بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اغلب ظاهری طبیعی و حتی گرم و دوست داشتنی دارند. اما در سابقه آن ها مختل بودن حوزههای بسیاری از کارکردهای زندگیشان دیده میشود. دروغگویی، فرار از مدرسه، فرار از خانه، دزدی، دعوا، سوء مصرف مواد، و اعمال غیرقانونی، تجاربی است که این گونه بیماران نوعاً از ابتدای کودکیشان داشتهاند. بیماران دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی، بالینگران جنس مخالف خود را اغلب تحت تأثیر جنبههای مبالغه آمیز و اغواگرانه شخصیت خود قرار میدهند، اما به چشم بالینگران جنس موافقشان ممکن است افرادی فریبکار و پرتوقع جلوه کنند.
بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ گونه افسردگی یا اضطرابی از خود نشان نمیدهند و این مغایرتی واضح با وضعیت آن ها دارد، هر چند تهدید به خودکشی و اشتغال ذهنی مربوط به مسایل جسمی در آنها شایع است. توضیحاتی که آنها خود در مورد رفتار ضد اجتماعیشان میدهند، چنان است که گویی رفتار مذکور از سر بی فکری و بیتوجهی انجام شده است. با این حال در محتوای ذهنی بیمار هیچ گونه هذیان یا علامت دیگری از تفکر غیر منطقی دیده نمیشود. حتی آنها اکثر اوقات از حس واقعیت سنجی بسیار بالایی برخوردارند و اغلب ناظر را تحت تأثیر هوش کلامی خوبی که دارند، قرار میدهند.
افراد معروف به کلاهبردار نمونههای خوبی از بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی اند. آنها بسیار فریب کارند و اغلب با زبانی چرب و نرم قاب دیگران را میدزدند و آنها را به دام مشارکت در طرحهای خود میاندازند؛ طرحهایی که شامل راههایی ساده برای پولدار شدن یا کسب شهرت یا بدنامی است و نهایتاً نیز ممکن است فرد را به ورطه فساد مالی، رسوایی اجتماعی، یا هر دو بکشند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی هیچ وقت راست نمیگویند و هرگز نمیشود به آنها اعتماد کرد که وظیفهای را درست انجام دهند یا اساساً به هیچیک از ملاکهای متعارف اخلاق پایبند باشند. لاابالی گری جنسی، همسر آزاری، کودک آزاری، و رانندگی در حین مستی، اتفاقاتی شایع در زندگی این گونه بیماران است و چیزی که خیلی مشهود است، این است که آنها هیچ وقت از کارهای خود پشیمان نمیشوند، یعنی انگار که اصلاً وجدان ندارند.
علت این اختلال اساس وراثتی دارد. اختلال شخصیت ضد اجتماعی با اختلالات مربوط به مصرف الکل رابطه دارد. اگرچه علتهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی کاملاً شناخته نشدهاند، ولی پژوهشها از تبیینهای مربوط به وراثت و هم از تبیینهای مربوط به پرورش و ترکیبی از هر دو حمایت میکنند. همبستگی بالایی بین شیوههای فرزند پروری و سرمشق دهی نامناسب به دست آمدهاست. افراد مبتلا به شخصیت ضد اجتماعی اغلب به خانوادههایی تعلق دارند که با محرومیت هیجانی، روشهای انضباطی خشن و بیثبات مشخص میشوند و علاوه بر این، رفتارهای والدین نیز ضد اجتماعی است.
این اختلال بیشتر در نواحی فقیرنشین شهری و در جمعیت غیرثابت این نواحی شیوع دارد. بالاترین شیوع اختلال شخصیت ضداجتماعی در شدیدترین نمونه های مردان دچار اختلال مصرف الکل (بیش از 70 درصد) و جمعیت زندانیان (75 درصد) یافت شده است. این اختلال پیش از پانزده سالگی شروع می شود. دختر بچه ها معمولا پیش از رسیدن به سن بلوغ و پسر بچه ها حتی از این هم زودتر علایمی دارند. این اختلال الگویی خانوادگی دارد، به طوری که شیوعش در بستگان درجه اول مردان مبتلا به این اختلال، پنج برابر افراد گروه شاهد (کنترل) است.
- اختلال کنترل تکانه
- اختلال افسردگی پایدار
- اختلال استرس پس از سانحه
- اختلال نشانه جسمانی
- اختلال هراس اجتماعی
- اختلالات سوء مصرف مواد
- اختلال شخصیت مرزی
بیمار دچار اختلال شخصیت ضد اجتماعی اگر در جای ثابتی نگهداری شود مثلا در بیمارستان بستری شود، اغلب به روان درمانی تن می دهد و اگر خود را در میان عده ای مثل خودش بیابد، بی انگیزشی اش برای تغییر هم از بین می رود. شاید از همین روست که گروه های خودیاری در تخفیف این اختلال، مفیدتر از زندان بوده اند. برای مقابله با علایم ناتوان کننده ای مثل اضطراب، خشم، وافسردگی، از درمان دارویی استفاده می کنند، اما از آنجا که این بیماران اغلب دچار سوءمصرف مواد هم نیز هستند باید دارو را حساب شده تجویز کرد.
به زودی
به زودی
به زودی
سامان غرانی 39 سال دارد. از همسرش جدا شده و در یک برنامه روزانه ی روانپزشکی در پناهگاهی که زندگی می کرد پذیرفته شده است. شکایت او در مورد تکانه های ناگهانی چاقو زدن به دیگر ساکنان بود. توصیف کارکنان از او سلطه جو، متقلب و فریبنده است. سابقه مصرف طولانی الکل و دیگر مواد را داشت. او 3 هفته خود را پاک نگه داشته بود. چند بار به علت حمله دزدی مسلحانه و بچه دزدی بازداشت شده بود. در عین حال برای این کار های خود توجیهی در جهت کم کردن مسولیت خود داشت.
آغاز زندگی او خوب نبود. قبل از به دنیا آمدنش پدرش خانه را به علت رسوایی خانوادگی ترک می کند. پدر او خواهر زن خود را حامله کرده بود. مادر او 9 فرزند از افراد مختلف داشت. او از افسردگی مزمنی رنج می برد و تحت درمان گسترده ای قرار گرفته بود. تمام فرزندان او مشکلات روانی و سوء مصرف مواد داشتند. آقای تیلور در 3 سالگی به طور متوالی توسط مادرش به دو افراد خانواده که تمایل چندانی به این کار نداشتند سپرده شد. مادر او توسط دوستان مرد خود مورد بهره کشی جسمانی قرار می گرفت. در کلاس هفتم ترک تحصیل کرد. از 16 سالگی به خوردن الکل و 2 سال بعد به استفاده از مواد روی آورد.
در 19 سالگی در جروبحثی با همسرش دست های خود را برید و در بیمارستان بستری شد. بعد از آن در جلسات روان درمانی شرکت کرد و از دارو هم برای درمان استفاده می کرد. اما به درمان خود ادامه نداد. بار ها به علت خودکشی و تکانه های پرخاشگری در بیمارستان بستری شد. یک بار از روی پل پریده بود و دچار شکستگی در نواحی مختلف بدن خود شد. هیچ وقت نشانه هایی از توهم یا هذیان و مانیا بروز نداده بود. سوابق بزهکاری های او شامل سرقت مسلحانه ی متعدد، ترک زن و فرزند، نپرداختن هزینه زندگی به آنان و ربودن یک مرد 20 ساله بود.