هویت یا شخصیت سازه روانی اجتماعی که شامل تمامی عقاید، طرز فکرها و عواطف میباشد و مستلزم تعامل بعد روانی و اجتماعی فرد است و افراد برای اینکه سالم باشند باید بر جامعه رشد شخصیت وحدت عملکردها، تواناییهای خود و درک صحیح از جهان پیرامون داشته باشند.
در روانشناسی نیز تعاریف گوناگون برای هویت ارائه شده است، ازجمله:
هویت یا شخصیت به معنی هستی وجود است. چیزی که وسیلهی شناسایی فرد باشد، یعنی مجموعه خصائل فردی و خصوصیات رفتاری که از روی آن، فرد بهعنوان عضو یک گروه اجتماعی شناخته شود و از دیگران متمایز گردد
تعاریف هویت
هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است. احساس شخصیت را میتوان هویت نامید. هویت آدمی وابسته به عناصر بیشماری است اما همه آنها در پرتو نگاه و نگرش وی به خویشتن و جهان شکل میگیرد، تفسیری که فرد از خود و هستی تولید میکند سازنده هویت او خواهد بود.
از سوی دیگر، قوام هستی و شخصیت معنیداری زندگی است و معنیداری حیات و چگونگی آن در سایه نگاه، نگرش و تفسیر فرد از خود و هستی و اولویتگذاریهای ارزشی شکل مییابد.
با توجه به این تعریف، باید بر دو نکته تأکید کرد:
- هویت امری عقلانی و عاطفی است و تفسیری است سنجیده و قانعکننده از شخصیت و ابعاد آن و هستی و معنای زندگی.
- هویت از یکسو امری درونی و از سوی دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونی است که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر میگذارد.
بحران و هویت
سلامت شخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامون و رعایت نرمهای اجتماعی و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزشهاست.
هنگامی که در این فرایند خللی و کاستی و چالشی پدیدار شود، نا به هنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد و آنگاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهای ویرانگری بیافریند، میتوان آن را “بحران” نامید.
از اینرو، هویت یا شخصیت سالم و آرام در جایی معنی مییابد که شخص از نگرش یکدست و سنجیدهای از خویشتن و جهان بهرهمند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از تلائم و سازگاری.
در نقطه مقابل، هویت بحرانزده هنگامی مصدق مییابد که تعارض و چالش جدی در نگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وی پدید آمده باشد و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانعکننده به معنی زندگی ناتوان باشد و نیز آنگاه که فرد یا جامعهای از تأمین نیازهای ضروری خود و قدرت بر اشباع یا اقناع خود، عاجز باشد، با شخصیت و هویت بحرانزده مواجه خواهد شد برخوردار باشند و برای خود زندگی معنیداری ساخته باشد.
بحران هویت یا شخصیت گاهی در حد فردی و شخصی میماند و گاهی، میان افراد و گروهها شیوع مییابد و به بحرانی عام و اجتماعی تبدیل میشود؛ بنابراین، بحران هویت در یکی از شرایط و احوال زیر پدید میآید:
الف: آنگاه که فرد یا جامعه از تأمین نیازهای بنیادی و اصیل خود باز بماند و راهی برای پاسخگویی درنیابد.
ب: هنگامی که میان اجزاء و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آنها یا ترجیح و اولویتگذاری ناتوان باشد.
ج: در هنگامه تحولات و تغییرات روحی و یا دگرگونیهای اجتماعی انتظار ظهور بحرانها میرود و از آنجا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعی میافتد بحرانهای بیشتری نمایان میشود بنابراین، انواع بحرانها میتواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتی است که امکان دارد برای جامعه پدید آید.
انواع هویت
هویت یا شخصیت از آن نظر که ساخته و پرداخته عوامل گوناگون است دارای تقسیمهای متعددی است. در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
از یک نگاه، هویت به فردی و اجتماعی تقسیم میشود و هویت اجتماعی به صنفی، گروهی، قومی، ملی، منطقهای و جهانی تقسیم میشود.
با نگاهی دیگر هویت با محوریت مراحل رشد دارای انواعی از اینگونه است: کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهنسالی.
از جهت دیگر، لایههای هویت را در ابعاد و ساحتهای وجود آدمی باید جستوجو کرد، مانند هویت اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، رفتاری و مانند آن.
