بشردوستان

بشردوستان نگاهی بسیار مثبت و خوش‌بینانه نسبت به سرشت انسان دارند. بر اساس این دیدگاه انسان‌ها عاملانی آزاد با توانش برتر در کاربرد نماها و اندیشیدن بر مبنای مناسبات انتزایی هستند. از این رو افراد قادر به انتخاب هوشمندانه قبول مسئولیت اعمال خود و بازشناسی وتوان کامل بالقوه به‌مثابه افراد خود شکوفا ساز خواهد بود.

بشردوستان نگرش کل‌نگر به رشد انسان دارند؛ که هر فرد را به‌مثابه کمی واحد بی‌همتا می‌بیند که ارزش مختص خود و جدا از دیگران دارد. در این دیدگاه کل‌نگر فرد پدیده‌ای فراتر از مجموعه‌ای از سائق‌ها غرایز و تجارب یاد گرفته شده است.

سه تن عبارت‌اند از شارلوت. بولر (1893-1974) آبراهام مازلو (1908-1970) و کارل راجرز (1902-1987) موضع راجرز در رابطه با مسئله آزاد در برابر جبرگرایی روشن است افراد کامل در آفریدن خودشان آزاد هستند.

به عبارت دیگر هیچ جنبه‌ای از شخصیت از پیش برای آن‌ها تعیین نشده است راجرز راجع به تأثیر ژنتیک و اثر محیط را بیشتر می‌دانست گرچه گرایش به شکوفایی فطری است ولی خود فرایند شکوفا شدن نیز تاثیر نیروی اجتماعی قرار دارد تا نیروی زیستن تجربیات کودکی تا اندازه بر رشد شخصیت تأثیر دارند. احساس کندی برای شخصیت ما مهم‌تر از روادیدهای کودکی ماست.

نظریه‌پرداز شخصیت که توانایی انگیزش و مسئولیت شناختن خویش و بهبود بخشیدن به خود را برای انسان قائل هستند. قطعاً آن را به‌صورت خوش‌بینانه برداشت می‌کنند.

راجرز معتقد است که ما اصولاً از ماهیت سالم و گرایش فطری به رشد کردن و تحقق بخشیدن به استعدادمان برخورداریم؛ و در یک مصاحبه این چنین می‌گوید در جریان کار کردن با افراد و با گروه‌های برداشت مثبت من از ماهیت انسان همواره تقویت‌شده است.

چرا ما خواب می بينيم؟
بخوانید

از نظر راجرز ما به تعارض با خودمان یا با جامعه خویش محکوم نیستیم، ما تحت کنترل نیروی زیستن غریزی یا رویدادهای 5 سال اول زندگی قرار نداریم. نگرش ما پیش‌رونده است نه پس‌رونده و به سمت رشد گرایش دارد نه رکوردها.

دنیای خویش را آزادانه نه به‌صورت دفاعی تجربه می‌کنیم و به جای امنیت امور آشنا به دنبال چالش و تحریک هستیم.

امکان وقوع آشفتگی هیجانی وجود دارد ولی این‌ها متداول نیست. افرادی می‌توانند با استفاده از امکانات درونی خویش انگیزه فطری برای شکوفایی بر مشکلات غلبه کنند.

راجرز عقیده دارد هر کدام از ما با دو خویشتن سروکار داریم، من واقعی یعنی چیزی که هستیم (راجرز 1961) و خود آرمانی چیزی که دوست داریم باشیم.

راجرز به ما آموخت که هر یک از ما قربانی توجه مثبت مشروطی هستیم که دیگران به ما نشان می‌دهند. ما در به دست آوردن عضق والدین موافق نخواهیم بود مگر اینکه با آن‌ها هم‌نوایی کنیم.

به ما می‌گویند چه باید بگویم و چگونه فکر کنیم و وقتی با معیارهای آنان کنار نمی‌آییم از ما انتقاد می‌کنند و به ما انگ می‌زنند. تردیدی نیست که در بسیاری از موارد شکست می‌خوریم و حاصل آن از دست دادن عزت‌نفس بی‌مقدار شمردن خود واقعی و توانایی ما در تشخیص آنچه واقعاً هستیم خواهد بود.

