واقعاً چه زمانی به یک ارتباط بد میگوییم؟ ارتباط به نظر موضوع سادهای است. و همهی ما خود را در آن متخصص میدانیم. به هر صورت از زمان کودکی تا به حال حرف زدهایم و معمولاً گفت و گو کردن امری طبیعی تلقی میشود. خیلی ساده دهانتان را باز میکنید و کلمات پشت سر هم از آن خارج میشود. وقتی شاد هستید و خود را به کسی نزدیک احساس میکنید.
ارتباط برقرار کردن کار دشواری به نظر نمیرسد. هم شما احساس خوبی دارید و هم آنها و همه چیز به ظاهر خوب و بی کم و کاست است. اما در شرایط اختلاف, وقتی تضادی مطرح میشود. آن وقت است که باید مهارت کلامی خود را مورد قضاوت قرار دهید. در حالت عصبانیت چگونه گفت و گو میکنید و یا به جای آن با اشخاصی که از شما عصبانی هستند چگونه حرف میزنید؟ با انتقاد چه میکنید؟ وقتی طرف مقابل شما غیر منطقی است و به حرفهای شما گوش نمیدهد چه میگویید؟ در شرایط احساس رنجش چگونه ارتباط برقرار میکنید؟
اشخاصی که در این مواقع بتوانند به خوبی و به گونهای مؤثر ارتباط برقرار سازند به شدت کم شمارند و حال آن که دقیقاً در همین مواقع است که نقش ارتباط خوب حیاتی میشود.
کلمه صمیمیت، دوستی و موفقیت در کسب و کار بستگی به این دارد که با اختلافات خود چگونه رو به رو میشوید. اشخاص در این زمینه با دشواری زیادی رو به رو هستند. اغلب زوجها از طرز برقراری ارتباط مؤثر بیاطلاعند. دوستان با هم آن طور که باید حرف نمیزنند. اعضای خانواده هم اغلب آن طور که شاید و باید مسائل خود را حل و فصل نمیکنند.
حتی روان پزشکان که به ظاهر متخصص هستند در ارتباط با هم دشواری دارند. وقتی من در سمینارهای روانپزشکان و روانشناسان درس میدهم. اغلب از کسی میخواهم که داوطلبانه در یک نمایشنامه ایفای نقش کند. میخواهم بدانم که با یک بیمار دشوار خصمانه چگونه برخورد میکنند. شخصاً نقش بیمار دشوار را بازی میکنم و مثلاً میگویم: «دکتر اسمیت به نظر میرسد که به من اهمیت نمیدهید. در جست و جوی کسی هستم که مرا در مشکلاتم کمک کند, اما شما تنها سر تکان میدهید. تقریباً در اغلب موارد درمان گرها حالت تدافعی میگیرند. ممکن است بگویند «که این طور!» یا «دیگر چه؟» یا «البته که به شما اهمیت میدهم.» ممکن است درمانگرها ندانند که این طرز برخورد آنها در بیمار چه قدر بد و وحشتناک است.
آیا مایلید که در کار برقراری ارتباط از مهارت بیشتری برخوردار باشید؟ در این صورت ابتدا باید ارتباط خوب و بد را تعریف کنیم. هر ارتباط خوب از دو خصوصیت برخوردار است: احساسات خود را آشکارا ابراز میکنید و به طرف مقابل هم امکان میدهید تا احساسات خود را ابراز نماید. طرز فکر و احساستان را در میان میگذارید و سعی میکنید که احساس و اندیشهی طرف مقابل خود را درک کنید. طبق این تعریف, نقطه نظرها و احساسات هر دو طرف مهم و ارزشمندند.
درست به همان گونه که ارتباط خوب به مفهوم ابراز وجود و گوش دادن (مقاله مهارت گوش دادن را مطالعه کنید) است. ارتباط بد آن چنان ارتباطی است که شخص از طرح آشکار احساسات خودداری میکند و به سخنان طرف مقابل گوش نمیدهد.
