رشد و تحول روانی از دیدگاه هنری والون

چکیده مقاله رشد و تحول روانی از دیدگاه هنری والون

هنری والونهنری والون (Henri Wallon) است که شکل‌گیری سازمان روانی، از نظر زمینه‌های شناختی و عاطفی، ناپیوسته است. تحول در تمام مراحل، در بر گیرنده تمایز (تعارض) و توحید (گشایش) است، به‌عبارت‌دیگر، هر مرحله با تعارضهای ناشی از تمایز و گشایشهای مرحله جدید، منجر به توحیدیافتگی می‌شود. کودک در همه مراحل – در درون رحم و در محیط بیرون در یک فرایند تعارض و گشایش قرار می‌گیرد. وقتی که کودک در یک فرایند تعارض قرار می‌گیرد، باید به گشایش برسد.

در نظام والون مراحل به صورتی واضح و با مرزهای مشخص مانند نظام پیاژه در پی هم نمی آیند. تداخل ها و درهم آمیختگی های پیچیده ای در آنها مشاهده می شوند. هر مرحله از گذشته ریشه می گیرد و در آینده ادامه می یابد برای شناختن آن باید رفتار کلی فرد و شرایط خاص مرحله در نظر گرفته شوند. بنابر این هر مرحله در عین حال لحظه ای از تحول روانی و ریخت رفتاری خاصی است و از راه یک فعالیت غالب که جای خود را در مرحله بعد به فعالیت دیگری خواهد داد مشخص می شود.

مراحل تحول روانی از دیدگاه والون: مرحله درون رحمی-مرحله بر انگیختگی حرکتی-مرحله هیجان پذیری-مرحله حسی حرکتی-مرحله شخصیت گرایه-مرحله مقوله ای-مرحله نوجوانی

رشد از دید والون

 هنری والون معتقد است که شکل‌گیری سازمان روانی، از نظر زمینه‌های شناختی و عاطفی، ناپیوسته است. تحول در تمام مراحل، در بر گیرنده تمایز (تعارض) و توحید (گشایش) است، به‌عبارت‌دیگر، هر مرحله با تعارضهای ناشی از تمایز و گشایشهای مرحله جدید، منجر به توحیدیافتگی می‌شود. کودک در همه مراحل – در درون رحم و در محیط بیرون در یک فرایند تعارض و گشایش قرار می‌گیرد. وقتی که کودک در یک فرایند تعارض قرار می‌گیرد، باید به گشایش برسد.

چنانچه تحول کودک عادی باشد، تعارض برطرف شده و کودک سازمان‌یافته می‌شود، درنتیجه می‌توان گفت که او رشد یافته است، اما در صورتی که برخورد با کودک و عوامل مؤثر در تحول روانی وی، به گونه‌ای باشد که تعارض حل نشود، اما توحیدیافتگی را در کودک مشاهده نخواهیم کرد و رشد او نابهنجار می‌شود. درنتیجه، رشد نابهنجار روانی، در مراحل مختلف تحول روانی ادامه می‌یابد و شخصیت او دستخوش بحران می‌گردد.

مراحل تحول روانی از دیدگاه والون

از دیدگاه والون، دوره‌های تحول روانی فرد عبارتند از:

  1. مرحله درون رحمی
  2. مرحله برانگیختگی حرکتی
  3. مرحله هیجان پذیری
  4. مرحله حسی – حرکتی
  5. مرحله شخصیت گرایی
  6. مرحله مقوله‌ای
  7. مرحله نوجوانی

1- مرحله درون رحمی (زندگی انگلی)

در این مرحله، جنین با محیط خارج مبادله‌ای ندارد. او فقط با مادر خود، همزیستی فیزیولوژیک دارد و دائماً برای ترمیم اندام‌هایش از بدن مادر تغذیه می‌کند. او در این مرحله، به دلیل عدم وجود تحریکات بیرونی و اجتماعی، در یک خواب کامل به سر می‌برد و بین خواب‌وبیداری تناوب وجود دارد.

