شرح حال آلفرد آدلر
درمان آدلری – آلفرد آدلر در هفتم فوریه سال 1870 میلادی در رودلف هایم حومه شهر وین و در خانواده ای متوسط متولد شد. در سال 1895 میلادی به دریافت درجه دکتری پزشکی از دانشگاه وین و سپس در رشته چشم پزشکی به دریافت درجه تخصصی نایل آمد. بعدها در روان پزشکی نیز تخصص گرفت و یک جهت گیری اجتماعی را ذر زمینه روان شناسی و روان درمانی تعقیب کرد. آدلر یکی از اعضای رسمی جامعه روانکاوی وین بود. آدلر مکتب خود را روان شناسی فردی نامید. آدلر نویسنده ای پر کار و سخنرانی خستگی ناپذیر بود و در تمام عمرش حدود یکصد کتاب و مقاله به چاپ رسانید. کتاب اصول تجربی و نظری روان شناسی فردی که در سال 1927 به چاپ رسید، بهترین معرف نظریه اش در زمینه شخصیت است. آدلر پس ازعمری پر بار و آثاری بسیار در سال 1937 میلادی، در ابردین واقع در اسکاتلند و در حالی که برای سخنرانی به آنجا مسافرت کرده بود، در اثر حمله قلبی در گذشت.
نظریه شخصیت آدلر
تلاش برای برتری انگیزه اصلی شخصیت انسان است. برتر بودن یعنی فراتر رفتن از آنچه هم اکنون هستیم. برتر بودن لزوماً به معنی کسب افتخار اجتماعی، تسلط، یا رهبری در جامعه نیست. تلاش برای برتری یعنی تلاش برای اداره کردن یک زندگی عالی و کامل تر. افراد برای زندگی هدف های خیالی می آفرینند و طوری عمل می کنند که گویی هدف های شخصی آنها، مقصود نهایی زندگی است. این غایت نگری خیالی بیانگر آن است که شرایط تاریخی، رویدادهای روانی را تعیین نمی کنند، بلکه انتظارات فعلی درباره امکان کامل کردن زندگی آینده فرد میتواند آن را تعیین کند. انسان ها به صورت موجودات خود خواسته ای تکامل می یابند که با تلاش برای آرمان های درونی شده، بر آینده خود تاثیر می گذارند. هر یک از ما یک خود آرمانی می آفرینیم که بیان گر انسان کامل است و در جهت رسیدن به آن تلاش می کنیم.
حقارت های عضوی محرکی است که با تلاش برای برتر شدن، می کوشیم آن را جبران کنیم. دموستنس یک مورد کلاسیک حقارت عضوی است که یکی از سخنوران بزرگ جهان شد و از این راه لکنت زبان خود را جبران کرد. احساسهای حقارت یا به طور گسترده تر، عقده حقارتمی تواند ناشی از ضعف های روانی یا اجتماعی باشند که به صورت ذهنی احساس می شوند یا از معلولیت های واقعی بدن سرچشمه بگیرند. برای مثال، کودکان می دانند که از همشیرهای بزرگتر خود کم توان تر هستنند، از این رو در جهت رشد بیشتر تلاش می کنند. احساس حقارت نابهنجار نیست، آگاهی از این امر است که ما موجودات متناهی، هرگز به اندازه کافی عاقل و چابک نیستیم، هر پیشرفتی که در توانایی انسان برای برخورد موثر با دنیا صورت گرفته است به دلیل همین احساسهای حقارت بوده است.
احساس حقارت و در نتیجه تلاش برای برتری به جنسیت هم مربوط می شود. مفهوم نرینه نمایی آدلر عمدتاً به اعتراض زن علیه نقش زنانه او اشاره دارد. آدلر می گوید زن دوست دارد آزادی مرد را داشته باشد و مقام ممتاز اجتماعی او را طلب می کند به این ترتیب مقام هدف واقعی است. احساس حقارت خاصی که هر فرد تجربه می کند، می تواند بر سبک زندگیای که او برای برتر شدن بر می گزیند، تاثیر بگذارد. برای مثال، کسی که در کودکی احساس می کرده از لحاظ عقلانی بی کفایت است، شاید تصمیم بگیرد روشنفکری برتر شود. سبک زندگی همان الگوهای رفتاری فعلی فرد نیست. کل رفتار شخص از سبک زندگی منحصر به فرد وی ناشی میشود. سبک زندگی یک ساختار شناختی است؛ یعنی، نوعی بازنمود آرمانی از موجودیت فرد در فرایند شدن.
