آنا فروید و نظریه‌ی وی

آنا فروید یکی از روان تحلیل گران قرن گذشته به علت پایه‌گذاری “روان تحلیلگری کودک” و کار با کودکان به‌عنوان روان‌شناس برجسته‌ی در این زمینه به حساب می‌آید.

نظریه آنا فروید با توجه به اینکه اغلب از کارهای علمی او نشات می‌گیرد، قابل پژوهش و بررسی دوباره هستند. در این مقاله در ابتدا با زندگی‌نامه آنا فروید و سپس به بررسی خدمات وی به روان‌شناسی می‌پردازیم.

زندگی‌نامه آنا

آنا دختر کوچک زیگموند فروید در سال (1895) در شهر وین چشم به جهان گشود و در سال (1982) در لندن وفات یافت. فروید نام او را مثل سایر فرزندانش به‌منظور استمرار خاطره‌ی خویشاوندان و دوستان برگزید.

گرچه آنا فروید ممکن است بچه برنامه‌ریزی نشده‌ای بوده باشد (او می‌گفت اگر روش ضدحاملگی امن‌تری در اختیار والدینش بود هرگز به دنیا نمی‌آمد) اما از شش فرزند فروید تنها کسی بود که راه او را ادامه داد.

پدرش در نامه‌ای که به یکی از دوستانش نوشت، تولد او را به‌جای اینکه با اشتیاق خبر دهد به‌صورت رویدادی که ناگزیر آن را پذیرفته است اطلاع داد. با وجود این، سال تولد آنا (1895)، سمبلیک یا شاید حتی پیشگویانه بود، زیرا با ظهور روانکاوی هم‌زمان بود.

آنا که کودک ناخشنودی بود به خواهر بزرگ‌ترش که محبوب مادر بود حسادت می‌کرد و همشیرهای دیگر او به وی بی‌توجهی می‌کردند. او (تجربه کسل‌کننده بودن برای آن‌ها و احساس کسالت و تنها رها شدن) را به یاد می‌آورد.

آنا محبوب پدرش شد و طولی نکشید که وی “همچنان که به سیگار برگ عادت داشت به خردسال‌ترین دخترش نیز خو گرفت”

آنا در 14 سالگی برحسب وظیفه در جلسات گروه روان‌کاوی فروید شرکت می‌کرد و به شرح‌حال‌هایی که ارائه می‌شدند و مورد بحث قرار می‌گرفتند دقیقاً گوش می‌کرد.

آنا در 22 سالگی، به سبب پیوند عاطفی با پدرش و نگرانی‌های آنا در مورد آنچه که فروید “امیال جنسی او” (مطالعه‌ی این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم) می‌نامید، با وی تحلیل را آغاز کرد. او رؤیاهای خشونت باری مانند تیراندازی، کشتن، مردن و دفاع از وی در برابر دشمنان را گزارش می‌کرد.

بعداً از فروید به خاطر تحلیل کردن دخترش شدیداً انتقاد شد. یکی از تاریخ نویسان از آن به‌عنوان “درمان غیرممکن و زناکننده با محارم … نمایشی ادیپی در هر دو انتهای تخت” یاد کرد.

تاریخ‌نویس دیگری چنین اظهار داشت: ((هیچ‌کس دیگری دست زدن به چنین کاری را قبول نخواهد کرد، زیرا تحلیل آنا ناچارا نقش فروید را به‌عنوان پدر او زیر سؤال خواهد برد)). تحلیل کردن فرزند خویش تخلفی جدی از مقررات فروید برای کاربست روانکاوی بود؛ وضعیت آنا به مدت چندین سال مخفی مانده بود.

در سال 1924، آنا اولین مقاله‌ی علمی خود را در انجمن روانکاوی وین ارائه داد. این مقاله که عنوان آن “شکست تخیل‌ها و رؤیاها” بود، شرح‌حال بیمار مستعاری را بیان می‌کرد اما در واقع تراوش تخیل‌های خود وی بود. او رؤیاهای یک رابطه عشقی زناکارانه پدر – دختر را توصیف کرد، یک شکست و ارضای جنسی از طریق خودارضایی. این مقاله با استقبال فروید و همکارانش روبرو شد و موجبات پذیرش وی به انجمن را فراهم کرد.

در حالی که فروید فقط با افراد بزرگ‌سال کار می‌کرد و سعی داشت کودکی آن‌ها را با فراخواندن خاطراتشان و تحلیل کردن خیال‌پردازی‌ها و رؤیاهای آن‌ها بازسازی کند، آنا فقط با کودکان کار کرد.

آنا فروید هرگز ازدواج نکرد. او زندگی خود را در راه روانکاوی کودکان دچار اختلال هیجانی و پرستاری از پدرش به هنگام دوره‌ی طولانی بیماری وی صرف کرد.

“مراقبت و پرستاری آنا از وی اجتناب‌ناپذیر بود. در دهه‌ی پایانی عمر فروید او به‌عنوان مهم‌ترین شخص بی‌همتا در زندگی‌اش ظاهر می‌شود” تمامی پیوندها و جدایی‌های آنا، بیماری‌ها و کارهایش، در دفتر{فروید}ثبت شده‌اند.