به‌عبارت‌دیگر، جنین انرژی مصرف می‌کند، اندام‌هایش ترمیم می‌شود و اولین تعارض و دوگانگی در وی پدید می‌آید.

در مرحله درون رحمی اعضای حسی و مراکز عصبی در معرض تحریکات برونی قرار نمی‌گیرند و خواب کامل جنین را فرامی‌گیرد، اما پس از تولد، خواب کودک کاهش می‌یابد. به‌طورکلی، در این مرحله، جنین به مادر خود چسبیده است، اما این چسبندگی از نوع دل‌بستگی عاطفی نیست.

ازآنجاکه در مرحله درون رحمی، جنین در حدود چهل هفته، با مادر همزیستی کامل فیزیولوژیکی دارد، بهداشت جسمی و روانی مادر، می‌تواند سبب تسهیل رشد جنین گردد، درنتیجه، عدم رعایت بسیاری از نکات، می‌تواند برای جنین مشکل‌ساز باشد.

ازجمله این عوامل می‌توان به ضربه‌های شدید به شکم مادر، تغذیه نامناسب، داروها، بیماری‌های عفونی شدید، استرس و عوامل عاطفی و هیجانی شدید در مادر، مصرف الکل توسط مادر و … اشاره نمود. در مقابل این عوامل، طبیعی است که تغذیه مناسب، امنیت روحی مادر، تمرین‌ها و ورزش‌های متناسب، حضور مادر در یک فضای مناسب، می‌تواند تأثیر بسزایی در سلامتی و شادابی جنین داشته باشد.

2- مرحله برانگیختگی حرکتی (از بدو تولد تا سه‌ماهگی):

در این مرحله، با تولد نوزاد، وابستگی زیستی کودک به مادر از بین می‌رود و جای خود را به برانگیختگی یا جابجایی حرکتی می‌دهد. علت وقوع این برانگیختگی، قرار گرفتن کودک در محیط بیرون رحم و ایجاد یکسری محرومیت‌ها است. به‌طور مثال، زمانی که کودک نیاز به شیر دارد، چنانچه مادر نتواند نیاز او را ارضاء کند، اولین محرومیت در کودک ایجاد می‌شود. درحالی‌که در دوره جنینی، نیازهای وی بلافاصله و به‌طور طبیعی ارضاء می‌شد. در این مرحله، به دلیل محرومیت‌ها، کودک به‌طور ناهشیارانه گریه می‌کند و علاوه بر آن، دچار یکسری برانگیختگی‌های حرکتی از قبیل دست‌وپا زدن و فریاد کشیدن می‌شود.

چنانچه مادر در این مرحله بتواند نیازهای کودک را ارضاء کند، او با سلامتی، وارد مرحله بعدی می‌شود، در غیر این صورت، در اثر محرومیت، برانگیختگی‌های حرکتی شدت بیشتری پیدا می‌کنند.

یادآوری این نکته ضروری است که جابجایی حرکتی در این مرحله، جابجایی از یک نقطه‌به‌نقطه دیگر نیست، بلکه وضعی و تئوری است، یعنی اندام، خود جابجا می‌شوند؛ منتها این جابجایی در دنیای کودک، یک نوع جابجایی در فضا و جستجوگری است که برای رسیدن به تعادل صورت می‌گیرد.

کودک به‌منظور کسب تعادل در وضعیت بی‌تعادلی، جابجایی حرکتی دارد و از خود واکنش‌های وضعی و حرکتی نشان می‌دهد. واکنش‌های کودک به‌تدریج، از سطح زیستی و جسمی به سطح روانی گام برمی‌دارند.

در این مرحله، محرومیت لزوماً نابهنجار نبوده و لازمه تعادل است، اما چنانچه شدت و دوام یابد، نابهنجار می‌شود و سبب عدم تعادل کودک می‌گردد.

