یک بار زیگموند فروید، کارل گوستاو یونگ را به عنوان وارث معنوی خود تعیین کرد، ولی کارل گوستاو یونگ رفت تا نظریه شخصیتی را به وجود آورد که به طور چشمگیر با روان کاوی پذیرفته فرق داشت. کارل گوستاو یونگ تبیین جدید و مبسوطی را از ماهیت انسان به بار آورد که کاملاً بی شباهت به تبیینهای دیگر بود و آن را روان شناسی تحلیلی (analytical psychology) نامید.
کارل گوستاو یونگ عنوان زندگی نامه شخصیت خود را خاطرات، رویاها، اندیشه ها گذاشت که در سال 1961 منتشر شد و به فارسی نیز ترجمه شده است، در این کتاب معتقد بود که رویکرش به شخصیت، شبیه به اعتراف نامه ای ذهنی، شخصی است.
کارل گوستاو یونگ می نویسد:
زندگی من داستان تحقق بخشیدن به ناهشیار است. همه چیز در ناهشیار، ابراز بیرونی را می جوید و شخصیت نیز می خواهد از شرایط ناهشیار خود تکامل یابد.
کارل گوستاو یونگ
تولد: 26 جولای، 1875 ( 4 مرداد 1254)
وفات: 6 ژوئن 1961 (16خرداد 1961)
دلیل شهرت:
روانشناسی تحلیلی، ناخودآگاه جمعی، آرکه تایپ ها، پیشگویی و درونگرایی
کارل گوستاو یونگ در دهکده کوچک کسویل نزدیک به دریاچه کنستانسن، سوئیس به دنیا آمد. پدرش کشیش دهکده بود و او را در سن ششسالگی با زبان انگلیسی آشنا کرد و این آغاز علاقه وی به زبان بود، بهویژه به زبانهای باستانی مثل سانسکریت. در 9 سالگی یونگ پیوسته شاهد نزاع زناشویی والدینش بود. او تنها کودک منزوی پدر و مادری روان نژند بود و تنها مصاحب او پیکرهای چوبین بود که خود تراشیده بود. برای گریز از پدر و مادر و مشکلات آنها ساعتها در اتاق زیرشیروانی که خانه دوره کودکیاش بود به بازی با پیکره چوبین میگذراند.
کارل گوستاو یونگ در نوجوانی فردی منزوی بود که توجهی به مدرسه نداشت و از تمام فعالیتهای رقابتی نفرت داشت. محیط مدرسه برایش تهدید آور بود و برای رهانیدن خود از شرایط دشوار آموخت که باید تظاهر به بیماری بکند (مثل غش کردن). علاقهاش به زبان و فرهنگ باستانی در ابتدا سبب شد به باستانشناسی بی اندیشد؛ اما برای کسب مدرک پزشکی در دانشگاه بازل ثبتنام کرد.
کارل گوستاو یونگ تحت تعلیم و زیر نظر عصبشناس ریچارد-کرفت-ایینگ که یک متخصص روانپزشکی قانونی و آسیبشناسی اختلالات جنسی بود قرار گرفت و شروع به کار در روانپزشکی کرد.
اولین موقعیت کارل گوستاو یونگ بعد از فارغالتحصیلی ملاقات با اوگن بلولر متخصص در اسکیزوفرنی در بیمارستان روانی برگیلزی واقع در زوریخ بود. بنا بر توصیه بلولر، یونگ از روشهای تداعی لغات گالتون در تشخیص افراد مبتلابه روانپریشی (باهدف آشکار کردن فرایندهای تفکر ناهشیار) استفاده کرد.
اولین مقاله منتشرشدهاش تحلیل روانشناختی از پدیده مرموز فرضی، اساس رساله دکترایش را تشکیل داد. یونگ در سال 1896، با اماروزنباخ آشنا شد و در سال 1903 با وی ازدواج کرد و حاصل آن پنج فرزند بود. حدود سال 1911 کارل گوستاو یونگ یک خدمتکار زن به نام آنتونیا وولف را استخدام کرد و ارتباط آنها تا پایان عمر آنتونیا در سال 1952 ادامه داشت. (همسر وی هم در سال 1955 فوت کرد.) این فقدانها برای یونگ مشکل ایجاد کرد چون هر دو آنها با یونگ تحلیل گری را تمرین میکردند. هرچند که آنها این مسئله را تحمل کردند و با این واقعیت زندگی کردن که داشتن که رابطه بین اعضای تحلیل گران زوریخ رایج بود.
