فیلم داستان ازدواج (Marriage story) بر اساس رویکرد طرحواره انجام شده است در این رویکرد به نیازهای برآورده نشده دوران کودکی شخصیتهای اصلی فیلم و طبع آن شکل گیری طرحوارههای ناسازگار اولیه پرداخته میشود.
فکر کنید از جنوب به شمال ایران در حال رانندگی هستید و اگر مسیر مستقیم رو در پیش بگیرید میدونید که یکی از شهرهای شمالی کشور انتظارتونو میکشه.
حالا فکر کنید همان ابتدای مسیر فرمان ماشین رو کمی به سمت راست بچرخانید، خواهید دید که سر از استان خراسان درمیاورید.
تصمیمات به ظاهر کوچک گاهاً پررنگترین ردپایی رو میتونه در زندگی ما بگذارد که حتی از کوتاهترین مسیر سیناپسی ما هم عبور نمیکنه.
درست مثل اوایل فیلم که نیکول و چارلی در اتاق درمان بودند و نیکول از خواندن متنی که نوشته بود سر باز زد و چارلی در مسیر عدم آگاهیاش نسبت به نیکول ثابتقدم ماند.
بیایم اینطور نگاه کنیم که اگر سکانس اواخر فیلم که چارلی مجذوب پیشرفت خواندن هنری شد و قدم به اتاق گذاشت متوجه شد که این متنی که هنری درحال خواندنش هست همان متنی هستش که در جلسه زوجدرمانی نیکول از خواندنش سر باز زد و به محض خواندن حرفای نیکول، چارلی غرق در هیجانات شد، اگر در اتاق درمان بین دو فرد رخ میداد مسیر زندگی این زوج غیر از این مسیری بود که در حین فیلم به مخاطب نشان داده شد.
مسیر فیلم مخاطب را از این مسیر مطلع میکند که در ابتدای حرفهی کاری، نیکول بازیگری درجه 2 و سطح پایین شمارده میشده است و همین که چارلی، نیکول را به بازیگری در کمپانی تئاترش درمیاورد، نیکول سیر صعودی خودش را لمس میکند.
گرچه این سیر صعودی آنچنان دوام نیاورد و هرچه گذشت توجه جامعه به سمت چارلی و نیکول برگشت و دیگر نیکول آن بازیگر مورد توجه همگان نبود.
میتوان گفت نقطه عطف فیلم و جرقهی اول مشکلات بین فردی میان نیکول و چارلی همین مسئله تغییر توجهها از سمت نیکول به چارلی و کمپانیاش بود که با توجه به شرایط موجود، نیکول ساز رفتن به لسآنجلس (LA) را در گوش چارلی مینوازد و با مخالفت چارلی روبرو میشود که این عدم همراهی منجر به شعلهور شدن احساس بیارزشی در نیکول میشود و بخش هیجانی راهبری شخصیت وی را بر عهده میگیرد که در همین راستا طوفانهای هیجانی وی را در سکانسهای مختلف مشاهده میکنیم.
نقد روانشناختی فیلم داستان ازدواج شخصیتهای اصلی داستان از نگاه طرحواره درمانی (schema theraphy)
1)چارلی
قبل از اینکه به نگاه طرحواره درمانی و نقد روانشناختی فیلم داستان ازدواج، چارلی را مورد بررسی قرار دهیم شاید جالب باشه به تیپ بارز شخصیتی چارلی که در اکثر سکانسها، ممکن بود توجه هر بینندهی باهوشی را به خودش جلب کند را تحلیل کنیم؛
شخصیت وسواسی- جبری (OCPD)
چارلی در فیلم طوری به مخاطب نشان داده شد که فردیست بسیار منظم و به نظم و ترتیب امور اهمیت فراوانی قائل میباشد که ما در سکانسهای معرفی شخصیت چارلی بسیار به این نشانهها برخورد میکنیم.