می‌توان گفت که در این مرحله حد خاصی از محرومیت، سبب تحول‌یافتگی کودک می‌شود. چنانچه برانگیختگی حرکتی و حرکت تنودی در فضا وجود نداشته باشد، تحول صورت نمی‌گیرد و جابجایی در تحول، بسیار ضروری است.

کاردرمانی در کودکان کم‌توانی ذهنی
بخوانید

برای مثال، هنگامی‌که شما با شنیدن صدا سرخود را به سمت آن برمی‌گردانید، این کار، جابجایی سر بر روی بدن بوده و برای رسیدن به تعادل موردنیاز است. بنابراین، می‌توان گفت که تعادل جویی، تحول روان‌شناختی است.

۳- مرحله هیجان پذیری (سه تا شش‌ماهگی):

این مرحله ازنظر والون، مرحله همزیستی عاطفی کودک با محیط و مادر است. همزیستی عاطفی با محیط را می‌توان با حضور انسان توجیه کرد. انسان، در فضای روان‌شناختی کودک واردشده و بین او و کودک ارتباط برقرار می‌شود.

این پیوند عاطفی، در کودک هیجان ایجاد کرده و موجب می‌شود که کودک هیجان را پذیرفته و آن را بروز بدهد. به نظر والون، در این مرحله، بروز هیجان و هیجان خواهی ناشی از همزیستی عاطفی با محیط، سبب تحول کودک می‌گردد.

مرحله هیجان پذیری، مرحله توجه به جهان درونی خود و گسترش آن است (درحالی‌که در مرحله قبلی، توجه کودک بیشتر به دنیای بیرون از خود بود و خود را به‌صورت برون‌ریزی‌های حرکتی نشان می‌داد).

در این دوره، کودک نیازهای خود را به‌صورت برون‌ریزی‌های صوتی و واکنش‌های حرکتی نشان می‌دهد تا به‌صورت هیجان‌های تمایزیافته درآیند. در این مرحله، کودک از خود صداهایی تولید می‌کند که برون‌ریزی صوتی نام دارد و توأم با یکسری حرکت است، برای مثال، او می‌تواند بغلتد و خود را در فضا به شکل وضعی جابجا کند. درعین‌حال که او نق‌نق می‌کند و برون‌ریزی صوتی دارد، می‌تواند برون‌ریزی حرکتی نیز داشته باشد که این حالت، هیجان پذیری را به وجود می‌آورد.

در این مرحله، حضور انسان در هیجان پذیری بسیار ضروری است. چنانچه حضور انسان در این مرحله حذف شود، احتمال قطع برون‌ریزی صوتی نیز وجود دارد، زیرا کودک در این مرحله به تعبیر پیاژه، به مرحله شیء دائم می‌رسد، تابلوهای حرکتی و چهره‌ها نزد او اهمیت می‌یابند و نسبت به آن‌ها عکس‌العمل نشان می‌دهد، اما هنوز چهره مادر را از چهره دیگران تشخیص نمی‌دهد؛ مع‌هذا تابلوها و چهره‌ها از اهمیت بالایی برخوردار می‌باشند و در صورت محرومیت حضور این چهره‌ها، کودک دچار برانگیختگی و برون‌ریزی‌های صوتی خواهد شد.

کودک در این وهله، در حالت بحران و مشکل قرار می‌گیرد و بحران، در اثر تحول، گشایش می‌یابد. برای مثال محرومیت می‌تواند عامل تعارض در کودک باشد و هنگامی‌که مادر این محرومیت را از بین می‌برد، کودک از حالت تعارض به گشایش واردشده و به تعادل دست می‌یابد. تعادل و بی‌تعادلی لازمه تحول در کودک می‌باشند.

4- فعالیت حسی – حرکتی (از شش‌ماهگی تا سه‌سالگی):

این مرحله برخلاف مرحله قبلی، باحالت اکتشافی یا توجه به دنیای برونی همراه است. حالت اکتشافی همان حالت جستجوگری در کودک است که نمایانگر توجه به دنیای بیرون است، یعنی با تأثیر اشیاء در کودک، بی‌تعادلی رخ می‌دهد، گاهی اوقات، فعالیت اکتشافی نیز منجر به بی‌تعادلی در فرد می‌شود.