کارل گوستاو یونگ سالیان سال فروید را تحسین میکرد و دو ملاقات در وین در سال 1907 با او داشت. دو سال بعد یونگ، فروید و ساندور فرنزی سفری را به آمریکا ترتیب دادند و برنامه سفر ملاقات با جیمز و کسی که شخصاً به بعضی از عقاید یونگ علاقه داشت نیز هموار شد. در این سفر بود که ارتباط کارل گوستاو یونگ با زیگموند فروید رو به سردی گذشت؛ منبع اصلی عدم توافق آنها بیشتر مربوط به وضعیت لیبیدو (انرژی جبری-روانی) بود. یونگ به شک و تردید درباره این نظریه (لیبیدو) که اساس جنسی داشت، رسیده بود.
کارل گوستاو یونگ به مفهوم لیبیدو وسعت بخشید و آنها را تنها نیروی به حرکت درآورنده کلیه رفتارهای بشر در نظر گرفت. انسانشناس روان تحلیلگر، ابراهام کاردینو نیز با موضع فروید در مورد انرژی لیبیدو مخالف بود اما در نهضت فرویدی باقی ماند؛ بنابراین عدم توافق بین فروید و یونگ احتمالاً چیزی بیش از یک اختلافنظر فکری بود. در سال 1912 ارتباطشان قطع و 2 سال بعد نیز دوستیشان قطع شد. بعد از قطع رابطهشان یونگ دچار احساس پریشانی و افسردگی شد و افسردگی وی تا سه سال ادامه داشت. آن دوره برای یونگ خلاقانه بود و در طول آن نظریه مستقل خود را در مورد شخصیت توسعه داد.
سال 1914 کارل گوستاو یونگ از ریاست انجمن بینالمللی روانکاوی استعفا داد؛ و در سال 1928 به جامعه بینالمللی پزشکی عمومی رواندرمانی پیوست؛ در همان سال ماتیاس هنریچ گورنیک (پسرعموی هرمان گورنیک) به این جامعه پیوست. یونگ در سال 1930 معاونت آنجا را به عهده گرفت و سه سال بعد به ریاست رسید. مجله جامعه به نام Zentralblatt Fur Psychotherapic در همان زمان مجدداً سازماندهی شد.
قصد جامعه این بود که یک ویرایش بینالمللی زیر نظر کارل گوستاو یونگ و یک نسخه آلمانی با مدیریت گورنیک منتشر شود. گورنیک بیانیهای را برای خوانندگان منتشر کرد که هیتلر را بهعنوان متن مرجع برگزینند. امضای یونگ در پایین بیانیه منتشرشده بود که معلوم نبود که اشتباه شده یا یک ترفند سیاسی است. این مطلب ابتدا موجب سوظن شد که یونگ حتماً طرفدار نازیهاست و ریاست وی قسمتی از نقشه برای تحمیل ایدئولوژی نازیها بر انجمن است. شواهد بیشتر برای حمایت از این نظر در بیانات قبلی وی ارائهشده است؛ او و دیگران اشتیاق به تغییر سوسیالیست ملی آلمان را از بین بردند.
بخشی از خصومت به وجود آمده بین فروید و یونگ احتمالاً به خاطر اتهاماتی بود که برای احساسات ضد سامی به یونگ از طرف فروید مطرحشده بود، یونگ به علت آزاری که از این جریان دیده بود از ریاست انجمن بینالمللی روانکاوی کنارهگیری کرد. محتوای سخنرانی کارل گوستاو یونگ در کلون و در دانشگاه یل در سال 1930 نشاندهنده همدلی وی با سوسیالیسم بینالمللی بود که در ابتدا از او استقبال شد و در انتها باعث شد که از ریاست آن کنارهگیری کند. بههرحال عدهای نتیجه گرفتند که مدارک سنگینی وجود دارد که از نشان میدهد یونگ یک نژادپرست و یک زن گریز و ضد نژاد سامی بود.
