نخستین زمان برای نوآوری مقاله ای است که به پژوهش های جدید و نوآورانه در رشته روان شناسی می پردازد. نخستین زمان برای نوآوری ترجمه مقاله ای با عنوان انگلیسی Prime time for innovation که در مجله Monitor on Psychology چاپ شده است. معمولاً در نگاه اول، زندگی شغلی یک روانشناس، با یک رمان وجوه اشتراک زیادی ندارد – شاید بهاستثنای طول آن – بااینحال شاید خواننده ی با دقت، بتواند از بین مقالات منتشر شده و از مجموع فعالیتهای یک محقق روانشناس یک طرح کلی بیرون آورد. معمولاً، موضوعاتی که محققان در ابتدای کار خود بر روی آن تحقیق میکنند؛ رشد یافته و گسترش پیدا میکند. بعضی اوقات این موضوعات دچار چنان تغییرات ریشهای میشود که بازشناسی آنها تنها از محققین آن ساخته است.شاید بتوان با آنچه ذکر شد کاری که محققی به نام جیم بلاسکوویچ انجام داد را توصیف کرد. جیم بلاسکوویچ دکتری که به مطالعه ریسکپذیری و رفتارهای قمار بازی پرداخت، اما امروزه به خاطر تحقیقاتش در زمینه فنآوری واقعیت مجازی معروف است. شرایط زندگی و خوش شانسی جیم او را به حیطه واقعیت مجازی کشاند؛ اما به گفته خودش یک سؤال هست که هنوز به عنوان اصلیترین مسئله کاری او باقی مانده است: اینکه چه چیز باعث میشود تا یک موقعیت، چالش برانگیز و تهدیدآمیز به نظر برسد.بلاسکوویچ در ادامه میگوید: ممکن است اگر کسی به سوابق شغلی من نگاهی بیندازد، متوجه زنجیره چالش و خطری که من در زندگی شغلی خود میبینم، نشود.سایر روانشناسان نیز پس از مدتی درمییابند که هنوز هم در پی کشف سؤالات قدیمی خود هستند. شاید این سؤالات همان سؤالاتی باشد که این روانشناسان در دوره دانشجویی خود روی آنها به عنوان موضوعی برای فارغالتحصیلی یا پایان نامه، متمرکز شده بودند. مسئله دکتر دن مک آدامز که استادیار روانشناسی در دانشگاه نورث وسترن است نیز از این دست است. او به بررسی مسائل و موضوعات نژادپرستی و مسائل مذهبی پرداخت چرا که این موضوعات هنگامی که او نوجوان بود و در گری، واقع در ایندیانا زندگی میکرد؛ به شدت او را آزار میداد؛ اما نمیتوانست به مطالعه این موضوع برروی فعالیتهای تحقیقی خود، بپردازد.مک آدامز که در حال حاضر به خاطر تحقیقاتش بر روی رشد بزرگسالان شناخته شده است، میگوید ممکن است بررسی و تحقیق در باب یک موضوع مهم اجتماعی (مثل مسائل نژادپرستی و اختلافات مذهبی) باعث به وجود آمدن تغییرات و دگرگونیهای مثبتی در جهان شود.او به توضیح این نکته میپردازد که: برخی از محققان هنگامی که وارد دوره میانسالی میشوند؛ به دنبال راهی میگردند تا بتوانند از طریق آن ارتباطی بین یافتههای خود پیدا کرده و چیز بهتری برای نسل آینده بوجود آورند. آنها در این دوره از زندگی خود به دنبال کشف آثاری از فعالیتهای خود هستند که ممکن است در آینده اجتماع و بشریت تأثیر بگذارد.