یکی دیگر از ویژگی‌های این مرحله این است که به دلیل رشد تدریجی مراکز عصبی، ارتباط بین زمینه‌های حسی – حرکتی هموارتر می‌شود، درنتیجه، دست‌کاری‌های کودک در محیط به ثمر می‌رسند. چنانچه کودک بخواهد، در فضای خانه مبادرت به حرکت و جابجایی نماید، این حرکت باید متناسب با رشد داخلی و نمو زیستی وی باشد.

در این مرحله، دنیای کودک محدود به چیزهایی است که حس می‌کند و عینی است و نسبت به آن‌ها حرکت انجام می‌دهد، یعنی در دنیای کودک چیزهایی قرار می‌گیرد که قابل حس است. چنانچه در این مرحله شیء ای را پیش روی کودک قرار دهید، آن را حرکت می‌دهد یا در آن حرکت ایجاد می‌کند (حسی – لمسی است) و سپس آن را، میدان دید خود وارد می‌کند (حرکتی است). بنابراین، هنگامی‌که کودک شیء ای را وارد دهان خود می‌کند، آن را به دنیای خود وارد کرده است.

5- مرحله شخصیت گرایی (از سه تا شش‌سالگی):

در این مرحله، شخصیت کودک درنتیجه عوامل گوناگونی، شکل می‌گیرد. مسئله اصلی در این مرحله، برخورداری «من» از استقلال بیشتر است، وجود، مجزا و ساخته می‌شود و اثبات خود یا خود ارزنده سازی در او شکل می‌گیرد.

بنابراین، بین من و دیگری تفکیک به وجود می‌آید، به‌عبارت‌دیگر، گیرنده‌های درونی و بیرونی کودک منفک می‌شوند به همین دلیل، این مرحله ساخته‌شدن «من» نام دارد. هر چه قدر که سن کودک بالاتر برود، «من» تحکیم یافته تر می‌شود تا جایی که در بزرگ‌سالی، هنگام توصیف خود، از یک مَنِ مجزا و تمایزیافته از دیگران صحبت می‌کند که دارای ویژگی‌های خاص و متمایز از دیگران است.

درحالی‌که در مراحل قبل، کودک بین خود و دیگران تمایزی قائل نبود. پیاژه این واژه را تحت عنوان «خود میان بینی» توصیف می‌کند. خود میان بینی در کودک، هنگامی است که «من» هنوز تشکیل نشده و او نمی‌تواند بین خود و دنیای پیرامونش تمایز برقرار کند. به‌تدریج، با رشد تحول فرد، خود میان بینی از بین رفته و جای خود را به «میان واگرایی» می‌دهد. در میان واگرایی، کودک بین خود و دیگران تفکیک قائل می‌شود.

در نظریه والون نیز چنین امری صورت می‌گیرد. «من» هنگامی تشکیل می‌شود که بین فرد و دیگران تمایز به وجود آید. ازاین‌پس کودک خود را متمایز می‌نماید و درنتیجه این تمایز، خود را به انجام امور دیگری مقدم می‌داند. به‌این‌ترتیب، تقدم به شکل خود ارزنده سازی و اثبات، خود در وی نشان داده می‌شود.

در این مرحله، توجه به زندگی درونی از سر گرفته می‌شود. در دوره برانگیختگی حرکتی، توجه کودک به دنیای بیرونی است و دوباره در این دوره، توجه وی به زندگی درونی معطوف می‌گردد.

