طلاق جز مفاهیمی است که تبعات گوناگونی برای اعضای خانواده دارد که در این بین کودکان معمولاً بیشترین آسیب را میبینند و از این فرایند متأثر میشوند.
بررسی روانپزشکان نیز نشان داده است که طلاق و جدایی والدین از عمدهترین علل بیماری روانی کودکان است. یکی از اختلالات رایج در میان کودکان پرخاشگری ناشی از طلاق است.
جدایی والدین باعث ایجاد فرایند تضاد در ذهن کودک میشود و کودک را دچار پریشانی میکند. در سال 2000 باتلر و همکاران بیان کردند تضاد فرایند طلاق را برای کودکان مشکل میکند چرا که آنجا برای انتخاب میان والدین خود احساس ضرورت میکنند که در واقع میبایست یا از انحا دفاع کنند یا از هردوی انحا کنارهگیری کنند با تضاد بیشتر دلبستگیها ناامنتر و اضطراب بیشتر میشود که آسیب روانی در کودکان را منجر میشود.
بنابر تحقیقات انجامشده کودکان پس از جدایی به ناراحتیهای گوناگون دچار میشوند. رفتارهای متعارف کودکان طلاق در سنین 6 ـ 8 سالگی عبارت است از:
- احساس میکنند که والد نقش عمدی و جدی در جا گذاشتن آنها داشته است.
- احساس تنفر به آنها دست میدهد و ممکن است داستانهایی درباره والد غایب درست کنند.
- زمانی که در کنار یکی از والدین میمانند برای دیگری دلتنگ میشوند.
- ممکن است از دردهای معده و یا سردرد شکایت کنند.
- هر ناراحتی یا غمی را انکار میکنند و ادعا میکنند که همهچیز خوب است.
- ممکن است از الگوهای ناسالم مثل دروغ، دزدی، پرخاشگری تقلید کنند.
- برای طرفداری کردن از یکی از والدین مبارزه میکنند.
- میل شدید دارند تا والدین را با هم پیوند دهند.
بیشتر تحقیقاتی که در زمینه طلاق انجام شده، تأثیر جدایی را بر سلامت روانی کودکان بررسی کردهاند، به عنوان مثال والرستین (1987) در تحقیقات خود ثابت کرده است که پرخاشگری بالایی در کودکان طلاق وجود دارد که منشأ مشکلات بعدی در زندگی آنهاست (1999)
تحقیقات منوسال (1995) در زمینه رفتارهای غیرعادی اطفال در ارتباط با طلاق، نشان میدهند که در میان اطفالی که رفتارهای غیرعادی داشتند 6/65 درصد آنها اطفال طلاق یا اطفال خانوادههای بیمسئولیت بودند. در صورتی که میزان این نوع ازهمگسیختگی خانوادهها در میان 69000 نفر از دانشآموزان مدارس پاریس فقط 8/11 درصد بوده است (مساواتی آذر؛1374)
همچنین پرتی (1992) اثر فقدان پدر را در طی طلاق بر شخصیت کودکان پیشدبستانی را مطالعه کرد او در این مطالعه از طریق مصاحبه ویژگیهای شخصیت 33 پسر و 33 دختر سنین (6 ـ 3) را تعیین کرد که والدین آنها طلاق گرفته بودند و آزمودنیها با والدین خود زندگی میکردند 5 متغیری که دریافت شد عبارت بود از: احساس گناه، اجتماعی بودن کم، کنارهگیری زیاد، افسردگی زیاد، اعتمادبهنفس کم (سالاری 1374)
آماتو و کیت (1991) هترینگتون و همکاران (1991) در مطالعه چند روشی و پرنفوذ در نمونهای غیر بالینی از کودکان 4 ـ 6 ساله پی بردند که فرزندان خانوادههای طلاق نافرمان، پرخاشگر، مطالبه گر و فاقد خویشتنداری هستند. سیف (1383)
اسپیرگمن همکاران طی تحقیقات خود بر 108 کودک سوئیسی 10 ـ 12 ساله که 27 دختر و 27 پسر در گروه طلاق و گروه غیر طلاق انجام دادند به این نتیجه رسیدند که کودکان والدین طلاق اضطراب بیشتری دارند؛ زیرا زمانی که کودکان شاهد تضاد والدین هستند محیط خود را پرخاشگرانه درک میکنند و به تدریج تغییراتی در شخصیت آنها به وجود میآید؛ بنابراین عجیب نیست که کودکان که کودکانی که جدایی والدین را تجربه کردهاند اغلب احساس عصبانیت و یاس زیاد کنند. (اسپیرگمن و همکاران 1991).
بسیاری از پژوهشهای سال 2005 به این نتیجه رسیدهاند که کودکان طلاق در متغیرهایی چون پیشرفت تحصیلی، سلوک، سازگاری روانشناختی خود پنداره و توانش اجتماعی نمره پایینتری از سایر کودکان گرفتهاند (محمدی زادگان 1380).
براساس دستاوردهای پژوهشی فرای و شر (1984) روی فوکوا (2001) کودکان خانوادههای تک والدی در مقایسه با خانوادههای عادی از نظر وجود والدین عزتنفس پایینتری دارند.
تحقیقاتی که در زمینه کودکان طلاق انجامشده عموماً نشاندهنده این مطلب است که طلاق والدین میتواند یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در ایجاد اختلالات رفتاری از جمله پرخاشگری در کودکان باشد. زمانی که استرس طلاق بر کودک غالب میشود کودک احساس نگرانی و پرخاشگری میکند.
نتایج پژوهشهای مختلف نشان میدهد زندگی کودکان طلاق به دلیل تک والدی بودن نمیتواند تمام نیازهای روانی کودک را فراورده کند؛ زیرا کودک در اینگونه زندگی برای رفتارهای خود تنها یک الگو دارد.
کودکان معمولاً نمیتوانند درک کنند که پدر مادر آنها دیگر در زیر یک سقف نیستند و زندگی نمیکنند و تنها میخواهد به یک اندازه با هردوی آنها باشد.
و از رنج بیپدری یا بیمادری به یک اندازه افسرده و نگران است، در سرپرستی تنها به یکی از والدین نمیتواند تکیه کند.
بحث و نتیجهگیری
با توجه به پیامدهای منفی طلاق همچنین در راستای کاهش و بهبود اختلالات رفتاری به نظر میرسد بهتر است در جهت حفظ و ارتقای سلامت روانی کودکان پدر و مادر قبل از اینکه اقدام به فرزندآوری کنند در زمینه پیامدهای لازم آموزش ببینند و در نهایت مسئولان آموزشی جامعه به نوعی برنامهریزی آموزشی خاص (مشاوره، کتابدرمانی، خندهدرمانی، بازیدرمانی) برای کودکان طلاق اقدام کنند و در جهت کاهش اثرات مخرب روانی طلاق و بروز مشکلات رفتاری و حتی مشکلات اجتماعی که بسیاری از کودکان درگیر هستند اقدامات لازم را انجام دهند.
مطالعه کتاب تأثیر طلاق بر فرزندان (فرزندان طلاق جلد یک) را به شما پیشنهاد میکنیم.