کودک خوشبین آرزویی است که والدین برای فرزندشان دارند همه والدین دوست دارند که زندگی فرزندانشان بهتر از زندگی خودشان باشد و فرزندانی سالم چه به لحاظ روانی و چه از منظر جسمانی داشته باشند.
داشتن فرزندی سالم نیازمند تربیتی صحیح و همچنین طی کردن مراحل رشدی بهطور متعادل میباشد. در ارتباط با ذهنیت کودک و همچنین تربیت کودک خوشبین نظریههای رشدی متعددی وجود دارند که بهطور ضمنی و بهاختصار به آنها اشاره و درنهایت شرح داده خواهد شد.
دکتر مارتین سلیگمن روانشناس معاصر در کتابی با عنوان “کودک خوشبین”معتقد است که شیوه رفتاری والدین با کودکشان، موفقیت و یا عدم توفیق او را در آینده تعیین میکند و شیوه رفتاری والدین میتواند اعتماد، ابتکار عمل، اشتیاق و مهربانی را به فرزندان بیاموزد
سلیگمن تأکید میکند که مانع بزرگی برسرراه توفیق فرزندان عصر حاضر در آینده وجود دارد و آن تحلیل رفتن “خوشبینی طبیعی”در کودکان است.
بدیهیترین اصطلاح در مقابل خوشبینی میتوان به کاربرد بدبینی است
هدف از این پژوهش بررسی شیوههای تربیت کودک در جهت موفقیت وی
و فراهمسازی دیدگاه فکری مثبت او در برابر چالشهای زندگی است.
در این پژوهش سعی کردیم به این مسئله بپردازیم که ایانوع تربیت والدین میتواند در کودک خوشبین موثرباشد و آیا کودک خوشبین تحت تأثیر تربیت است و یا مسائل دیگر زمینهساز خوشبینی کودک میشود با توجه به اینکه در خصوص رشد و پرورش باورهای ذهنی کودک نظریات رشدی متعددی ارائه میشود
هرکدام از این نظریهپردازان از دیدگاه خود به این مسئله پرداخته است و سعی ما بر این است که بتوانیم به یک جمعبندی کلی برسیم
آشنایی با مفاهیم خوشبینی
بدبینی: سلیگمن بهطور مختصر بدبینی را چنین تعریف میکند تأکید بر فاجعهآمیزترین علت هر شکست.
به زبان ساده خوشبینها افرادی هستند که انتظارات دارند اتفاقات خوب برای آنها روی دهند و بدبینها افرادی هستند که انتظار دارند اتفاقات بدی برای آنها روی دهد
به عقیده سلیگمن افراد دارای سبک تبیینی خوشبینانه از افرادی که سبک تبیینانه بدبینانه دارند سالمترند بررسی 72 کودک نشان داد بدبینها به نسبت خوشبینها احتمال بیشتری دارد که بیمار شوند بااینحال وقتی خوشبینها بیمار میشوند بهاحتمال بیشتری مسئولیت مراقبت از خودشان بر عهده میگیرند نظیر اینکه استراحت میکنند به پزشک مراجعه میکنند
به عقیده سلیگمن تفاوت مهم بین افرادی که از افسردگی موقت بهبود مییابند و آنهایی که بهبود نمییابند سبک تبیینی آنهاست او نوشت سبک تبیینی بدبینانه درماندگی آموختهشده است که از حالت کوتاهمدت به بلندمدت تغییر میکند. وقتی کسی شکست میخورد و بدبین باشد درماندگی آموختهشده به افسردگی تمامعیار تبدیل میشود ولی در خوشبینها شکست فقط یأس و ناامیدی ایجاد میکند
علاوه بر این افراد بدبین موقعیتهای منفی را با لحنی شخصی و فراگیر توجیه میکنند برای مثال میگویند تقصیر من است و همیشه همین خواهد بود.
گرچه درماندگی آموختهشده میتواند در طول زندگی رخ دهد اما سلیگمن معتقد است که ما در طفولیت و اوایل کودکی در برابر این احساسها خیلی آسیبپذیریم در این سالهای تکوینی تجربه درماندگی آموختهشده میتواند مارا برای سبک تبیینی بدبینانه آماده کند
کودکان زندگی را در حااتی از درماندگی کامل آغاز میکنند بدون اینکه کنترلی بر محیط خود داشته باشند وقتی آنها بزرگتر میشوند بهطور فزایندهای میتوانند اوضاع خود را کنترل کنند آنها میتوانند گریه کنند که توجه والدین یا مراقبتکنندگان را جلب میکنند.