الف: تضاد و وقفه:

به نظر والون در سه‌سالگی، به دلیل رسیدن کودک به خود اثباتی و تشکیل من در وی، به‌تدریج، فعالیت‌هایی که مبتنی بر نفی، نه و امتناع است، در او مشاهده می‌شود. برای مثال، لجبازی در سن چهارسالگی، یک تظاهرات رفتاری است که به وجود می‌آید. لجبازی یک حالت تضاد ورزی است و طبیعی است که کودک با عده‌ای ازجمله والدین خود تضاد ورزی می‌کند. حالت نفی یا امتناع، بازخورد طبیعی کودک است و به‌صورت تضاد ورزی، مقابله و تناقض با محیط جلوه‌گر می‌شود.

نظریه‌های تربیت جنسی
بخوانید

در اینجا، انگیزه کودک به دست آوردن استقلال عمل است. این نخستین بحران شخصیت در کودک است. وی در این زیر مرحله، خواهان آن است که همه‌چیز اعضاء را به خود اختصاص بدهد. والدین باید با توجه به تضاد ورزی کودک، میدان لازم برای خود ارزنده سازی و خود اثباتی او را در فضای متنوع ایجاد کنند.

کودک می‌تواند «من» مستقل خود را نشان بدهد وگرنه، ما لجبازی‌های بیشتری در او مشاهده خواهیم کرد. به همین دلیل، لجبازی کودک در حدود سه تا چهارسالگی، بهنجار است و لازمه رشد یافتگی او است. چنانچه والدین در برابر تضاد ورزی کودک بایستد، ممکن است، تضاد ورزی کودک منجر به وقفه گردد.

وقفه، یک نوع بازداری و ایجاد سد در برابر تحول کودک است که منجر به بحران‌های شخصیتی می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، کودک بین خود اثباتی، نظر دیگران و دستورالعمل آن‌ها دچار تعارض می‌شود که ممکن است، بگوید: «انجام نمی‌دهم؛ (نه)» البته این کار به شکل رفتاری، کلامی یا پرخاشگرانه است.

چنانچه زمینه خود ارزنده سازی در این زیر مرحله، برای کودک فراهم نشود، وقفه ایجادشده، خود را به اشکال مختلف در وهله‌های بعدی نشان می‌دهد.

یکی از زمینه‌های اثبات خود در کودک، تحقق عمل است، یعنی کودک بتواند استقلال عمل داشته باشد.
گاهی اوقات، می‌توان اثبات خود را شکل داد. برای مثال، کودک کاردستی خود را نشان می‌دهد، اما شبیه به آنچه باید بشود، نشده است. در اینجا، می‌توان از شکل‌دهی استفاده نمود. برای مثال، کودک می‌گوید: خیلی قشنگِ. شبیه چیه؟ برای مثال، ماشین. شما در پاسخ می‌گویید: «آگه لاستیک‌هایش گرد باشه، قشنگ نیست؟»

هر چه میزان خود ارزنده سازی کودک بالا برود، اعتمادبه‌نفس او نیز بالاتر می‌رود و این مسئله سبب موفقیت کودک می‌گردد.

ب: سن لطف یا دلربایی:

در این زیر مرحله، کودک سعی دارد، دیگران را مجذوب خود سازد و ارزش خود را از چشم دیگری ببیند؛ در سن لطف، «من» در کودک قوی‌تر می‌شود و به خاطر خود، دوست دارد که دارای جاذبه باشد. کودک به دنبال کسب نظر دیگران است و به نظر والون، عقده‌ها در این زیر مرحله شکل می‌گیرند. لطف بیش‌ازحد به دیگران و ملاحظه آن‌ها، از خودجوشی کودک سرچشمه می‌گیرد، اما همه این کارها، به‌منظور جلب‌توجه و خود ارزشمند سازی است. چنانچه کودک نتواند خود را اثبات کند. این فرایند هم ادامه یابد و زمینه‌های بهنجار را برای اثبات خود پیدا نکند، دچار تعارض و نومیدی شده و در او نوعی عقده به وجود می‌آید.