برای مثال اینکه همهی وسایل خونه چارلی و نیکول به سلیقه چارلی چیده شده یا سکانسی که چارلی به همراه فرزندش هنری در رستوران مشغول غذا خوردن هستند اما لباس هنری بهصورت برعکس پوشیده شده و چارلی با مواجه شدن با این بینظمی کماهمیت تاب تحملش را از دست میدهد و لباس هنری را درست در وسط رستوران حین غذا خوردن مرتبسازی میکند.
خالی از لطف نیست که به این تحلیل از چارلی هم اندک اشارهای بکنیم که با توجه به اینکه چارلی در کودکی والدین پرخاشگر و معتاد به مصرف الکل داشته، صمیمت و همدلی بین خانواده شکل نگرفته و کودکی تلخ و ناامیدکنندهای رو پشت سر گذاشته است.
حال چارلی با ورود به زندگی اجتماعی و تأسیس کمپانی تئاتر با جمع کردن افراد دور هم و ایجاد محیط صمیمی میان افراد سعی در جبران گذشتهی تأسفبار و رقتانگیز خود را دارد.
حال به تحلیل طرحوارهای و نقد روانشناختی فیلم داستان ازدواج در شخصیت چارلی بپردازیم:
هرچقدر از ثانیههای فیلم که میگذرد بیشتر و بیشتر برای ما روشن میشود که زندگی چارلی میدان مبارزهای میان طرحواره خود تحول نیافته/گرفتار و ذهنیت بزرگسال سالم این شخص میباشد.
قبل از ذکر نشانههای این طرحواره در فیلم، به تعریف آکادمیک طرحوارهی خود تحول نیافته/گرفتار میپردازیم:
افرادی که دارای این طرحواره هستند هویت محکمی ندارند، اغلب در دیگران ذوب میشوند مانند پدر، مادر، دوست یا شریک عاطفی خود، احساس میکنند که دو روح در یک بدن هستند، در واقع این افراد به رشد فردی کاملی دست پیدا نکردهاند.
با توجه به تعاریف آکادمیک این طرحواره پرواضح است که چارلی ذوب در وجود نیکول میباشد به عنوان مثال سکانسی که در جلسه بین وکلا در دفتر نورا (وکیل نیکول) به ما نشان داده شد که حین انتخاب غذا چارلی دچار مشکل میشود و در انتها از جملهی «میل ندارم» استفاده میکند که در همین حین نیکول متوجه عدم مهارت در تصمیمگیری چارلی میشود و او برای چارلی دست به انتخاب غذا میزند یا در سکانسی که چارلی به اشتباه دست خود را با چاقو میبرد و زمانی که برای تیمار زخمش قدم در آشپزخانه محل سکونت خود برمیدارد به وضوح شاهد عدم مهارت فردی چارلی برای جلوگیری از خونریزی دستش هستیم.
تمام این سکانسها این مسئله رو برای ما روشن میکند که در تمام روزهای زندگی بخشی از وظایف فردی چارلی بر گردن نیکول بوده است.
2)نیکول
مطابق تحلیل چارلی ابتدا به تیپ شخصیتی نیکول میپردازیم:
شخصیت خودشیفته (NPD)
همانطور که در فیلم به ما نشان داده شد نیکول عاشق توجه است و همیشه علاقهی خود را به بودن در کانون توجه به مخاطب فیلم نشان میدهد. شایان ذکر است زمانی که نیکول در گرفتن نگاه و توجه مردم احساس ضعف کرد شروع به ناارزندهسازی چارلی و کمپانیاش کرد و اختلافات بینفردیشان به منصه ظهور رسید.
زمانی که عینک طرحوارهشناسی خود را به چشم میزنیم و نیکول را با فیلتر طرحواره ای مورد بررسی قرار میدهیم کاملاً نیکول را غرق در طرحواره ایثار میبینیم.
مطابق تعریف آکادمیک طرحواره ایثار، اینگونه افراد با تمایل خودشان به دنبال ارضای نیازهای دیگران هستند، بسیار مهربان، دلسوز و غمخوار دیگران میباشند و سرلوحهی زندگیشان ارضای داوطلبانه نیازهای دیگران میباشد.