البته هویت کلی و مطلق برآیند و محصول تعامل مجموعه این ابعاد، لایهها، دایرهها و اقسام است.
هویت از نظر مارسیا
مارسیا (به نقل از رولف ماس 33، 1975 صص 70 و 69) با استفاده از دو بعد سرمایهگذاری روانی و تجربه بحران هویت به ارائه چهار حالت هویت یا شخصیت پرداخت. این چهار حالت عبارتاند از:
- هویت کسبشده یا هویت موفق: بعضی از نوجوانان بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی تعهدات لازم پیدا کردهاند. این نوجوانان بهطور فعال وقت زیادی را صرف حلوفصل مسائل مهم زندگی کردهاند. این گروه، انعطافپذیر هستند و با فکر و درایت عمل میکنند، اعتمادبهنفس بالایی دارند و تحت شرایط فشارزا مقاومت خوبی نشان میدهند. آنها افرادی نسبتاً خودمختارند و در روابط اجتماعی، علاوه بر داشتن اعتمادبهنفس، شوخطبع بوده و ظرفیت فراوانی برای ایجاد روابط صمیمی با دیگران دارند.
- هویت کلیشهای (زودرس – پیش رس): این گروه بدون داشتن تجربه بحران نوجوانی، نسبت به اهداف خاصی احساس تعهد پیدا کردهاند. اکثر آنها در چارچوب برنامههایی که دیگران و بهویژه والدین از قبل برای آنان تدارک دیدهاند، اهداف خاصی را پذیرفتهاند. بهعنوان مثال انتخاب رشته تحصیلی، نوع شغل، همسر و حتی سبک زندگی آنان توسط والدین تعیین شده است. این نوجوانان انعطافپذیرند، در زندگی احساس رضایت میکنند و به شدت به خانوادههای خود وابستهاند. آنها باورهای قوی مذهبی دارند، به نظم و قانون اعتقاد راسخ دارند از مراجع قدرت پیروی میکنند. هرگاه باورها و عقایدشان از طرف دیگران تهدید شود، حالتی جزمی پیدا میکنند. به عبارتی این افراد یک مجموعه اعتقادی و یا شغلی را برای خود انتخاب کردهاند بدون اینکه خود در این انتخاب نقش فعالی داشته باشند.
- آشفتگی هویت یا هویت مغشوش: این گروه شامل نوجوانانی است که هیچ نوع بحرانی را سپری نکرده و درعینحال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیکنند. آنها بهظاهر افرادی “بیخیالاند” و تمایل به انتخاب اهداف خاصی ندارند. رویهمرفته، افراد سطحی، ناخرسند و تنها هستند و توان برقراری روابط صمیمی و خالص را با اطرافیان خود ندارند.
- هویت دیررس یا افراد جستجوگر: این افراد در جهت کسب هویت تلاش میکنند و همواره در حالتی دوگانه به سر میبرند، اما هنوز تعهدی کسب نکردهاند. این افراد بهطور فعالانه تلاش میکنند تا به شناخت عمیقتری از خود برسند و هدف اساسی آنها آماده شدن برای تعهد و کسب مسئولیت است. آنها افرادی رقابتطلب، مضطرب، زندهدل، پرحرف و درعینحال دستخوش تعارض هستند، غالباً این افراد با والد غیرهمجنس رابطه نزدیکتری دارند و مایلاند که با دیگران نیز روابط صمیمی برقرار کنند، البته در بسیاری از آنان این خواسته تحقق پیدا نمیکند.
جدیدترین مطالعات انجامشده توسط جیمز مارسیا (1989) بیانگر افزایش غمانگیز آشفتگی هویت یا شخصیت در میان دانشجویان شمال آمریکا می باشد.
این افزایش نسبت، در خلال بیست سال گذشته در میان دانشجویان زن و مرد از 20 درصد به 40 درصد در سال 1984 میلادی بالغ میشود.