سن تقلید نقش

کوشش کودک در تقلید نقش، برای درک جهان بیرونی است. تقلید الگو، نقش اساسی در درک جهان بیرونی دارد و به شکل تکرار تقلید جلوه‌گر می‌شود. کودک در این سن، به‌تدریج یاد می‌گیرد که برای شکل‌گیری هر چه بیشتر شخصیت خود، باید از الگوهای دیگر تقلید کند. این الگوها می‌توانند، والدین، دیگران یا پدیده‌های مختلف باشند.

به‌عبارت‌دیگر، کودک می‌فهمد که برای تشکیل شخصیت خود، باید کارهایی را تقلید کند تا بتواند جهان بیرونی را بیشتر درک نماید. تقلید در این مرحله، تقلید در غیاب الگو است؛ البته کودک نقش‌های مختلفی را تقلید می‌کند. برای مثال، نقش مادر را دربازی‌های خود تقلید می‌کند. درک جهان بیرون، لازمه تحکیم شخصیت است.

6- مرحله فکر مقوله‌ای (از شش تا ۱۱ سالگی)

در این مرحله، ما شاهد انضباط‌های جدیدی در کودک خواهیم بود، یعنی انضباط‌های جدیدی برای کودک پیش می‌آید که باید از آن‌ها تبعیت کند.

در سن مدرسه، وقتی کودک از خانه‌ای که دستورالعمل‌های مشخصی در آن وجود نداشته وارد فضای جدیدی به نام مدرسه می‌شود، دستورالعمل‌های مشخصی وجود دارد که باید به آن‌ها تن دردهد. برای مثال، به‌موقع در مدرسه حاضر شود، به‌موقع بیاید، محرومیت و انضباط‌های جدیدی را تحمل نماید و … .

همه این موارد، در تحول شخصیتی کودک نقش بسزایی خواهد داشت و او به‌تدریج خود را با این دستورالعمل‌ها سازش می‌دهد؛ لذا ما شاهد شکل‌گیری شخصیت چند ظرفیتی در کودک هستیم. به‌عبارت‌دیگر، جنبه‌های مختلف شخصیتی در او بروز می‌کند.

در اینجا شخصیت، صرفاً عاطفی نیست، بلکه به‌صورت مقوله‌ای یا فکری می‌شود. شخصیت عاطفی، یعنی هنگامی‌که کودک فقط با مادر تعامل دارد و هیجان پذیر است، اما شخصیت مقوله‌ای، یعنی اینکه کودک باید به بازسازی فکر منطقی خود بپردازد.

منظور از مقوله، استفاده از فکر منطقی و شخصیت شناختی است. به دلیل فکر مقوله‌ای در کودک، اکتشافات بر فکر او غلبه می‌یابند. زمینه غلبه اکتشافات، موجب ایجاد مسئله در ذهن کودک و حل آن می‌گردد، درنتیجه، او می‌تواند خود را متعادل نماید.

کمک دیگران به کودک در این سن، موجب تحکیم پایه‌های تحلیل فکری (حل مسئله) او خواهد شد. منظور از غلبه اکتشاف، غلبه جستجوگری بر درون‌گرایی کودک است. در این مرحله، تعامل شناختی کودک بیشتر با معلم و تعامل‌های عاطفی با والدین و معلمین است. درنتیجه شخصیت چند ظرفیتی است و از طریق معلم، همسالان و انضباط‌های جدید، شخصیت اجتماعی کودک به وجود می‌آید.

در مرحله قبل، توجه کودک به دنیای بیرون بود و «من» ساخته می‌شد. در این مرحله، «من» ساخته‌شده و کودک به‌راحتی بین خود و دیگری تمایز قائل می‌شود. جستجوگری‌های کودک، حل مسئله را به وجود می‌آورد و حل مسئله بر هیجان‌ها غلبه می‌کند.

مدارس هوشمند و تأثیر آن در یادگیری
بخوانید

در این مرحله، فکر منطقی بازسازی می‌شود. یعنی فکر در طی تحول ساخته می‌شود، اما به‌منظور تبعیت از منطق خاص و ایجاد زمینه‌های منطق روابط جزء و کل، فکر نیاز به بازسازی دارد؛ البته بازسازی فکر نیازی به کلاس و آموزش ندارد، اما فکر می‌تواند منطقی نباشد و از منطق خاصی پیروی نکند.