ممکن است محققان و دانشمندان جوان از چاپ مقالهشان در یک نشریه ی سطح بالا لذت ببرند؛ اما محققان کهنهکار که معروفیت کسب کردهاند و جایگاه خود را در محیط شغلی خود باز کردهاند در جای دیگری به دنبال رضایت و خشنودی حرفهای برای خود میگردند – مثل بررسی امکان پیشبرد فنآوری جدید، یا درگیر شدن با مسائل و موضوعات جدید و یا هماهنگ کردن اطلاعات موجود با نظریههای جدید. مک آدامز یاد آور میشود که: چنین روندی با شیوهای که در دانشگاهها نیز وجود دارد – به اساتید مجرب این آزادی را میدهد که تحقیقات خود را آنچنان که میخواهند و در هر موردی که لازم میدانند گسترش دهند – انطباق دارد. با وجود اینکه عدهای از محققان برای بررسی موضوعات و کشف پاسخ سؤالاتی که مدتها در ذهن آنها بوده است از ام آر آی کارکردی استفاده میکنند؛ اما این فنآوری همراه با شرایط زندگی سبب شده است تا حداقل یک محقق – دکتر مورتون آن گرنسباخر وارد حیطه ی تحقیقاتی کاملاً جدیدی شود. خانم گرنسباخر در ابتدا روی فرآیندهای شناختی که اساس درک زبان است کار میکرد. اکثر افرادی که در تحقیقات او شرکت داشتند، دانش آموزان کالج بودند؛ و مقیاس سنجش او رفتاری بود. اکنون او به مطالعه بر روی افرادی که دچار آلزایمر و اوتیسم هستند مشغول است و برای مطالعه ی فعالیت مغز آنها در سطح فیزیولوژیکی؛ از دستگاه ام آر آی کارکردی اداره ی محل کارش استفاده میکند. بنا به گفته ی او انتقالش به دانشگاه مدیسون ویسکانسین و پذیرش او به عنوان همکار در بخش روانشناسی بالینی، موجب علاقهمندی او به روانشناسی بالینی شد؛ اما دلیل دیگری که در این مسیر تأثیر گذار بود، پسر 10 سالهاش بود که اوتیسم داشت.گرنسباخر میگوید: «تنها چیز متوسط و معمول در این پسر قد و وزن اوست و همه ی مشخصات دیگر وی در حد 9/99 درصدی و یا خیلی پایینتر از حد معمول است. با توجه به اینکه من بیشتر زندگی خود را به مطالعه ی افراد معمولی و متوسط پرداختهام؛ در ارتباط بودن با فردی که هیچ چیزش در سطح معمولی نیست برایم جالب است و آنهم در این سطح نزدیک و شخصی». در واقع، دو مقالهای که از این محقق به چاپ رسید بر اساس مطالعاتی بوده که بر روی پسرش انجام داده است و وجود پسر گرنسباخر شناخت جدیدی در مورد نظریههای پیشین او در زمینه یگفتار و زبان به او بخشید. امروزه گرنسباخر تفاوت دقیقی بین دو مقوله ی گفتار و زبان قائل است چرا که وجود پسرش به او آموخته است افرادی که در صحبت کردن مشکل دارند؛ همچون افکارشان معمولاً پیچیدگی زبان نیز دارند.طبق مشاهدات مک آدامز بسیاری از محققین، مانند گرنسباخر که به نیمه راه فعالیتهای خود رسیدهاند، درمییابند که در حال بازبینی و شکلدهی مجدد به نظریههای قدیمی خود هستند.او میگوید: «وقتی 30 ساله هستید ایدههای خوب بسیاری به ذهنتان خطور میکند. این ایدهها پرحرارت و سریع هستند؛ اما ممکن است کاملاً جاافتاده و خوشساخت نباشند؛ اما زمانی که میانسال هستید، در صورتی که همچنان در حال تحقیق باشید؛ ممکن است ایدهها خیلی سریع به ذهنتان خطور نکند؛ اما در بعضی موارد آنچه حالا به ذهنتان خطور میکند، هوشمندانهتر، با ظرایفتر و فرمیافتهتر هستند. تغییر در برنامه تحقیقی 20 ساله بلاسکوویچ روی روانشناسی اجتماعی زمانی بهوجود آمد که او برای اولین