مارسیا (1989) ضمن بررسیها و درمان بیماران روانی به این نکته دست یافت که آشفتگی هویت دارای یک جوهر داده نبوده و باید مورد تجدیدنظر قرار گیرد. وی آشفتگی هویت را شامل چهار گروه زیر میداند:
- تجربه خود و اختلال شخصیت مرزی: مارسیا ویژگیهای گروه اول آشفتگی هویت را معادل سندرم سازمانیافتگی شخصیت مرزی که توسط گرنبرگ (1987) و کوهاتز (1987) مطرح میشود، میداند که عبارت است از “تأخیر تحولی در شکلگیری خود یکپارچه”.
- آشفتگی بیتفاوتی: دومین نوع آشفتگی هویت یا شخصیت را در کسانی مشاهده میکنیم که علیرغم برخورداری از خزانه مهارتهای بین فردی، قادر به انتخاب شغل و سرمایهگذاری روانی نسبت به یک چارچوپ ایدئولوژیک نیستند.
- آشفتگی سازگاری فرهنگی: در چنین حالتی فرد شرایط و تواناییهای لازم برای کسب موفقیتآمیز هویت یافتگی را دارد اما آشفتگی هویتی و نداشتن هویتی مشخصی برای جامعهای که احساس تعهد، ضد ارزش محسوب میشود نشانه سازگاری اجتماعی است.
- آشفتگی تحولی: چهارمین نوع از آشفتگی هویت را آشفتگی تحولی تشکیل میدهد. این گروه از افراد از نظر ساختار شخصیت و نظام ارزشی امکان هویتیابی موفقیت را دارا میباشند؛ اما موقتاً و عمداً خود را از هویتیابی دورنگه داشتهاند. این افراد نه مانند افراد دچار بحران هویت درگیر بحراناند و نه مانند گروه آشفته بیتفاوت میباشند. آنها بهجای آنکه اقدام به کسب هویتی نارس کنند ترجیح میدهند که امکان انتخاب را برای خودشان در آینده حفظ کنند. بهطور خلاصه میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که عنوان هویت آشفته یا آشفتگی هویت دارای دامنه نسبتاً وسیعی از اختلال شخصیت مرزی (مطالعهی کتاب تشخیص و درمان اختلال شخصیت مرزی را به شما پیشنهاد میکنیم) تا تأخیرهایی در تحول هویتیابی را که در مسیر کسب هویت میباشند را دربرمیگیرد.
هویت از نظر اریکسون
اریکسون هویت یا شخصیت را به 4 نوع تقسیم کرده است:
- هویت موفق: عبارت است از اینکه فرد از بحران هویت عبور کرده و به تعهد (سرمایهگذاری درونی در یک شغل یا سیستم از باورها یا انتخاب بدون تزلزل) رسیده است. بهتدریج افکار راجع به خود و همانندسازیهای پیاپی کودکی را به هم پیوسته، حتی به ماوراء این فرمهای اولیه میرود تا یک ماهیت منحصربهفرد بهعنوان فردی بیهمتا به وجود آورد.
- هویت دیررس: عبارت است از اینکه فرد در تلاش برای گذر از بحران هویت است و هنوز به تعهد (سرمایهگذاری و…) نرسیده، درصدد فرصتی است تا طی آن جنبههای روانی خود و حقیقت عینی را بهتر کشف کرده و بشناسد. فرد احتیاج دارد خود را در تجارب مختلف بیازماید تا به شناخت عمیقی در مورد خود برسد.
- هویت زودرس: عبارت است از اینکه فرد بحران هویت را حل نکرده ولی به تعهد رسیده است. از انتخاب آزادانه اجتناب دارد، بیشتر توسط دیگری جهت داده میشود تا توسط خودش. از کشمکش برای مستقل شدن خودداری میکند و از مسئولیتی که به دنبال آزادی وجود دارد میترسد.
- هویت مغشوش: عبارت است از اینکه فرد در بحران هویت به سر میبرد و به تعهد نرسیده است. تأکید عمده فرد به نسبیت و زندگی برای لحظه است. از هیچ زمینه ارضای شخصی صرفنظر نکرده و همهچیز برای او ممکن است. به نظر میرسد فرد فاقد خود، بدون جهت و سرگردان است.
عوامل مؤثر بر شکلگیری هویت
رشد هویت یا شخصیت نوجوانی تحت تأثیر عوامل مختلفی از جمله:
- ویژگیهای شخصیتی:
وضعیت هویت با ویژگیهای شخصیت ارتباط دارد. ازجمله این ویژگیهای انعطافپذیری و باز بودن ذهن فرد در برخورد با ارزشها و باورهاست.
