مذهب، تکامل و غرور و خودپرستی

مذهب، تکامل و غرور و خودپرستی – جاناتان هیت، روانشناس، یک سوال ساده اما دشوار می پرسد: چرا برای تعالی خودمان جستجو می کنیم؟ چرا ما تلاش میکنیم خودمان را از دست بدهیم؟ در یک تور از طریق علم تکامل به وسیله انتخاب گروه، او پیشنهاد پاسخی تحریک آمیز ارائه می دهد.

[vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjIxNTQ0NjIzODcwNzA5NTYyMiUyMiUzRSUzQ3NjcmlwdCUyMHR5cGUlM0QlMjJ0ZXh0JTJGSmF2YVNjcmlwdCUyMiUyMHNyYyUzRCUyMmh0dHBzJTNBJTJGJTJGd3d3LmFwYXJhdC5jb20lMkZlbWJlZCUyRng5YlFUJTNGZGF0YSU1QnJuZGRpdiU1RCUzRDE1NDQ2MjM4NzA3MDk1NjIyJTI2ZGF0YSU1QnJlc3BvbnNpdmUlNUQlM0R5ZXMlMjIlM0UlM0MlMkZzY3JpcHQlM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html]

بحشی از متن سخنرانی مذهب، تکامل و غرور و خودپرستی

یه سؤال از شما دارم: آیا شما مذهبی هستید ؟ لطفاً اگر فکر می‌کنید مذهبی هستید دستتان رو بالا ببرید. بگذارید ببینم، حدود سه یا چهار درصد از جمع. فکرشم نمی‌کردم این‌همه معتقد (مذهبی) در یک کنفرانس تد باشند.  بسیار خب، یه سؤال دیگه: آیا فکر می‌کنید فرد روحانی هستید به هر روش، صورت یا فرمی؟ دستتان رو بالا ببرید. بسیار خب، بیشتر حاضرین دستشان رو بالابرده‌اند.

بحث امروز من درباره علت اصلی، یا یکی از اصلی‌ترین دلایل این موضوعه که چرا بیشتر افراد خودشان رو به روشی، شکلی یا فرمی روحانی می‌دانند. بحث امروز من درباره تعالی فردی است. این فقط یک واقعیت ابتدایی از انسان بودنِ که بعضی وقت‌ها به نظر میرسه که خویشتن» از بین میره.

و وقتی این اتفاق میافته، حس جذبه و وجد به وجود می‌آید و ما برای توضیح این حس از استعاره‌های زبانی بالا و پایین استفاده می‌کنیم. و ما برای توضیح این حس از استعاره‌های زبانی بالا و پایین استفاده می‌کنیم. ما درباره متعالی شدن یا بالا رفتن صحبت می‌کنیم. ما درباره متعالی شدن یا بالا رفتن صحبت می‌کنیم.

حالا خیلی سختِ که راجع به چیزی تا این حد انتزاعی فکر کنیم بدون اینکه استعاره‌های قوی‌ و محکمی داشته باشیم. پس من امروز یک استعاره پیشنهاد می‌کنم. فرض کنید که ذهن شبیه به یک اتاقِ که در اون درهای زیادی وجود داره، که ما با بیشتر اونها آشنایی داریم. ولی بعضی وقت‌ها انگار یک در از غیب پدیدار میشه ولی بعضی وقت‌ها انگار یک در از غیب پدیدار میشه و به یک پلکان رو به بالا باز میشه. ما از پلکان بالا میریم و حالتی از یک هشیاری دگرگون‌شده رو تجربه می‌کنیم.

مغز عشاق
بخوانید

در سال ۱۹۰۲، ویلیام جیمز روانشناس مشهور آمریکایی درباره گونه‌های مختلف تجربه‌های مذهبی مطالبی نوشت. او همه نوع موارد مطالعاتی رو جمع‌آوری کرد. او صحبت‌های همه افرادی که تجربه‌های مختلفی از این قبیل داشتند رو نقل‌قول کرد. او صحبت‌های همه افرادی که تجربه‌های مختلفی از این قبیل داشتند رو نقل‌قول کرد. یکی از مهیج‌ترین آن‌ها برای من فرد جوانی به نام استفان برادلی است، که فکر می‌کرده مواجهه‌ای با مسیح در سال ۱۸۲۰ داشته. و این چیزیِ که برادلی درباره اون گفته.

 استفان برادلی: من فکر می‌کردم که منجی رو در شکل انسانی دیدم برای حدود یک ثانیه در داخل اتاق، که دستانش باز بود، و به نظر میامد که به من میگه، بیا.” روز بعد من از شدت خوشی به خودم می‌لرزیدم. سعادت و خوشحالی من به‌قدری زیاد بود که من می‌گفتم میخوام بمیرم. دیگر علاقه‌ای به دنیا نداشتم. قبل از این خیلی خودخواه و ازخودراضی بودم. قبل از این خیلی خودخواه و ازخودراضی بودم. ولی الآن خیر و سعادت همه انسان‌ها رو آرزو می‌کنم و میتونم با قلبی که دارای احساساتِ بدترین دشمنانم رو ببخشم.