افراد، سبک زندگی خود را تا اندازه ای بر اساس تجربه های کودکی خویش می سازند. جایگاه کودک در خانواده –ترتیب تولد– بر سبک زندگی او تاثیر مهمی دارد. برای مثال، فرزند دوم یا میانی، به احتمال زیاد سبک زندگی جاه طلبانه اختیار می کند و می کوشد از برادر و خواهر بزرگترش جلو بیفتد. فرزند بزرگتر، با تجربه گریز تاپذیز عزل شدن توسط فرزند جدیدی که کانون توجه است، مواجه می شود. از دست دادن توجه و محبت تقسیم نشده، احساس رنجش و نفرتی ایجاد می کند که بخشی از هم چشمی همشیرهاست. فرزند بزرگتر دوست دارد به گذشته بنگرد، به دورانی که هیچ رقیبی وجود نداشت؛ و احتمالاً سبک زندگی محافظه کارانه ای را پرورش خواهد داد. فرزندان آخر هرگز تجربه از دست دادن توجه به نفع یک جانشین را ندارند و به احتمال زیاد انتظار دارند که مثل یک شاهزاده زندگی کنند.
مهم ترین نیروی بر انگیزنده سبک زندگی، خود خلاق است. خود خلاق را نمی توان به راحتی تعریف کرد. خود خلاق نوعی نیروی ذهنی است که توانایی منحصر به فرد تبدیل کردن حقایق عینی به رویدادهای با معنی را به انسان ها می دهد. خود خلاق فرایند فعالی است که به واقعیت های ژنتیکی و محیطی زندگی فرد معنی می دهد و آنها را در شخصیت یکپارچه ای می گنجاند که پویا، ذهنی و منحصر به فرد است. از بین تمام نیرو هایی که بر فرد تاثیر می گذارند، خود خلاق یک هدف شخصی برای زندگی به وجود می آورد که فرد را به سوی آینده ای شخصی و عالی پیش می راند.سبک زندگی سالم، علاقه اجتماعی را منعکس میکند که نوعی توان فطری در تمام انسانهاست. شخصیت سالم میداند که زندگی کامل فقط در قالب یک جامعه عالی امکانپذیر است. شخصیت سالم با حقارتهایی که همه در آن سهیم هستیم، احساس هم دردی میکند. به قول آدلر علاقه اجتماعی، جبران واقعی و اجتنابناپذیر کلیه ضعفهای طبیعی انسانهاست. علاقه اجتماعی باید در جو خانوادگی سالمی پرورش یابد که همکاری، احترام متقابل، اعتماد، پشتیبانی و تفاهم را ترغیب کند
نظریه رواندرمانی
-
تعریف
روانشناسی آدلر، نظریه شخصیت و نظام درمانی او یک دیدگاه اجتماعی و غایت انگار است که انسان را کلاً موجودی خلاق و در حال شدن میداند که در جهت اهداف خیالی در حال حرکت است. روان شناسان آدلری نیروی برانگیزاننده واقعی را تمایل به احساس تعلق (علاقه اجتماعی) دانستهاند؛ بنابراین، چون فرد غیرعادی مأیوس است و نه مریض و از طرف دیگر علایق اجتماعی مختل دارد، وظیفه درمانگر آن است که او را تشویق کند و قوت قلب دهد، علایق اجتماعیاش را بیدار کند و امکان شیوه جدید زندگی را برایش فراهم آورد.
-
انتظار از رواندرمانی یا هدف
چون در نظر آدلر فرد رواننژند و مضطرب فردی مأیوس است و خود را حقیر میبیند، از هدفهای عمده درمان آن است که یأس را در فرد از بین ببریم، به او توان و شهامت خطر کردن و عمل را برای نیل به هدفهایش بدهیم و به او کمک کنیم تا فردی بشاش و جذاب بشود و علاقه اجتماعی خود را به بهترین وجه متجلی کند و ارتباطات خوب و سازندهای با دیگران داشته باشد. هدف درمان بههیچوجه تغییر رفتار نیست، بلکه تغییر انگیزش هدف عمده آن است.
- فرایند درمان
بر اساس مکتب روانشناسی آدلر، فرایند رواندرمانی عبارت است از ایجاد رابطه حسنه و حفظ آن در طول درمان، برملا کردن هدفهای بیمار و شیوه زندگی او و چگونگی تأثیر هدفها بر شیوه زندگی، ایجاد بصیرت از طریق تعبیر و تفسیرهای ضروری و بالاخره بازآموزی و دادن جهتگیری مجدد به مراجع.
