هر جامعه برای خود هنجارهایی دارد که در دیدگاه، هدفها و روش رویارویی با موضوعات تظاهر میکند. برخی از هنجارها فراگیر و جهانی است، مثلا احترام به زندگی انسانهای دیگر و اجتناب از صدمه رساندن یا قتل آنها. احترام به حقوق انسانهای دیگر و حتی جانوران، پرهیز از آزار جسمی، جنسی و عاطفی دیگران، وفای به عهد و انجام تعهدات و پرهیز از فریب دیگران از جمله در مسائل مالی نیز از هنجارهایی است که در بیشتر جوامع وجود دارد و به هر حال جزو ضرورتهای سلامت روان است.
در گروه اندکی از افراد جامعه که 3درصد مردان و یک درصد زنان را تشکیل میدهند، ظرفیت برای پذیرش یا عمل به اینگونه هنجارهای اخلاقی وجود ندارد. این گروه، مبتلایان به نابسامانی شخصیتی ضداجتماعی هستند که به قوانین زندگی اجتماعی دلبستگی ندارند. در آنها ظرفیت برای همدلی با انسانهای دیگر وجود ندارد، فریب، دروغگویی، پرخاشگری، عدم وفای به عهد، کارهای بدون برنامه، آزار جانواران و پشیمان نشدن از کارهای خلاف جزو شخصیت آنهاست.
این افراد موجودات دیگر را وسیلهای برای رسیدن به خواستههای خود میدانند. نزدیک به سهچهارم زندانیان را این گروه تشکیل میدهند.خیلی اوقات زمانی که بزهکاری آنها آشکار یا دستگیر میشوند، ابراز پشیمانی میکنند و برای گریختن از مجازات توجیهات گوناگون میآورند اما در اصل، هدف آنها رهایی از مجازات است و در اولین فرصت رفتارهای ضداجتماعی خود را از سر خواهند گرفت.
افراد ضداجتماعی از تجربه نمیآموزند و نمیتوانند دریابند رفتارهای نابهنجار آنها چه صدمههای جبرانناپذیری به قربانیان میزند. بزهکاری و قانونشکنی شیوه زندگی آنهاست و مجازات، تاثیر عمدهای در اصلاح رفتارشان ندارد.
انگ و موانع زندگی پس از جرم
گروهی از افراد قانونشکن نیز وجود دارند که نه برحسب برنامهریزی قبلی و عمد، بلکه در اثر عوامل پیشبینینشده عاطفی و هیجانی مرتکب جرم شدهاند. این افراد پس از ارتکاب جرم احساس ندامت دارند و پشیمانی آنها واقعی است. احساس گناه و بیارزشی وجود این افراد را فرامیگیرد و گاهی همه چیز را از دست رفته میبینند و دست از کوشش برای بازگشت به جامعه برمیدارند و پس از پایان دوره محکومیت و مجازات نیز زندگی حاشیهای در پیش میگیرند و وظایف شخصی، خانوادگی و اجتماعیشان را کنار میگذارند. دیدگاه کلی جامعه نیز در مورد این افراد که در اثر عواملی خارج از اراده واقعی خود مرتکب جرم شدهاند، مثبت نیست. انگ مجرمیت موضوع مهمی است که مانع بازگشت آنها به جامعه میشود. آنها پس از محکومیت فقط با عنوان مجرم، ضارب و جنایتکار، مورد خطاب قرار میگیرند و همه ویژگیهای مثبت و صفات شایستهای که در طول عمر داشتهاند، نادیده انگاشته میشود.
لزوم گواهی نداشتن سوءپیشینه که از ضروریات استخدام در بیشتر نهادهاست، مانع دیگری است که آنها را از فرصتهای فراوانی محروم میکند. به نظر میرسد گاهی جامعه، این مجرمان سابق را از خود میراند و برای بسیاری از آنها راهی برای امرار معاش مگر از طرق غیرقانونی باقی نمیماند.
از همه نگرانکنندهتر آنکه گاهی خانواده نیز این افراد را از خود میرانند و بدون توجه به اینکه ممکن است خود نقشی در ارتکاب جرم فرد مجرم داشته باشند و با غفلت از نقش مهم حمایتی و آموزشیشان، مسئولیتهای خود را نادیده میگیرند. احساس نداشتن امنیت و محرومیت عاطفی در مجرمان سابق، باعث بروز انواع نشانههای آسیب روانی در آنها میشود که اضطراب، افسردگی، بیقراری، تنش، تحریکپذیری و پرخاشگری، کاهش توجه و تمرکز، وسواس و… از این جمله است. خود رفتار مجرمانه و یادآوری صحنه ارتکاب جرم نیز میتواند عاملی برای رنج همیشگی مجرمان سابق باشد. برای نمونه مردی که بدون قصد قبلی و به دنبال مشاجره با همسرش او را به گوشهای پرتاب میکند که باعث برخورد سر این زن با لبه تیز میز و مرگش میشود، همیشه این صحنه ناخوشایند را در ذهن خواهد داشت و درواقع با نوعی اختلال فشار روانی به دنبال سانحه، روبرو میشود که در خواب و بیداری گریبان او را رها نمیکند.
ارزیابی وضعیت روانی در چنین مواردی و امکان انجام مشاورههای تشخیصی و درمانی و برخورداری از مشاوره حقوقی ضرورت دارد. ارتقای آگاهی عموم از حقوق انسانی مجرمی که اکنون نادم و مایل به ایفای نقش مثبت در جامعه است، ضرورت دارد و در این مورد رسانههای جمعی و نیز نهادهای مردمی و گروههای همیاری میتوانند نقش مهمی ایفا کنند.