احساس درماندگی یا تسلط و کنترل کودک از طریق تعاملهای اولیه محیط مادی و اجتماعی تعیین خواهد شد.
وقتی کودکان پاسخ میدهند این عمل تغییراتی نظیر غذا، اسباببازی و بغل کردن را به همراه دارد یا امکان دارد هیچ تأثیری برجای نگذارد کودکان در سطح ابتدایی بین پاسخها و پیامدها ارتباطهایی را برقرار میکنند اگر این پاسخها به پیامدهای موفقیتآمیز منجر نشوند نتیجه آن وضعیت درماندگی آموختهشده است.
کودکان یادمیگیرند که پاسخهای خاصی مؤثر واقع نمیشوند و امکان دارد این عقیده را به پاسخهای دیگر تعمیم دهند و باور کنند که هیچیک از آنها کارساز نیستند این درماندگی آموختهشدهی تعمیمیافته احساس نداشتن کنترل بر زندگی را به همراه دارد.
در مقابل ارتباط زیاد بین پاسخها و پیامدها بازخورد مثبت تأمین میکند که به احساس تسلط و کنترل میانجامد.
سبک تبیینی مثبت باثبات در حدود 8 سالگی پرورش مییابد و قویاً تحت تأثیر سبک تبیینی والدین قرارداد. سلیگمن اظهار داشت که والدین بدبین فرزندان بدبین خواهند داشت
بااینحال اشاره به این نکته اهمیت دارد که پژوهش درباره افزون بر 1300 خواهر و برادر دوقلو و غیر دوقلو معلوم کرد که سبک تبیینی آنها تحت تأثیر عوامل ژنتیک و یادگیری قرار داشت
نظریه فروید و کودک خوشبین
در کنار نظریه سلیگمن جای داری به نظریه غنی و قابلتأمل فروید در خصوص مراحل رشدی کودک که مرتبط با شکلگیری سبک تبیینی بدبینی در کودک میشود اشارهکنیم.
فروید به مرحله دهانی اشاره میکند که اولین مرحله رشد روانی و جنسی کودک مرحله دهانی است که از تولد تا 2 سالگی ادامه دارد.
در طول این دوره منبع اصلی لذت کودک دهان است. در این مرحله دو شیوه رفتار کردن وجود دارد رفتار جذب دهانی رفتار پرخاشگر دهانی که مرحله پرخاشگر دهانی یا آزارگر دهانی هنگام بیرون زدن دردناک و ناکام کنندهی دندانها روی میدهد.
کودکان درنتیجه این تجربه مادر را علاوه بر عشق با نفرت در نظر میگیرند. درهرصورت او مسئول هر چیزی در کودک است؛ بنابراین باید مسبب درد نیز باشد افرادی که در این سطح تثبیت میشوند مستعد بدبینی، خصومت و پرخاشگری بیش از حد هستند آنها اهل جروبحث هستند
اظهارات نبش دار و گزنده کرده و با دیگران بیرحمانه رفتار میکنند. آنها به دیگران حسودی میکنند و میکوشند برای تسلط یافتن از آنها بهرهکشی کنند و آنها را به بازی بگیرند
چند شیوه و راهکار در خصوص جلوگیری از ایجاد باورهای منفی
1 گاهی در برابر همیشه
به کودکانمان آموزش دهیم که رویدادهای ناگواری که برای افراد پیش میآیند همیشگی نبوده و موقت هستند زیرا سلیگمن معتقد بود کودکانی که بدبین هستند ماندگاری رویدادهای منفی را همیشگی میدانند.
2 فراگیر بودن خاص در برابر کلی بودن
در زمان ایجاد و روی آمدن مشکلات به کودک متذکر شویم که هر رویدادی علتی خاص دارد نه علت کلی زیرا سلیگمن معتقد بود کودک خوشبین علت رویداد خاص را به همان موضوع نسبت میدهد.
3 درونی در برابر بیرونی
سبک تبیین علاوه بر دو بعد تداوم و فراگیری بعد سومی دارد که سلیگمن نام آن را شخصیسازی میگذارند شخصیسازی یعنی اینکه تقصیر چه کسی بوده است اینکه کودک علت مشکلات را درونی و به خود نسبت دهد و احساس گناه و شرمساری کند منجر به کاهش عزتنفس کودک میشود اما کودکانی که در بروز اتفاقات دیگران را مقصر میدانند در مورد خود نظر بهتری دانند.
همچنین مطالعه کتاب مردم شاد چگونه میاندیشند؟ اثر دکتر دن بیکر و کرون استات را پیشنهاد می کنم