بحث و جدل و حالت تدافعی گرفتن نشانههای ارتباط بد هستند. ممکن است بدون درک احساسات طرف مقابل, در مقام ضدیت با او حرف بزنید. ممکن است این پیام را فرافکن بکنید که «به حرف شما علاقه ندارم. تنها میخواهم حرف خودم را زده باشم و اصرار دارم که تو آن را از من بپذیری».
نشانه دیگر ارتباط بد انکار احساسات و به نمایش گذاشتن غیر مستقیم آنهاست. ممکن است نیش دار و طعنه آمیز حرف بزنید. این حالت را اصطلاحاً «پرخاشگری انفعالی» مینامند.
پرخاشگری پویا هم ارتباط خوبی نیست. فهرست خصوصیات ارتباط بد, در حکم راهنمایی است که هنگام برقراری ارتباط باید از آن پرهیز کنید. این فهرست را به دقت بخوانید.
ممکن است به این نتیجه برسید که از عادات ارتباطی بدی رنج میبرید. این عادات میتواند از شدت ناراحتیهای شما در برخورد با اشخاص بکاهد.
اگر دوست دارید مهارت ارتباطی خود را بهبود ببخشید در کارگاههای آموزشی مهارتهای ارتباطی فکر بنیان شرکت کنید.
ویژگیهای ارتباط بد
1- حقیقت – اصرار میکنید که حق با شماست و طرف دیگر اشتباه میکند.
2- سرزنش – تقصیر را به گردن طرف مقابل میاندازید
3- شهادت – مدعی هستید که یک قربانی بیگناهید
4- تحقیر – طرف مقابل را به صرف اینکه مطابق میل شما کار نمیکند سرزنش میکنید.
5- توقع – بیآنکه خواستهی خویش را مطرح کنید خود را شایسته برخورد بهتر میدانید
6- درماندگی – تسلیم میشوید و روزنه امیدی نمیبینید
7- انکار – عصبی بودن، رنجیده بودن و اندوه خود را انکار میکنید و حال آنکه وضع ظاهر شما درست خلاف آنرا نشان میدهد
8- پرخاشگری انفعالی – یا حرفی نمیزنید یا لحن طنز و تمسخر دارید. درب اتاق را به هم میکوبید و خارج میشوید
9- سرزنش خویشتن – به جای برخورد با مسئله. طوری رفتار میکنید که انگار آدم بد وحشتناکی هستید
10- کمک کردن – به جای توجه به افسردگی، رنجش یا خشم طرف مقابل میخواهید با حل مسئله به او کمک کنید.
11- طعنه – کلمات یا لحن صدای شما از خصومت یا تنش حکایت دارند که نمیخواهید آنرا آشکارا بازگو کنید
12- قربانی کردن دیگران – معتقدید که گرفتاری از ناحیهی طرف مقابل شماست و تقصیری متوجه شما نیست
13- حالت تدافعی – هر گونه تقصیر خود را کتمان میکنید و مدعی میشوید که کار شما بیاشکال است
14- پاتک – به جای تصدیق احساسات طرف مقابل، جواب انتقاد او را با انتقاد میدهید
15- رد گم کردن – به جای توجه به مسئله از بیعدالتیهای گذشته حرف میزنید
برخی مثالها از ارتباط بد
اگر موافقید طرز ارتباط بسیاری از بیمارانم را برایتان شرح دهم. اینها اشخاص عادی و احتمالاً مشابه شما هستند. در هر مورد از شما انتظار دارم که دربارهی خوب بودن یا بد بودن طرز ارتباط او قضاوت کنید.
سارا 26 ساله است در رشته حقوق درس میخواند. شوهرش, علی، یک جراح است. علی و سارا چند ماه قبل از هم جدا شدند اما سعی دارند که دوباره با هم به سازش برسند. میخواهند بدانند آیا باید برای همیشه از هم جدا شوند یا میتوانند با از میان برداشتن مشکلات خود دوباره با هم زندگی کنند. سارا معتقد است که علی نمیتواند احساسات خود را ابراز کند. میگوید وقتی علی ناراحت است، به جای طرح مشکل خود قیافه در هم میکشد و حرفهای نیش دار میزند. از سوی دیگر، علی نیز معتقد است که سارا بیش از اندازه به خانوادهاش نزدیک است. میگوید که او زن خود محوری است و ریاست طلبی را دوست دارد. میگوید خانواده و شغلش را به او ترجیح میدهد و در نتیجه احساس میکند که شخصی از درجه دوم اهمیت است.