نوجوانان و جوانانی که تصور میکنند حقیقت مطلق همیشه دستیافتنی است عموماً دچار وضعیت هویت زودرس میشوند و برعکس آنان که فاقد هرگونه اعتمادی به کسب دانش اطمینانبخش هستند عموماً دچار تعلیق هویت میشوند؛ و اما نوجوانان و جوانانی که معیارهای عقلانی را برای تشخیص مناسب و انتخاب راه بهتر به کار میگیرند معمولاً به وضعیت دستیابی به هویت منسجم میرسند.
رشد شناختی نیز تأثیر مهمی در شکلگیری هویت دارد، وقتی که فرد در دورۀ نوجوانی به مرحله تفکر عملیات صوری میرسد امکان بهتری به دست میآورد که هویت آتی خود را ترسیم کند و به مسائل آن بیاندیشد.
- عوامل مربوط به والدین:
نوع ارتباط نوجوان با والدین در چگونگی شکلگیری هویت آنان مؤثر است. نوجوانانی که در حالت پراکندگی هویت هستند غالباً کسانیاند که از جانب والدین خود به فراموشی سپرده شده و یا طرد شدهاند.
وقتی نوجوان وابستگی شدیدی به والدین داشته باشد و مدام از آنها فرمان ببرد هویت او حاکی از تسلیم طلبی در مقابل والدین خواهد بود زیرا ممکن است هیچوقت به خود اجازه ندهد که اقتدار آنان را زیر سؤال ببرد.
برعکس نوجوانانی که هویت محکمی به دست میآوردند غالباً کسانی هستند که از عواطف محکم و آزادی کافی در محیط خانواده برخوردارند و اجازه پیدا میکنند که فردیت خود را داشته باشند.
- عوامل مربوط به مدرسه:
موفقیتهای تحصیلی در طول سالهای مدرسه و قبول شدن بعدی نوجوان در دانشگاه معمولاً عامل مؤثری در شکلگیری هویت یا شخصیت است زیرا راههای زندگی آینده او را هموارتر میسازد و از نظر هویت حرفهای نیز اطمینان بیشتری برای او ایجاد میکند.
همچنین مدرسه با ارائهی فرصتهای غنی و گوناگون برای جستوجوگری و اکتشاف میتواند تأثیر مهمی بر رشد هویت نوجوانان بگذارد.
- ترتیب تولد و فاصله سنی فرزندان در خانواده:
ترتیب تولد بر رشد هویت مؤثر است. فاصله سنی کودکان نیز موجب میشود که نه تنها برخورد والدین با آنها متفاوت باشد، بلکه این امر رابطه فرزندان با یکدیگر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد؛ برای مثال فرزند کوچک خانواده، بخصوص وقتی که فاصله سنی زیادی با بقیه فرزندان خانواده دارد برای آنکه به استقلال بیشتری برسد نقشهایی ایفا میکند که متفاوت از برادر و خواهر بزرگتر از اوست. فرزند اول نیز موضوع آزمایش تربیتی والدین جوان و بیتجربه است که بهشدت به وی توجه میکنند.
این امر ممکن است باعث خلقیات رهبری و احساس مسئولیت در وی بشود. همچنین، معمولاً گفته میشود نقش فرزند وسط خیلی برایش روشن نیست و نیز فرزندان کوچکتر معمولاً آزادی بیشتری را تجربه میکنند و والدین هم تجربه بهتری برای پرورش آنان دارند.
درعینحال نباید فراموش کرد که ترتیب تولد و فاصله سنی بچهها، برحسب اینکه در چه خانواده و فرهنگی تربیت شوند، با تفاوتهای زیادی در تأثیرگذاری بر هویت یا شخصیت آنان همراه خواهد بود.
- عوامل اجتماعی _ فرهنگی:
تأثیر زمینههای اجتماعی _ فرهنگی بر چگونگی شکلگیری هویت نوجوانان از سایر عوامل بیشتر است. زمینههای فرهنگی و تاریخی دورهای که نوجوانان و جوانان با آن سر وکار دارند بر چگونگی رشد هویتشان تأثیر قطعی میگذارد.