نظریه کارل گوستاو یونگ، مانند فروید یک ساختمان سهبخشی برای روان را پیشنهاد میکند، ایگو (خود) یا ذهن هوشیار بخشی از آن است. مفهوم او از ناهشیاری فردی به آن دست از چیزهایی اطلاق میشود که میتواند از روی میل برای آگاهی به هشیاری آورده شود مثل، خاطراتی که از موضوعهای خاص در ابتدا روز اتفاق افتاده به خاطر میماند یا احساسی که از یک لباس که قبلاً پوشیده بودیم در حافظه قرار میگیرد.
مفهوم کارل گوستاو یونگ از ناخودآگاه جمعی، عبارت از چیزی که به معنای روح جمعی بوده و مورداستفاده فیلسوف لوسین لوی برول نیز قرار داشته ازنظر دورکیم «یگانگی اجتماعی» نامیده میشود و به عبارتی افراد جهت شکلدهی گروهی برای موجودیت جسمانی کنار یکدیگر ترکیب میشوند و این نظر همچنین شبیه به پی یر تیل هارد دو چار دین تحت عنوان «نوس فره» در متون فرانسه برای شبکه یک پارچه موضوعات مرتبط به اقتصاد و فیزیک است میباشد.
نظریه گایا جیمز لولاک به این معناست که سیاره زمین بهعنوان کاملکننده موجودات زنده است که میتواند بهعنوان شرح کاملی از عقیده مشابه یونگ باشد. ناهشیار جمعی به گفته وی اصرار بر تأثیرات تصاویر آغازین یا خاطرات نیاکان دارد که مربوط به تبار حیوانی و انسانی میباشد. گرچه ناهشیار جمعی نمیتواند بهطور مستقیم مشاهده بشود، شواهد حضور او و نفوذ آن نمیتواند در نتایج فعالیتهای ما برای خودمان و دیگران بررسی بشود. بعضی از انواع تجارب اختصاصاً موجب بینشهای قوی به سمت حضور ناهشیار جمعی شامل پدیده (انگار که بوده)، تجارب نزدیک مرگ و عشق در اولین نگاه میشود.
یونگ به محتوای ناهشیار جمعی بهعنوان آرکی تایپها یعنی تمایلات درونی برای تجربه و آزمایش چیزهایی در شیوههای معین که در سازمان تجارب انسان وجود دارد اشاره میکند. وی معتقد است که آرکی تایپها بهمثابه مفهوم سائق در نظریه فروید است. بهعنوانمثال آرکی تایپها ما در «نمادی از مادر اولیه انسانها» «حوا» در فرهنگ مغرب زمین است. وی آرکی تایپهای متعدد مانند مرگ، تولد، تولد دوباره، خدا و تعدادی دیگر را شناسایی کرد. حدود سال 1931 تا 1934 او درمان بر اساس نظریه نوبل لورت ولفگانگ پاولی که شامل تحلیل حدود سیصد رؤیای پاولی بود پیشنهاد کرد که جنبه ماهیت آرکی تایپ سمبلهای ریاضی را مدنظر قرار داشت.
یونگ برخلاف فروید از «تفسیر کاهشی» استفاده کرد. او اظهار داشت که عوامل روانشناختی، نمیتوانند برحسب ارتباطات علمی و نیز برحسب ناهشیار محاسبه شوند. یونگ مثل فروید معتقد بود وجود انسان اساساً دوجنسی است و فرایندهای اجتماعی ساز فرهنگ محور ایجاد هویت زنانگی و مردانگی را شکل میدهند.
تصور میشود انیما، ناهشیار جمعی بخش زنانه روان مرد را (مثل احساسات) را منعکس میسازد، درحالیکه انیموس، ناهشیار جمعی بخش منطقی روان زن (مثل منطق و استدلال) را نشان میدهد. پرسونا یا نقاب در اصل به صورتکی گفته میشود که بازیگران به چهره میزدند تا چهره یا نقشی متفاوت را به تماشاگران نشان دهند. یونگ واژه را به همین معنا بکار برده است، پرسونا صورتکی است که بر چهره میگذاریم تا خود را چیزی جز آنچه هستیم بنماییم؛ و این مانند نقش بازی کردن، اتخاذ رفتارها و گرایشهای خاصی است که پاسخگوی نیازهای موقعیتهای متفاوت یا افراد مختلف باشد.