چندی پیش علی برنامهای برای سفر تفریحی تدارک دید؛ اما میان او و زنش بر سر این که آیا به اتفاق بروند یا نروند اختلافی بروز کرد. ابتدا علی میخواست که تنها برود و سارا از این تصمیم او رنجید. بعد, علی پذیرفت که به اتفاق سارا برود, اما حالا سارا ترجیح میداد مدتی را به تنهایی بگذراند. وقتی سارا به شوهرش اطلاع داد که قصد ندارد. در این سفر او را همراهی کند, علی برآشفته شد و به او گفت «بسیار خوب هیچ مسئلهای نیست. همین حالا هم همین کار را میکنم. ابتدا به صحبت علی توجه کنیم. آیا به نظر شما طرز ارتباط او درست بود؟
به نظر من بد بود زیرا او نه احساسات خود را مطرح ساخت و نه احساسات زنش را تصدیق کرد. با توجه به فهرستی که قبلاً در زمینهی طرز ارتباط خوب و بد خواندید به این نتیجه میرسید که او در مقام انکار بود. احتمالاً احساس بیاعتنایی کرد و عصبانی شد, اما سعی کرد احساساتش را پنهان کند. میتوانست بگوید مأیوس شدم, از این بابت ناراحتم. به تو علاقمندم و واقعاً میخواهم با من بیایی.» به جای این طرز برخورد, علی در مقام نفی و ردّ سارا برآمد و او را تحقیر کرد. و این با تصویر ذهنی سارا از او, سازگار بود. سارا معتقد بود که علی هنگام عصبانیت سرد و بد اخم میشود.
علی همچنین به احساسات سارا بیتوجه ماند. چرا تصمیم گرفته که با او نیاید؟ چه احساسی دارد؟ وقتی این سوالات را نمیکند، بی مهری و بیعلاقگی خود نسبت به او را نشان میدهد.
حالا به طرز برخورد سارا توجه کنیم. آیا رفتار او نشانهی ارتباط خوب است؟ کمی فکر کنید.
طرز برخورد سارا هم نشانهای از ارتباط بد است زیرا نه احساسات علی را تصدیق کرده و نه از احساسات خود حرف زده است. به ظاهر کاملاً مشخص است که علی احساس رنجش و عصبانیت دارد. اما ظاهراً سارا به این احساسات او بیتوجه است. با این رفتار خود محور به نظر میرسد و نشان میدهد که علاقهای به علی ندارد. سارا از احساسات خود هم حرف نمیزند. تحت تأثیر برخورد علی احساساتش جریحهدار شده است. به جای ابراز احساسات خود، سرد و بیاعتنا برخورد میکند.
انکار احساسات بسیار متداول است. خیلیها نگرانند که اگر احساسات خود را با صراحت مطرح کنند به خطر میافتند. به احتمال قوی شما هم از چنین موقعیتی برخوردارید.
سارا میتوانست احساسات خود را بازگو کند و در تصدیق احساسات علی حرف بزند. میتوانست بگوید: «از این که گفتی باید به فکر زندگی خودم باشم بسیار دلگیر و عصبانی هستم. من هنوز به تو علاقمندم و دلم نمیخواهد روابطمان برای همیشه از بین برود. اما تو به من میگویی که به ادامهی روابطمان امیدوار نباشم. نمیدانم آیا از این که با تو همسفر نمیشوم ناراحتی؟ ممکن است بگویی تو چه احساسی داری؟» با این طرز برخورد علی از احساس سارا آگاه میشود و در عین حال علی را تشویق میکند تا احساساتش را با او در میان بگذارد. ارتباط درستی است؛ تحقیری در کار نیست. انکاری در کار نیست و کسی نقش قربانی را هم بازی نمیکند.