منظور از فکر منطقی این است که کودک در این مرحله، دست به عملیات منطقی عینی مثل ردیف کردن و طبقه‌بندی می‌زند. در سن مدرسه، کودک دارای فکر منطقی است.

۷- مرحله نوجوانی

با بلوغ، نوجوانی نیز آغاز می‌گردد. این مرحله با انبوهی از بحران‌ها که کودکی را از بزرگ‌سالی جدا می‌سازد، همراه است.

بحران شخصیت با ابعاد گسترده‌تری از سر گرفته می‌شود. نیازهای «من»، جای غلبه اعمال به‌سوی دنیای بیرونی را می‌گیرند. در این مرحله به‌صورت مجدد، اثبات خود در نوجوان صورت می‌گیرد، یعنی او دوباره به دنیای درونی توجه می‌کند. اثبات خود، دوباره با دستورالعمل‌ها و موانع متعددی مواجه می‌گردد و موجب ایجاد بحران در نوجوان می‌شود.

در مرحله نوجوانی، بحران دوم با همان ماهیت، دوباره، شکل می‌گیرد. نوجوان، خواستار اثبات خود است و میل به خود ارزنده سازی در او بسیار زیاد است. از طرف دیگر، او با دستورالعمل‌ها و هنجارهای اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی مواجه می‌شود، چنانچه این تعارض حل نشود، نوجوان دچار بحران می‌شود.

در دوره نوجوانی، بیشتر توجه نوجوان به دنیای درونی خویش است، زیرا او درصدد ارضاء نیازهای «من»، اثبات خود و گسترش اثبات خود است. نوجوان، اثبات خود و گسترش اثبات خود را به شکل توجه به نیازهای «من»، در دنیای درونی خود بروز می‌دهد.

در مرحله نوجوانی، شخصیت چند ظرفیتی در نوجوان گسترش می‌یابد. در ما مرحله فکر مقوله‌ای نیز باشخصیت چند ظرفیتی مواجه بودیم. منظور از شخصیت چند رغبتی یا چند ظرفیتی، این است که رغبت‌ها و گرایش‌های مختلفی در کودک شکل می‌گیرد. این شخصیت، در دوره نوجوانی با گسترش بیشتری روبه‌رو است.

این گسترش، در تعداد و کیفیت شخصیت مؤثر است. در مرحله فکر مقوله‌ای، باوجود شخصیت عاطفی – اجتماعی و شناختی، غلبه بر شخصیت ذهنی و شناختی است، اما در مرحله نوجوانی، غلبه بر شخصیت عاطفی و هیجانی است.

شخصیت عاطفی فرد، می‌تواند به مؤلفه‌های دیگر تبدیل نگردد. در این مرحله، ازآنجاکه توجه نوجوان بیشتر به درون است و خواستار ارضای نیازهای «من» است، گسترش شخصیت چند ظرفیتی، در دنیای درونی نوجوان صورت می‌گیرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های مرحله نوجوانی، جستجو گرایی است. نوجوان بین نگرش و احساس خود، جستجو گرایی می‌کند یعنی فرد در ماهیت، دو چهره و دو تظاهر یک فرایند روانی را از خود نشان می‌دهد. در بعد نگرشی، نوجوان در یک نگرش یا بازخورد تثبیت نمی‌شود. او به‌صورت دائم تغییر می‌کند، هیچ‌گاه نگرش ثابتی ندارد و تغییر نگرش وی به‌سرعت صورت می‌گیرد. در یک‌لحظه نگرش عمیقی نسبت به هستی دارد، ولی چند لحظه بعد، آدم ناامیدی است.

احساسات نوجوانی نیز زیاد دستخوش تغییرات می‌گردد. ما در سنین نوجوانی، شاهد تغییرات پی‌درپی در احساسات فرد هستیم.