تفکر کارل گوستاو یونگ در مورد پویایی روان، تحت نفوذ فیلسوفی به نام نیچه است که هر دو تحت نفوذ «فردگرایی بنیادی» شوپنهاور بودند- روشی که در آن نیروهای زمان و فضا، بیهمتایی فرد را تعریف میکنند که ریشه رویکرد یونگ به پویایی روان در آن واقع است. اظهارات یونگ بهوسیله سه اصل، هدایت میشوند. اصل تضاد که میگوید هر آرزویی حاکی از مخالف آن است.
کارل گوستاو یونگ تضاد بین عبارات (مثل خوب-بد، شادی-غم، عشق-نفرت) را منبع لیبیدو یا انرژی روانی میداند. اصل دوم هم ارزی است و به درجهای که شخص وجود حالات متضاد را تشخیص میدهد، اشاره دارد. اگر شخص وجود نیروهای متضاد را تشخیص را تشخیص دهد، پتانسیلی برای رشد مییابد.
اگر حالت ویژهای انکار یا سرکوب شود، جلوی رشد شخصی گرفته میشود. انکار یا سرکوبی آرزوها سبب تشکیل عقده میشود. مفهوم عقده یونگ، اصلاح عقدهای است که ابتدا توسط جوزف بروئر مطرح شد. جوزف بروئر یکی از همکاران فروید بود که بعداً درزمینهٔ تقدم سائقهای جنسی با فروید اختلافنظر پیدا کرد. مقصود از عقده مجموعهای از عواطف و خاطرهها و اندیشههای مربوط به موضوعی مشترک است.
کارل گوستاو یونگ پیشگام استفاده از «تداعی کلمه» در محتوی درمانی برای تعریف وجود عقدههاست. او استدلال کرد که وقتی کلمه مشخصی «مثل پدر» موجب واکنش کلامی تأخیر شده بیمار میشود و یا سبب تغییراتی درتنفس یا وضع بدن میشود، این کلمه عقدهای را نشان میدهد. اصل سوم یونگ، افت است. آنتروپی یا افت با افزایش سن، افزایش مییابد و سبب کاهش انرژی روانی یا لیبیدو میشود.
هدف زندگی، فهمیدن «خود» است. خود، هدف نهایی زندگی است. خود نیز الگوی کهنی است که نمایانگر یگانگی و هماهنگی اجزای شخصیت و همانندسازی فرایندهای هشیار و ناهشیار است. رویکرد سوم کارل گوستاو یونگ بر مفهوم همزمانی استوار بود-عقیده ای که رویدادها بدون علت میتوانند به هم مربوط شوند، مثل زمانی که دوستان نزدیک گزارش میکنند که رؤیاهای مشابهی را دیدهاند.
بسیاری از روان شناسان معتقدند مردم در شباهت دو رویداد همزمان اغراق میکنند. مثلاً فرضیه «6 درجه آزادی» میلگرام پیشبینی میکند که دو فردی که از هر نقطه جهان بهصورت تصادفی انتخاب شوند میتوانند با یکدیگر از طریق زنجیره کوچک دوستان یا توالیها ارتباط برقرار کنند، حتی اگر فقط 6 نفر باشند.
کارل گوستاو یونگ به «نگرشها» و «کنشها» بهمثابه عملکرد هشیاری و ناهشیاری از آگاهی توجه کرد. وی اظهار داشت که دو نگرش اصولی وجود دارد: درونگرایی و برونگرایی جهتیابی بهطرف تجارب عینی است. این تفاوتها موضوعاتی وسیعتر از درک عمومی از درونگرایی میباشند همانگونه که این ویژگی همراه با خجالت و شرم و انزوای اجتماعی و برونگرایی با خوشمشربی و اجتماعپذیری نشان داده میشود.