بار در سن 48 سالگی وارد محیط واقعیت مجازی شد؛ و این اتفاق بهواسطه ی انتقال به دانشگاه سانتا باربارای کالیفرنیا و ارتباط او با دکتر جک لومیس که یکی از اساتید روانشناسی و محقق در زمینه ی ادراک بینایی بود رخ داد. وقتی بلاسکوویچ وارد آزمایشگاه جک لومیس شد، دانشجویی را دید که عینک مخصوص واقعیت مجازی را به چشم زده و در اطاق راه میرفت، دید او هم عینک مخصوص را امتحان کرد و خود را روی تخته الواری یافت که در اطراف و زیر الوار یک گودال عمیق قرار داشت.بلاسکوویچ میگوید: «باورم نمیشد که نمیتوانستم واکنش ترس خود را از این موقعیت هوشیارانه کنترل کنم. میدانستم که در واقعیت هیچ گودال یا حفرهای در این اطاق وجود ندارد؛ اما چون در اطاق مجازی این گودال وجود داشت نمیتوانستم حرکت کنم».بلاسکوویچ که تحت تأثیر نزدیکی این فنآوری به دنیای واقعی قرار گرفته بود، پس از آن در پی یافتن راهی برای استفاده ی روانشناسان اجتماعی از فنآوری خلق محیطهای مجازی بود. از امکاناتی که این فنآوری میتواند در اختیار روانشناسان قرار دهد میتوان به این موارد اشاره کرد: روانشناسان میتوانند محیطهای بسیار واقعی – مثل کازینو– به وجود آورند ولی آنرا از تمامی جهات کنترل کنند. یا امکان دیگر اینکه محقق میتواند متغیرهایی که در زندگی واقعی قابل تغییر نیستند – مثل چهره و ظاهر افراد –را دستکاری کند.در آزمایشی که در حال حاضر تحت بررسی است؛ بلاسکوویچ بعضی از مراجعین را با نوعی نقص فیزیکی که نمایانگر نوعی ننگ بر آنها بود و چهره ی زشتی به آنان میداد مشخص کرده و برخورد دیگر شرکت کنندگان در آزمایش را در مقابل این افراد مورد بررسی قرار میدهد.شور و هیجان او در زمینه ی فنآوری محیطهای مجازی باعث ایجاد طرحهایی شده است که از مسیر اصلی روانشناسی اجتماعی فاصله دارد؛ او با مهندسان این رشته (فنآوری محیطهای مجازی) برای دقیقتر و سازگارتر کردن طراحی این محیطها، همکاری میکند. با این حال او تحقیقات کنونی خود را ادامه ی رشد و توسعه فعالیتهای اولیهاش بر روی چالش و تهدید، میداند. او در ادامه چنین میگوید: کاری که من انجام دادم این بود که در نیمه راه فعالیتهای خودم، تحقیق در یک زمینه ی جدید و گسترده ی دیگر را نیز آغاز کنم؛ بنابراین در حال حاضر دو تحقیق بزرگ را به طور همزمان پیش میبرم؛ اما به نظر من فنآوری محیط مجازی، علاوه بر تواناییهایی که در زمینه ی کمک به حل مسائل بنیادی دارد، میتواند ابزاری روششناختی برای مطالعه ی رفتارهای اجتماعی نیز باشد.بنا بر اظهارات او: کمک به توسعه یک فنآوری که ممکن است روانشناسان اجتماعی بتوانند در آینده از آن بهره ببرند؛ به بلاسکوویچ راه جدید و ارضاء کنندهای برای کمک به تخصصش داده است. دکتر تاد هیترتن، یکی از اساتید روانشناسی کالج دارتموث به این نکته اشاره میکند که ظهور فنآوریهای جدید میتواند به محققان کمک کند تا به مسائل قدیمی از زاویهای جدید نگاه کرده و راهحل این مسائل را از طریق دستآوردهای جدید پیدا کنند. وی مطالعات بلند مدتی در مورد اینکه مردم چگونه غذا خوردن و سایر رفتارهایشان را تنظیم مینمایند انجام داد؛ ولی امکان دستیابی به این پاسخ زمانی برای او بهوجود آمد که ادارهای که در آن فعالیت میکرد یک دستگاه ام آر آی کارکردی را خریداری کرد و با کمک این دستگاه توانست به درون مغز کسانی که در آزمایشاتش شرکت کرده بودند نگاهی بیندازد.