تمامی این تغییرات در نوجوان طبیعی و بهنجار بوده و این امر به‌هیچ‌وجه نگران‌کننده نیست. فرد در وهله‌ای از رشد، دچار تغییرات سریع خواهد شد و در وهله دیگر، این ویژگی‌های از بین می‌روند. مهم این است که با کودک و نوجوان با نگرش تحولی برخورد کنیم.

در مرحله نوجوانی، فرد بنا به دلایل متعددی ازجمله: بحران، تضاد، شخصیت چند ظرفیتی و تعارض بین خود و محیط، در حال تغییر و تحول است، اما این وضعیت به‌تدریج از بین می‌رود و جای خود را به انسجام و توحید یافتگی می‌دهد. به‌این‌ترتیب، فرد وارد دنیای بزرگ‌سالی شده است.

می‌توان گفت که ورود به دنیای بزرگ‌سالی، با کاهش جستجو گرایی در نوجوان برابر است. اگر در مسیر تحولی فرد خللی به وجود آید، ممکن است، واجد یک نگرش سازمان‌یافته نشود و همچنان جستجوگر باشد؛ اما اگر فرد در نظام شناختی، ارزشی، عاطفی و هیجانی خود رشد یافته باشد، حالت جستجو گرایی نخواهد داشت.
در نظام هنری والون، در ادامه نوجوانی، شرایطی به وجود می‌آید که نوجوان بتواند به دوره جوانی و بزرگ‌سالی وارد شود. هرچند، برای بزرگ‌سالی نمی‌توان سن مشخصی را در نظر گرفت، زیرا بزرگ‌سالی پایان نوجوانی است و شروع آن در دو جنس متفاوت است.

می‌توان گفت که جنسیت، فرهنگ و تفاوت‌های فردی، باعث تفاوت‌های زیادی در شروع و خاتمه دوره نوجوانی می‌شوند. بنابراین، ما باید به دنبال طیف سنی نوجوانی باشیم. به‌طورمعمول، نوجوانی در سن ۱۶-۱۵ سالگی پایان‌یافته و پس‌ازآن، فرد وارد دوره جوانی می‌شود، اما توجه داشته باشید که همیشه بین وهله نوجوانی و جوانی، یک دوره «برزخ» یا «بینابینی» وجود دارد.

در دوره بزرگ‌سالی، فرد از حالت جستجو گرایی، تغییر در احساس و نگرش، وارد دنیای کار و تجربه می‌شود. درآمیختگی کار و تجربه با ویژگی‌های بزرگ‌سالی، موجب می‌شود که وی بسیاری از نگرش‌های خود را عملی نداند، درنتیجه، ایجاد فرصت‌های خاص و مسئولیت دادن به نوجوان، موجب می‌شود که او به‌تدریج به دنیای تجربه، کار و ثبات بزرگ‌سالی وارد شود.

سن شروع بزرگ‌سالی در افراد، متفاوت است و بستگی به وهله‌های قبلی فرد دارد. چنانچه فرد، دوره‌های قبلی را به‌طور عادی پشت سر بگذارد، زودتر به مرحله بزرگ‌سالی می‌رسد، اما در صورت اختلال در هر یک از مراحل قبلی، نوجوان علیرغم رسیدن تقویمی به دوره جوانی و بزرگ‌سالی، همچنان در حالت جستجوگرایی‌های عاطفی، احساسی و شناختی تثبیت می‌شود.

local_library

گردآوری شده توسط امید فهیمی خلف

local_library

منابع:
منصور, م. (1388). روانشناسی ژنتیک: تحول روانی از تولد تا پیری. تهران: سمت.
منصور، م.و دادستان، پ.(1383) روانشناسی ژنتیک 2: از روان تحلیل گری تا رفتار شناسی. تهران: انتشارات رشد.

[vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjdtZWRpYWFkLVRyUXQlMjclM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html]
Telegram
Instagram
YouTube

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.