در حالی که ارزشهای مذهبی و سیاسی تأثیر بیشتری بر چگونگی شکلگیری هویت اکثر نوجوانان و جوانان ما دارد در کشورهای پیشرفتهی صنعتی ترجیحهای شغلی و ایفای نقش جنسی است که بر هویت اغلب نوجوانان و جوانان بیشترین تأثیر را میگذارد.
همینطور، وقتی که مسائل جنگ و انقلاب و درگیریهای سیاسی در جامعهای مسلط باشد هویت نوجوانان و جوانان نیز متناسب با این مسائل شکل خاص خود را خواهد گرفت.
آنچه در شکلگیری هویت یا شخصیت دشوار است زمان نسبتاً طولانی آن است و ممکن است نوجوانان را برای مدتی با سردرگمی و تزلزل در تصمیمگیری و انتخاب راه زندگی بزرگسالی مواجه سازد.
همه نوجوانان بهنوعی سردرگمی و بیثباتی موقت را تجربه میکنند؛ اما اقلیتی از آنان، بهویژه کسانی که با مشکلات و درگیریهای خانوادگی دست به گریباناند یا در محیطهای نامساعد اجتماعی فرهنگی زندگی میکنند دچار بحران و تعارضهای شدید خواهند شد.
بحران هویت در نوجوانان
بر اساس دیدگاه رشدی اریکسون، زندگی روانی – اجتماعی انسان شامل 8 مرحله میباشد که یکی از مهمترین و اساسیترین مراحل آن، زمانی است که انسان به مرحله نوجوانی پای میگذارد.
نوجوانی، مرحلهای از زندگی است که بین سالهای 13 تا 22 سالگی را شامل میشود و در آن، نوجوان با تحولات عظیمی در تمامی جنبههای زندگی روبرو میشود.
یکی از مراحل بسیار مهم در دوره نوجوانی که میتوان آن را نقطه تلاقی ابعاد زیستی، شناختی، هیجانی، اجتماعی و … در نظر گرفت، مرحله “هویتیابی” است که از آن به علت اهمیت بسزایی که در زندگی آینده نوجوان دارد به “بحران هویت” یاد میشود.
بلوغ و نوجوانی مرحلهای است که در آن سازههای شخصیتی برجستگیهای خاصی پیدا میکنند، مرحلهای که رفتارهای عاطفی اولویت یافته و به ذهن نوجوان رنگ خاصی میبخشند، ولی آنگونه که پیاژه گفته است: در زمینه تحول فکری، این دوره راهی است برای رسیدن به ارزشهای اخلاقی، ذهنی و اجتماعی.
در این مرحله، نوجوان تمام اکتسابات قبلی یعنی دلبستگیهای هیجانی، استقلال، ابتکارات و تحققهای خود را دوباره به میدان میآورد.
در آستانه زندگی بزرگسالانه، خود را ناگهان در یک انقلاب هورمونی واقعی غوطهور میبیند؛ انقلابی که بر اثر رشد و نمو بدنی شدید و بلوغ به وجود آمده است. به نظر اریکسون، نوجوان در جستجوی من یا هویت خویش است.
مطمئناً طغیان و فشار کشانندههای غریزی در مسائل مربوط به هویت یا شخصیت نوجوان سهمی بسزا دارد. نوجوان یکباره اینطور احساس میکند که گویی واجد و صاحب اراده مستقل بر انگیزههای خود بوده و دیگر با خود بیگانه نیست.
گذشته از این در مرحله بلوغ، رشد سریع بدنی یک احساس مبهم یا احساس سرگردانی و آشفتگی از لحاظ کسب هویت و نقش اجتماعی به وجود میآورد.
نوجوانان به گونهای رشد سریع بدنی را شروع میکنند و آنچنان در جهات مختلف به جنبههایی از رشدیافتگی نایل میآیند که خودشان به سختی خویشتن را میشناسند.
دلیل این امر احتمالاً این است که نوجوانان اوقات زیادی را به نگاه کردن خود در آینه صرف میکنند و بهاصطلاح بهظاهر خود توجه افراطی پیدا میکنند. ولی مسائل و مشکلات هویت یا شخصیت نوجوانی اگرنه کمتر، بلکه به همان میزان یک موضوع اجتماعی است.