کارل گوستاو یونگ معتقد بود که هرکسی نیز بهعنوان مالک هر دو نگرش که بر اساس اصل تضاد است هدایت میشود. این ناهشیاری از برونگرایی درونی شده هست و ناهشیاری از درونگرایی، برونگرایی میباشند. آیا ما درونگرا هستیم یا برونگرا، ما نیاز به ارتباط با دنیای بیرونی و درونی داریم، وی پیشنهاد کرد که 4 راه اساسی یا کنش اساسی وجود دارد که ما از آنها استفاده میکنیم: احساس، تفکر، بینش و درک حسی. وی معتقد است که اغلب مردم یکی یا دو تا از کنشها را رشد میدهند، اما هدف رشد فردی باید استفاده از همه 4 اصل باشد.
کارل گوستاو یونگ معتقد بود نگرشها و اعمال در سه شیوه تعامل دارند. آنها ممکن است با یکدیگر مخالف باشند، جای همدیگر را بگیرند و یا باهم ترکیب شوند. ترکیب نگرشها و اعمال، اساس هشت نوع روانشناختی کارل گوستاو یونگ را تشکیل میدهد. این 8 نوع بعداً توسط کاترین بریگز و دخترش ایزابل مک کلوی میزر (نمایشنامهنویس و رماننویس) توسعه یافت.
تأثیر محدود کارل گوستاو یونگ در جریان روانشناسی معاصر موردبحث بوده بانفوذ قابلتوجه مانند پژوهش فوق که در یادداشتهای تئولوژیکال پائول تیلیچ و دو مینیکن پدر ویکتوروایت و برای آن دلایل منطقی وجود دارد؛ مانند روان تحلیلی فروید تعدادی از مفاهیم یونگ نمیتواند تعریف و حتی اندازهگیری بشود.
همچنین مفهوم ناخودآگاه جمعی یونگ، از چنان ساختاری برخوردار هستند که اندازهگیری آن غیرممکن است. متعاقباً با استثنا چشمگیر فهرست ارزیابی می ریز-بریگز یک ضعف از ارزشیابی صحیح از پیشبینیهای متعدد که ممکن است نظریه را صحیح ارزیابی کند وجود دارد؛ مانند فروید، یونگ یک چارچوب برای توضیح هر جنبه از تجارب انسانی را پیشنهاد داده است.
درون یک سرزمین که مملو از اندیشههاست معمولاً با دامنهای از موضوعات فراروانشناسی، فرا طبیعی. تجارب خارج از حواس روبرو هستیم. بعلاوه فرمولهایی که از یک نظریه با وسعت زیادی از اصطلاحات را غیرقابل درک دانسته و نفوذ کمتری بر خواننده داشته باشند، حتی گاهی اوقات این مفاهیم کلیدی ناسازگار هستند.
در کتاب «مقالههایی در روانشناسی انرژی را منتقل میکند.» (ص:5) و سه صفحه بعد میگوید: سمبلها تظاهر انرژی روان اضافی هستند. در جای دیگر (کتاب بشر امروزی در پژوهش روح 1933) تکرار واقعات وجود دارد. هشیاری بهعنوان ارتباط محتوای روانی برای ایگو (خود) تعریفشده است تا جایی که آنها بهوسیله خود حس شوند. پنج صفحه بعد نوشته: بهوسیله خود من یک عقده از باز نمایهها که تشکیل مرکزیت خود من از آگاهی را آشکار میکند، مشخص میشود.
گروهی از مخالفین معتقدند که نظریه یونگ جنبه کیمیا و عرفانی دارد و از مطرح کردن آن در علم روانشناسی اجتناب میکند و آن را آش شلهقلمکار میداند که مفاهیمش غیرقابل تعریف است.
کارل گوستاو یونگ میگوید:
این نظریهها خیلی پلید هستند. درست است که ما نیاز به نقطهنظرهای معین ازنظر مکاشفهای و جهتیابی آنها داریم اما باید همیشه آنها را موردتوجه قرار داده بهصرف کمکی که میتواند در هر زمان کتاب ما باشد.
برخی از کتاب های کارل گوستاو یونگ که به فارسی ترجمه شده اند:
- صور مثالی و ناخودآگاه جمعی
- روانشناسی ضمیر ناخودآگاه
- روانشناسی و دین
- روانشناسی و کیمیاگری
- کتاب قرمز
- ضمیر پنهان
- رویاها