راجرز می‌گوید وقتی که خودپنداری بسیار ضعیفی داریم یا رفتار بدی در پیش گرفته‌ایم به عشق تأیید دوستی و حمایت دیگران حتی بیشتر از پیش‌نیاز داریم ما به توجه غیر مشروط نیاز داریم نه به دلیل آنکه سزاوار آنیم بلکه به دلیل ارزش و منزلتمان به‌مثابه یک انسان با برخورداری از این توجه می‌توانیم پی به ارزش انسانی خود ببریم و خویش آرمانی را محقق کنیم.

نظریه کردارشناسی
بخوانید

بشردوستان به مردم می‌آموزند که به خود ایمان داشته باشند و مسئولیتشان را در قبال رشد کامل توان بالقوه‌شان بپذیرند. علاوه بر آن تأکید می‌کنند که افراد نیازهای انسانی واقعی دارند که برآورده شدنشان شرط لازم رشد و تکامل آنان است، همچنین بشردوستان به بزرگ‌سالان می‌آموزند که تک‌تک کودکان به‌مثابه موجوداتی منحصربه‌فرد و بی‌همتا احترام بگذارند.

تحقق این امر مستلزم آن است که افراد مسئول هدایت و رشد کودکان در حال نمو برآورده ساختن این نیازها را وظیفه خود بدانند. گاه از بشردوستان انتقاد می‌شود که دیدگاه بیش از اندازه خوش‌بینانه به سرشت انسان دارند.

کودکان همیشه آنچه را بر ایشان بهتر است برنمی‌گزینند و به مقداری هدایت و راهنمایی نیاز دارند با این وجود بشردوستی تأثیر مثبتی را به‌کل جنبش بهداشت روان به‌ویژه در ارتباط با مشاوره و درمان اعمال نموده است.

از نظر من ربط این شعر و این نظریه به‌وضوح پیداست:

“زندگی در صدف خویش گوهر ساختن است.”

“شنی وارد صدف می‌شود و به مرور زمان تبدیل به مرواریدی گران‌بها می‌شود. انسان نیز این‌گونه است. انسان از نطفه‌ی به ارزش تشکیل شده است و در طی دوران‌ها که صیقل می‌یابد می‌تواند تبدیل به گوهری یگانه شود و خود را شکوفا سازد من قصد دارم این شعر را با دیدگاه نظریه‌پردازان بشردوستان تبیین کنم.”

همان‌گونه که شنی در اثر عوامل محیطی تبدیل به گوهر می‌شود و این تبدیل به گوهر شدن ممکن است سال‌ها طول بکشد و هر صدفی نتواند شنی که درون خود نگه داشته است به گوهر تبدیل کند، انسان نیز این‌گونه است از بین میلیون‌ها انسان ممکن است تعداد نادری به شکوفایی برسند ممکن است تعداد کمی بفهمند که چگونه خود را شکوفا کنند و چگونه خود را به گوهری نایاب و تک مبدل سازند.

دیدگاه آنا فروید
بخوانید
بشردوستان

نتیجه‌گیری

گرایش انسان به کامل شدن برای جامعه نیز مفید است. هرچه تعداد بیشتری از افراد در یک فرهنگ خاص شکوفا شوند طبعاً پیشرفت و بهبودی آن جامعه نیز در پی خواهد بود.

در نظریه راجرز از کلمه شکوفا کننده نه شکوفا شده استفاده می‌شود. دومی اشاره به این دارد که شخصیتی است که منظور از این شعر و نظریه این نیست رشد همیشه ادامه دارد و کامل بودن مسیر است نه مقصد.

(راجرز 1961، ص 86) تأکید راجرز در تغییر و رشد در واژه شدن در کتاب او با عنوان درباره انسان شدن ماهرانه منظور شده است.

مطالعه‌ کتاب زندگی در صدف خویش گهر ساختن است را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

گردآوری شده توسط زهرا قبادی‌مهر؛ گروه آموزشی فکر بنیان

[vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjdtZWRpYWFkLWxQSmclMjclM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html][vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjdtZWRpYWFkLUxuSGElMjclM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html]
Telegram
Instagram
YouTube

مطالب مرتبط