این رشد بدنی و یا برانگیختگیهای جنسی نیست که جوانان را بهخودیخود دچار مشکل میکند، بلکه مساله واقعی، این اندیشه و بازخورد است که احتمالاً فرد به نظر دیگران خوب نیاید و یا طبق توقعات و انتظارات اطرافیان نباشد و حتی بدتر از آن، نوجوانان نسبت به پایگاههای اجتماعی آینده خود در دنیای گستردهتر اجتماعی حساس شده و کمکم دچار تشویش میشوند.
نوجوانان با سرمایههای ذهنی سریعاً توسعهیابنده خود، در مقابل آن همه وسعت انتخاب و امکانات مختلف که در معرض آن قرار دارند، از پای درمیآیند. از نظر اریکسون، نخستین وظیفه یا تکلیف یک نوجوان برپاداشتن بینشی جدید از “هویت من” است، یعنی این احساس یا بینش که آدمی برای کیست و پایگاه فرد در نظم وسیعتر اجتماعی در کجا قرار دارد.
هرچند اریکسون اصطلاح “بحران هویت” را برای توصیف فرایند فعال توصیف خویشتن مطرح کرد، اما بر این باور بود که بحران هویت بخش جداییناپذیری از رشد روانی – اجتماعی سالم است.
به اعتقاد اریکسون، خصوصیت مثبتی که میتواند از حل موفقیتآمیز این بحران ناشی شود، صفت وفاداری است. منظور اریکسون از وفاداری، در واقع داشتن ایمان و نوعی احساس تعلق است.
وفاداری ممکن است در یک سلوک خاص، نوعی اعتقاد مذهبی، مجموعه ارزشی و حتی یک رابطه عاشقانه و پایبندی به ارزشهای یک قوم یا فرقه معین جلوهگر شود.
به اعتقاد جیمز مارسیا، هویت یا شخصیت، سازمانی درونی، خودجوش و پویاست که از سائقها، تواناییها، باورها و تجارب گذشته فرد نشأت میگیرد.
جیمز مارسیا، با الهام از نظریه اریکسون به پژوهش در خصوص انواع هویت پرداخته است که منتهی به چهار نوع هویت شده است.
نوع اول آن هویت را در یک شخصیت سالم میتوان مشاهده کرد و سه نوع دیگر، با شخصیت دارای بهداشت روانی منطبق نمیباشد.
- در نوع اول یعنی هویت کسبشده، نوجوان بحران هویت را با موفقیت پشت سر گذاشته و نسبت به اهداف معینی تعهدات لازم را پیدا کرده است.
- در نوع دوم یعنی هویت پیشرس، نوجوان بدون تجربه بحران نوجوانی، نسبت به اهداف معینی که بهخصوص از جانب والدین تعیین میگردد، احساس تعهد پیدا کرده است.
- در نوع سوم یعنی ابهام هویت، نوجوان هیچ نوع بحرانی را سپری نکرده است و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمیکند.
- در نوع آخر یعنی خویشتنیابی، نوجوان در پی کسب هویت تلاش میکند و همواره در حالتی دوگانه به سر میبرد.
یکی از شیوههای اجتناب از سردرگمی و ابهام هویت یا شخصیت، پیوستن به گروههای همسن است. راه دیگر، بازگشت یا واپسروی به دوران گذشته است.
گاهی نوجوانان با اتخاذ شخصیتی کودکانه از مواجه شدن با تعارضهای واقعی متناسب با سن خود اجتناب میکنند. گاهی نیز نوجوانان برای گریز از شرایط دشوار مربوط به این سن، درگیر فعالیتهایی میشوند که ممکن است از لحاظ اجتماعی برای آنان زیانبار باشد.
از نظر اریکسون ایجاد نوعی تعهد فکری یا عقیدتی نسبت به اهداف بهخصوص، ممکن است عامل مؤثری در رشد و تحول باشد، یعنی ماهیتی سازنده داشته باشد.