با اندک توجهی به تعاریف آکادمیک طرحواره ایثار میتونیم به طور مشخص نیکول ایثارگر را در بطن فیلم پیدا کنیم.
برای مثال در سکانسی که نیکول با فردی که حامی حیوانات هست برخورد میکند و با توجه به اینکه قبلاً فرم مربوطه را تکمیل کرده و چنین مکالمهای را قبلاً صورت داده مجدداً با آغوش باز پذیرای اون فرد هستش و به تمام صحبتای اون فرد گوش جان میسپارد.
در همین راستا میتونیم به نقش مادری نیکول که خودش را بیشازحد وقف فرزندش هنری کرده تا حدی که داستان برای وی میخواند و از فرط خستگی به خواب فرو میرود یا پررنگترین ردپای این طرحواره را در طول داستان شاهدش هستیم که در اوج تعارض بین فردی میان زوجین، نیکول دائم حواسش به نیازهای چارلی هست.
شاهکار این طرحواره در سکانس پایانی درخور توجه میباشد که نیکول دواندوان به سمت چارلی میآید و بند کفش او را میبندد.
3)هنری
در نقد روانشناختی فیلم داستان ازدواج نباید از بررسی هنری فرزند این خانواده هم غافل شد که در اینجا به طور مختصر به ذکر چندین نکته بسنده میکنیم:
هنری کودکی است که زمانی که درگیر کار سختی میشود مثل خواندن از روی متن سریعاً پرش به کاری غیر از فعالیت قبلی خود که اغلب هم آسانتر از فعالیت قبلی خود هست از قبیل بازی با اسباببازیهای خود در فیلم به چشم میخورد که رگههایی از اختلال یادگیری در این فرد به چشم میخورد که بخشی از آن را میتوانسته از چارلی به ارث برده باشد.
کودکی که با توجه به قرارگرفتن در میان تعارض والدین خود، کاملاً با اندکی توجه میتونیم پی ببریم که هنری متوجه دوپارگی زندگی خود میان پدر و مادری که مدام در طول فیلم تلاش برای به دست آوردن هنری برای خودشان میکنند، شده است.
حتی در سکانسی که بعد از جشن هالووین با چارلی در حال صحبت کردن هست اذعان دارد که خانوادم در لسآنجلس هستند +تو (چارلی) یا در بسیاری از سکانسها مادر رو به پدر ترجیح میده.
4)روابط میانفردی زوجین براساس طرحواره درمانی
طرحواره بهخودیخود تلاش برای استمرار و ماندگاری میکند و انتخابها و اعمال انسان در راستای تداوم طرحواره به صورت غیرهوشیار رخ میدهد.
براساس همین مفهوم میتونیم پی به این ماجرا ببریم که چرا چارلی و نیکول بر اساس رویکرد طرحوارهای مجذوب یکدیگر شدهاند:
فردی که طرحواره خود تحول نیافته/گرفتار دارد جذب فردی میشود که نقاط ضعف شخصیتی و عدم مهارتهای فردیش را با اون شخص بپوشاند و بالعکس فردی که طرحواره ایثار دارد مجذوب فردی میشود که نیاز به کمک و راهنمایی داشته باشد تا بتواند توجه و ایثار خودش را در ماهیت فرد مقابل جاری سازد.
پس مشخص میشود که چرا نیکول و چارلی یکدیگر را برای زندگی مشترک انتخاب کردهاند.
این فیلم، روایت کشمکش دو طرحواره ی خود تحول نیافته/گرفتار و طرحواره ی ایثار را به هنریترین شکل ممکن به دیدگان مخاطبانشان میگذارد و نشان میدهد چارلی غرق در طرحوارهاش نمیتواند بپذیرد که زندگی مشترکشان به بنبست رسیده است و درست در طرف مقابل نیکول استوار در تصمیمی که گرفته است قدم برمیدارد.
مطالعهی نقد روانشناختی فیلمهای حریم شخصی و مردم معمولی را به شما پیشنهاد میکنیم.