بیان شرححال یک بیمار
حسن که هماکنون 25 سال دارد، تنها پسر خانواده و کوچکتر از دو خواهرش است و در سن 9 سالگی پدرش را ازدستداده است. حسن بر مبنای تجربیات زندگی و وضع خانوادگیاش احساس نی کند که هیچگاه نمیتواند فرد مشهوری شود، ازاینرو برای جلبتوجه دیگران به کارهای مخرب و رفتارهای نامناسب مبادرت میورزد. چون در رفتارهای نامناسبش شکست میخورد، هیچکسی حاضر نیست او را از ادامه کارهایش منع کند. حسن در خانواده، از کودکی از پدرش آموخته که با سرسختی برنده خواهد شد. چون پدر و مادر حسن هر دو نقص عضو داشتند، در دوران خردسالیاش بیشازحد به او توجه میکردند، ازاینرو حسن احساس میکند که در انجام هیچ کاری محدودیتی ندارد و میتواند هر چه را بخواهد عملی کند.
حسن دچار برخی ترسهای مرضی است و تاکنون در رفع آنها اقدامی به عمل نیامده است. او نسبت به زنان نظر موافقی ندارد. به نظر حسن مرد واقعی کسی است که بههیچعنوان در زندگیاش زنی را قبول نکند. حسن آنچه را که میخواهد انجام میدهد و معتقد است که هیچ فردی نباید مانع انجام کارهای او بشود. تصورات اشتباه حسن در زندگی و عقایدش را میتوان به این شکل برشمرد:1. حسن بیشازحد به مرد بودن خود میبالد 2. حسن خود را با زنها در یک طبقه قرار نمیدهد 3. حسن که بیشازحد برای جنگ آماده است، در اکثر موارد از جنگ صرفاً بهمنظور نشان دادن صفت مردانگی خود استفاده میکند 4. حسن در هر کاری به هر ترتیبی که شده باید برنده و موفق شود.
در جریان رواندرمانی نکات مثبت حسن به این شکل مشخص شد: 1. حسن راننده ماهری است 2. خلاقیت حسن در حل مشکلات درخور توجه است 3. حسن میداند که هر چیزی را چگونه به دست آورد 4. حسن بهخوبی بر این مسئله واقف است که در مواقع ضروری چنانچه اراده کند میداند که چگونه با زنها مؤدبانه صحبت کند. در جریان رواندرمانی پس از ایجاد رابطه حسنه، شیوه زندگی حسن مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت و با توجه به نکات مثبت، کلیه رفتارها، حرکات جسمانی، گفتار، رویاها و روابط انسانی حسن تعبیر و تفسیر شد و تغییرات مطلوب در رفتارش حاصل آمد
خلاصه
آلفرد آدلر مکتب خاص خود _روانشناسی فردی_ را به وجود آورد. او در نظریه خود، یکجهت گیری اجتماعی را در پیش گرفت و دیدی انسان رایانه، غایت نگر، کلنگر و اجتماعی نسبت به انسان و امور او مطرح کرد. در نظریه او، انسان موجودی است بیهمتا، مسئول، خلاق و انتخابگر که همخوانی همهجانبهای در ابعاد شخصیتی او وجود دارد. آدلر انسان را ذاتاً موجودی اجتماعی، خلاق و هدفدار میداند احساسی از حقارت زیربنای رشد روانی اوست و همواره او را در جهت برتری سوق میدهد.
بهعبارتدیگر هر انسانی با توجه به این هدف به جلو رانده میشود و به فعالیتهایی میپردازد که درنهایت، شیوه زندگی او را مشخص میکنند. ازاینرو رفتار فرد را در درون شیوه زندگیاش قابلبررسی میداند. به نظر آدلر افراد غیرعادی مریض نیستند بلکه انسانهای مأیوسی هستند که نیاز به امید و شهامت دارند. لذا، هدف نهایی درمان باید آن باشد که حالت یأس و ناامیدی را به امید و شهامت عمل کردن تبدیل کند و از او انسانی بسازد باعلاقه اجتماعی، حس نوعدوستی و احساس تعلق به جامعه، بهطوریکه بتواند همکار خوبی باشد و به ایجاد جامعهای بهتر کمک کند. چنین هدفی از راه اعمال تکنیکهای درمانی تحقق مییابد