والدین با ترکیب خلاقانه مفاهیم محبت، خنده، محدودیتها و همبستگی موجب میشوند که نوجوان بتواند خود را ارزشمند، مورد توجه و برخوردار از توانمندیها و مهارتهای معین بداند و نیز با جهان، ارتباط واقعبینانه برقرار کند و بدینوسیله از مهارتهای خود برای دستیابی به حس مشارکت و قدردانی استفاده کند.
در نوجوانی، انحلال بحران هویت در تعارض میان هویت و آشفتگی آن، منجر به ظهور وفاداری میشود. اریکسون، وفاداری را به عنوان یک ظرفیت بالا برای اعتماد به دیگران، اعتماد به خود و مهمتر از همه تعهد به یک موضوع در نظر میگیرد. تلاش برای رسیدن به هویت، فرایندی دائمی است و حتی در بزرگسالی نیز ذهن ما را به خود مشغول میکند.
اما در مطلوبترین شرایط، بحران هویت یا شخصیت باید در اوایل یا اواسط دهه سوم زندگی حل شود تا فرد بتواند به مسائل دیگر زندگی بپردازد. وقتی این فرایند با موفقیت انجام پذیرد، گفته میشود فرد به هویت دست یافته است، به این معنی که وی به مفاهیم یکپارچهای از هویت جنسی، جهتگزینی شغلی و جهانبینی نایل شده است و به این ترتیب، فرد پس از شناخت و تعیین رویه زندگی خود و رهایی از سردرگمیها، به سوی یک زندگی با بهداشت روانی بالا در بزرگسالی رهنمون میشود.
بنابراین با حل شدن مطلوب بحران هویت در نوجوانی، اینک به مرحله صمیمیت میتوان دست یافت، یعنی اتحاد من و یک من دیگر که هر یک پایههای هویتی یکپارچه خویش را دارد و زمینهساز مرحله بعدی چرخه زندگی یعنی تمرکز از “من” بهسوی “ما” را فراهم میآورد.
ویژگیهای نوجوانان دارای هویت مثبت و موفق
- جدایی و استقلال کامل از والدین
- تکامل و درک جنسیت خود (پسر بودن یا دختر بودن)
- توسعه و تکامل وجدان و اخلاقیات
- اقدام و تعهد به کار کردن و از دسترنج خویش بهره بردن
- گرایش و علاقه برای ارتباط عاطفی با جنس مخالف و تشکیل خانواده و تربیت فرزندان
- رسیدن به ثبات عاطفی بیشتر، نزدیکی و صمیمیت، پختگی و تعادل
- قابلیت انطباق به دلیل ثبات عاطفی و عقلانی و فلسفی و قدرت سازگاری بیشتر با اجتماع
- واقعیتگرایی، کمال طلبی، خود رهبری و خودکفایی
عوامل بروز بحران هویت
همانگونه که پیش از این بیان شد، فرد در فرایند دستیابی به هویت یا شخصیت کامل انسانی، از عوامل گوناگونی چون خانواده، نهادهای آموزش و پرورش، نظام سیاسی و فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه و رسانهها و مطبوعات و تبلیغات بیگانگان و… متأثر میگردد.
البته در این میان، دو عامل نخست بیشترین تأثیر را دارند. بر این اساس، افرادی که از نعمت والدین و خانوادههای مناسبی برخوردارند و در نتیجه سرپرستهای فهیمی دارند، ضمن حفظ تعادل روحی و روانی، زمینه رشد و تفکر و بینش آنان هماهنگ با سایر استعدادها میگردد.
چنین افرادی با توجه به توانمندیهایی که قبل از این پیدا کردهاند، به راحتی میتوانند این بحران را پشت سر بگذارند و به تمام پرسشهای مربوط به کسب هویت مستقل پاسخ صحیحی دهند.
در نتیجه، از دچار شدن به تحیر و سردرگمی در پیشآمدهای زندگی در امان باشند و اما اگر چنین مسؤولیتی به هر دلیلی در محیط خانواده به انجام نرسد، روشن است که جوان تربیتیافته در چنین خانوادهای قادر نخواهد بود در فرایند هویتیابی به موفقیت لازمی دست یابد.
نهاد آموزش و پرورش و یا به عبارت دیگر، مجموعه نهادهای فرهنگی جامعه پس از خانواده مؤثرترین عامل تأثیرگذار در تکوین هویت یا شخصیت اشخاص محسوب میشوند.