او میگوید استفاده از فنآوری جدید موجب شده است که فرایند خود تنظیمی را بهتر متوجه شود؛ اما امیدوار است بتواند از این فنآوری برای حل موضوعات و مسائل دیگر نیز استفاده نماید. دکتر دنی ودینگ، رئیس مؤسسه ی سلامت روانی میسوری میگوید با وجود اینکه بعضی از روانشناسان در طول زندگی کاری خود به تحقیق در زمینه ی رشته ی خود ادامه میدهند؛ بسیاری از آنان در مییابند که سؤالات کوچک و محدودی که هر شخص با توجه به مطالعات خود میتواند به آنها پاسخ دهد در برابر بررسی و تحقیق درباره ی مسائل گسترده، مثل اینکه در فرهنگها به طور کل بیماری روانی چگونه تصور میشود؛ جذابیت چندانی ندارند. ودینگ توانست برایاستعداد خود جهت هماهنگسازی، خروجیای بیابد: نگارش و ویرایش 12 کتاب در زمینه ی تحقیقاتی که محققین دیگر بر روی آنها کار کرده بودند.او میگوید: ««لحظهای که در جعبه را باز میکنید و برای اولین بار کتاب جدید خود را میبینید، لحظه ی ارزشمند و باشکوهی است. یقیناً نمونههای چاپی را دیدهاید ولی هیچ چیز زیباتر از دیدن همه آنها با هم و به شکل یک مجموعه نیست.»»ودینگ اظهار میدارد که خودش پا از این حد هم فراتر نهاده و حتی از حیطه ی اصلی فعالیتش که همان آزمایشات روانشناسی عصب شناختی است دورتر رفته و رضایت شغلی را در پذیرش نقش مدیر یک مؤسسه ی پژوهشی یافته است. او بهویژه از اینکه بتواند محیطی مساعد برای دانشمندان جوان بوجود آورد تا بتوانند در آن به اوج شکوفایی برسند لذت میبرد؛ و حتی از آن بیشتر، زمانی لذت میبرد که نتایج تحقیقات انجام شده در این محیط بتواند به افزایش سطح سلامت مردم کشورش کمک کند.برای مثال، یکی از مطالعات اخیرش بر روی این هدف متمرکز شده است که میزان سندرم الکلی جنین را با ایجاد و گسترش راهکارهایی در جهت آگاه ساختن زنان باردار از خطرات مصرف الکل در ایالت میسوری کاهش دهد.ودینگ در ادامه چنین میگوید: «من از بابت این حقیقت که شاید توانستهام تغییراتی در خطمشی عمومی مردم ایجاد کنم بسیار خشنودم؛ امیدوارم که در نتیجه ی فعالیت ما در جهت جلوگیری از رخ دادن سندرم الکلی جنین، نوزادان بیشتری به سلامت به این دنیا قدم بگذارند.» به گفته ی مک آدامز هدفگیری در جهت تأثیر گذاشتن بر حوزهی فعالیت محققین ممکن است از عوامل انگیزشی مهم در پس تحقیقاتی که بعضی از محققین در سالهای پایانی فعالیت خود به آنها دست میزنند، باشد.او میگوید: «وقتی در سالهای آخر فعالیت خود به یک محقق ردهبالا تبدیل میشوید، میخواهید در گفتگویی که به نظر شما مهمترین بحث جامعهتان است صدایی از خود داشته باشید؛ احساس میکنید که چیزهای زیادی فراگرفتهاید و چیزی برای گفتن دارید و باید کسی باشد که به صدای شما و آنچه میگویید گوش بسپارد.