب جمعیتی متعادلتری خواهیم داشت.
همچنین مطالعه کتاب مثلث و مثلثسازی در خانواده و ازدواج را پیشنهاد می کنم.