ریشههای روانشناختی دموکراسی گزیدهای از کتاب روانشناسی سیاسی تالیف دکتر علی فتحی آشتیانی است. لازم به توضیح است که دکتر فتح علی مقدم نیز در سال 2015 کتابی تحت روانشناسی دموکراسی (Psychology of Democracy) را نوشته که توسط انجمن روانشناسی آمریکا به چاپ رسیده است.
از نظر سیاسی، شخصیت سلطه جو، اساساً موجود بزرگسالی است که هرگز به حد کمال و بلوغ نرسیده است، بزرگسالی که هنوز احساس وابستگی و امنیت دورهی طفولیت را درخود دارد. در مقابل شخصیت «دموکراتیک» به گونهای مطلوب چه از نظر احساسی و چه از نظر فکری، بزرگسالی بالغ است که میتواند زندگی خود را سروسامان دهد.
بزرگسالان بالغ نیازی به کسب امنیت از سوی نیروی خارجی را ندارند، آنها امنیت را در درون خود حس میکنند. چرا که برای نیل بدان، مردم باید با مسئولیت مواجه شوند و به تنهایی تصمیم بگیرند بدون آن که در صورت اشتباه بودن تصمیمات، قادر به مقصر دانستن کسی باشند.
دیدگاه شخصیت «دموکراتیک» درباره رهبر، کاملاً با دیدگاه شخصیت «سلطه جو» متفاوت است. شخصیت سلطه جو به رهبرملت، احترامی آمیخته با وفاداری و تقدیس شبیه احساساتی است که اول بار در مورد والدین به ویژه پدر حس و ابراز میکند. احترام سنتی به رئیس دولت به عنوان «پدر ملت» تجلی زبان شناسی از یک پیوند عمیق روانی است، بزرگسال در چنین جامعهای هرگز به طور واقعی از رابطهی پدر و فرزندی فراتر نرفته است.
در مقابل شخصیت دموکراتیک بیشتر بر گروه تأکید میورزد تا بر رهبر. این احساس همانند احساس بچه سرکشی است که برای از بین بردن سلطهی پدر «رهبر» به یک اتحاد با همسالان یا برادران و خواهران خود میپیوندد. «آزادی، برابری و برادری» سه آرمان انقلاب فرانسه بیانگر دیدگاه شخصیت دموکراتیک در مورد سلطه است.
عوامل غیر شخصی مثل قوانین اساسی، منشورها و هیئت مقننه، نقش مهمی در دولتهای دموکراتیک ایفا میکنند، رهبران میآیند و میروند، اما نهادها همچنان سالم باقی میمانند. درمقابل شخصیت طرفدار استبداد، در فکر تقلید و تبعیت از یک فرد خاص است. برای مثال در اسپانیا و آمریکای لاتین وفاداری سیاسی حول پدیدهی «شخصیت گرایی» دور می زند: وابستگی وفاداری سیاسی به یک شخص خاص به جای یک حزب، برنامه یا قانون اساسی، حتی احزاب دموکراتیک در چنین کشورها معمولاً به جناحهای متعددی منشعب میشوند هر یک تحت رهبری فردی که گروه مقلد اوست درمی آیند.
شکل گیری «شخصیت دموکراتیک» ابتدا در خانواده تعیین میگردد. در سالهای اول زندگی، مدرسه، کلیسا، دولت و… همگی در خانه خلاصه میشوند. نزدیکترین عامل بعد از خانواده مدرسه است که شاید مهمترین منبع منحصر به فرد رفتارهای روان شناختی کودک باشد. آنچه که کودکان رسمأ در مدرسه یاد میگیرند بسیار کم اهمیتتر از چیزهایی است که ناهشیار از شیوه های رفتاری اولیا و مدرسه کسب میکنند.
از جمله ریشههای روانشناختی دموکراسی نظریه آموزشی دموکراتیک است که مستلزم کمک معلم به کودک در یادگیری چگونه فکر کردن به جای چه فکر کردن است. وجود مدارس خصوصی در نظامهای دموکراسی تجلی بیشتری از آزادی در آموزش است.
در جوامع توتالیتر، دولت به تدریج تمام مدارس خصوصی و ناحیهای را ملغی میکند. چرا که در این گونه جوامع تنها یک الگوی صحیح وجود دارد که آن را هم دولت تعیین میکند و ابزار اعمال آن را در اختیار دارد. در جوامع دموکراتیک بسیاری از ابتکارات مهم آموزشی اول بار درمدارس کوچک تجربی، مورد محک قرار میگیرد. آن گاه در صورت موفقیت در سطح نظام، مدارس عمومی گسترش مییابد.
نحوهی نگرش به «زن» نیز شخصیت دموکراتیک را کاملاً از شخصیت سلطه جو متمایز میگرداند. فرد مستبد عموماً خواهان آن است که زنان را در جای خودشان نگه دارد. معیار ارزشی وی قویأ معطوف خصوصیات و توانمندیهای مردانه است.
بسیاری از مجموعهی قوانین حقوقی با اعلام مرد به عنوان رئیس خانواده و زیر دست قرار دادن همسرش در رابطه با اموال و سایر ملزومات اساسی، رسماً موقعیت برتر مرد را به رسمیت میشناسند. نهضت برابری کامل برای زنان نه تنها بازتاب اعتقادات زنانی است که خواهان دفاع از حق برابری خود هستند، بلکه بیانگر احساسات مردان آزاداندیشی است که از طرز رفتار با زنان به منزلهی موجوداتی پست، متنفرند. درست به همان اندازه که از پست شمردن هر انسانی دیگر، حال به خاطر نژاد یا ملیت، متنفر هستند.
لطفاً نظرات خود را در خصوص مقاله ریشههای روانشناختی دموکراسی با ما در میان بگذارید.