بنابراین توجه کنید چگونه اخلاق خردگرایانه و حقیر برادلی در طول مسیر بالا رفتن از پلکان از بین میره. و در این سطح بالاتر او به آدمی بامحبت و بخشاینده تبدیل می‌شد. همه دین‌های دنیا راه‌های زیادی پیداکرده‌اند که مردم را برای بالا رفتن از این پلکان کمک کنند. بعضی از اونها خود را  با استفاده از عبادت و تفکر از بین برده‌اند.

بقیه با استفاده از داروهای روان‌گردان. این تکه‌ای از یک طومار قرن ۱۶ قبیله آزتکهاست مردی رو نشان می‌دهد که می‌خواهد یک قارچ حاوی مواد سمی رو بخوره و در همان لحظه می‌خواهد توسط یک خدا از پلکان به بالا کشیده بشه. دین‌های دیگر از رقص، به دور خود چرخیدن و دورزن برای ترویج تعالی فردی استفاده می‌کنند. ولی برای بالا رفتن از پلکان نیازی به مذهب نیست. بسیاری از مردم حس تعالی فردی رو در طبیعت پیدا می‌کنند. دیگران با غوغا و جنون از خودشان می‌گذرند.

تاثیر شادی بر کار بهتر
بخوانید

ولی عجیب‌ترین جایی که این اتفاق میافته: جنگِ.  خیلی از کتاب‌هایی که راجع به جنگ نوشته‌شده‌اند یک‌چیز میگویند، که هیچ‌چیزی مثل جنگ آدم‌ها رو با همدیگر متحد نمی‌کند. و متحدشدن اونها با همدیگر امکان تجربه خارق‌العاده تعالی فردی رو ممکن می‌کند.  من میخوام یه تکه از یک کتاب از گلن گری رو براتون پخش‌کنم.گری در جنگ جهانی دوم یک سرباز آمریکایی بود. و بعد از جنگ او با تعداد زیادی از سربازان مصاحبه کرد و درباره تجربیات آدمی که در حال جنگِ نوشت. این‌یک پاراگراف مهمِ که اصولاً اون داره پلکان رو توضیح میده.

گلن گری: خیلی از سربازان تصدیق می‌کنند که تجربه تلاش جمعی در جنگ نقطه متعالی‌ای در زندگی‌شان بوده است. “من  به‌طور نامحسوسی به ما «تبدیل می‌شد، “مال من» تبدیل می‌شد به مال ما” و سرنوشت فردی اهمیت اصلی‌اش رو از دست می‌دهد. من معتقدم که چیزی کمتر از اطمینان از جاودانگی نیست  که باعث می‌شد ایثار در این مواقع تااندازه‌ای ساده باشه. من ممکنه از پا بیفتم، ولی نخواهم مرد، چون واقعیتی که در درون من است به‌پیش خواهد رفت و درون هم‌رزمانم که به خاطر آن‌ها از زندگی‌ام گذشتم، زنده باقی خواهد ماند

خب چیزی که همه این موارد در آن مشترک هستند این‌که خویشتن» محو می‌شد، یا از بین می‌ره، و حس خوبی برای طرف دارِ، حس خیلی خوبی به‌طرف میده، به‌طوری‌که هیچ شباهتی با چیزهایی که در زندگی عادی حس می‌کنیم ندارد. یه جورایی حس تعالی میده. این ایده که ما به سمت تعالی رشد می‌کنیم نقش اساسی در نوشته‌های جامعه‌شناس بزرگ فرانسوی امیلی دورکهایم داشت.

حتی دورکهایم نام انسانهای-دوسمتی، یا دو- سطحی برای ما گذاشت.  او سطح پایین را سطح مادی نامگذاری کرد. در اینجا مادی متضاد مقدس و روحانی است. سطح پایین به معنی عادی یا مشترک است. و ما در زندگی روزمره به‌صورت فرد و شخص زندگی می‌کنیم. ما خواهان ارضای آرزوهای شخصی خود هستیم. ما هدف‌های شخصی خودمان رو دنبال می‌کنیم. ولی بعضی از اوقات یه چیزی اتفاق میافته که باعث ایجاد یک تغییر فاز [در ما] می‌شد. افراد با همدیگر یک گروه تشکیل میدن، یک حرکت یا یک طایفه، افراد با همدیگر یک گروه تشکیل میدن، یک حرکت یا یک طایفه، که خیلی بیشتر از جمع افراد تشکیل‌دهنده آن‌هاست.

گیرنده‌های مکانیکی
بخوانید
warning

استفاده از مطالب فکر بنیان صرفاً با ذکر منبع (WWW.FEKRBONYAN.COM) بلامانع است.

Telegram
Instagram
YouTube

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.