آنا تقریباً 60 سال تلاش کرد تا روانکاوی را برای کودکان و نوجوانان متناسب کند. او سعی کرد به مسائل ناتمامی بپردازد که از پدرش به ارث رسیده بود.

او توانست بدون اینکه شالوده نظریه‌ی غریزه روانکاوی را کنار بگذارد، با پرداختن مستقیم به عملکرد خود (ego) مرزهای روانکاوی را گسترش دهد. در واقع، آنا فروید به‌درستی به‌عنوان یکی از ((مادران)) روان‌شناسی خود معروف است.

خدمت‌های آنا

خدمت‌های آنا به روانکاوی

آنا فروید در 1927 نخستین کتابش را با عنوان مقدمه‌ای بر روش تحلیل کودک (Introduction to the Technique of child Analysis) که از علایق او آگاهی می‌داد منتشر کرد.

او یک رویکرد درمانی مبتنی بر روانکاوی برای کودکان تدوین کرد که در آن ناپختگی نسبی و سطح پایین مهارت‌های کلامی آنان را ملحوظ داشته بود.

ازجمله نوآوری‌های او در این زمینه می‌توان به‌کارگیری اسباب‌بازی‌ها و مشاهده‌ی کودک در خانه را ذکر کرد. بیشتر کارهای او در لندن انجام می‌شد، جایی که خانواده‌ی فروید پس از فرار از چنگ نازی‌ها در سال 1938 اقامت کردند.

آثار او در نشریه‌های سالانه مطالعه کودک از راه روانکاوی که نشر آن‌ها از 1945 آغاز گردید گزارش می‌شد. مجموعه کارهای او در هشت جلد گردآوری شد که بین مهروموم‌های 1965 و 1981 انتشار یافت.

آنا فروید با گسترش نقش من که کارکردی مستقل از نهاد دارد، در نظریه‌ی روانکاوی سخت آیین پدر تجدیدنظر بنیادی به عمل آورد.

او در کتاب من و مکانیسم‌های دفاعی (The Ego and the Mechanism of Defense) (1936)، استفاده از مکانیزم‌های دفاعی را برای حفظ من در برابر اضطراب به تفضیل شرح داد و نقش آن‌ها را در این امر روشن کرد.

“این کتاب به‌عنوان خدمت عمده‌ی وی به‌سرعت مورد استقبال قرار گرفت و به چند زبان ترجمه شد. آن هنوز هم یکی از آثار عمده‌ی روان‌شناسی من مبتنی بر روانکاوی به شمار می‌رود”.

انواع اضطراب از دیدگاه آنا

آنا فروید تمایز بین اضطراب واقعی، اضطراب نوروزی و اضطراب اخلاقی (فرامنی) را می‌پذیرد و بر این باور است که به‌منظور سدبندی در برابر ریخت‌های مختلف اضطراب، ((من)) منظومه‌ای از مکانیسم‌های دفاعی را به کار می‌اندازد و در مورد تحول بهنجار با انعطاف و شیوه‌های گوناگون به آن‌ها متوسل می‌شود.

وی در آثارش در بین سال‌های 1965 تا 1972 منتشر کرده، شکل‌های مختلف اضطراب، در خلال نخستین سال‌های زندگی را توصیف کرده است و معتقد است که هر شکلی از اضطراب، مشخص‌کننده‌ی مرحله‌ی خاصی از تحول ((رابطه‌ی موضوعی)) است:

  • اضطراب جدایی: (مانند ترس از بین رفتن و مردن از گرسنگی، ترس از تنهایی و ناتوانی) مشخص‌کننده‌ی نخستین مرحله؛ یعنی مرحله‌ای است که با صفت ((همزیستی)) متمایز می‌شود و در آن ((وحدت زیست‌شناختی زوج مادر -کودک مشاهده می‌گردد)).
  • ترس از دست دادن ((موضوع عشق))، مرحله‌ی دوم رابطه‌ی موضوعی را متمایز می‌کند؛ مرحله‌ای که رابطه از نوع موضوع جزئی یا موضوع اتکایی استقرار می‌یابد.
  • اضطراب اختگی: به مرحله احلیلی وابسته است.
  • اضطراب ناشی از قدرت کشاننده‌ها: که به یک اضطراب کشاننده‌ای کاملاً واضح منجر می‌شود؛ مثلاً در دوره‌ی ادیپی و به هنگام بلوغ و نیز به هنگام یائسگی یا فرایندهای روان گسسته‌وار (پسیکوز) می‌توان شاهد آن بود.
  • اضطراب فرامنی: که سرچشمه‌ی یک اضطراب اخلاقی است، به‌عنوان مثال در نوروز بزرگ‌سال دیده می‌شود.
مکانیسم دفاعی آنا

مکانیسم دفاعی آنا

دفاع‌ها آن دسته از اقدامات روانی هستند که مضامین عاطفی ناخوشایند را از حیطه هوشیاری خودآگاه به بیرون می‌رانند.

نظریه کردارشناسی
بخوانید

عواطف ناخوشایند شامل مواردی همچون اضطراب، افسردگی و خشم می‌شوند. مضمون و محتوای فکری و عاطفی هر یک از این عواطف ممکن است ریشه در مراحل سنین اولیه‌ی رشد تا زمان حال باشد و می‌تواند بر پایه‌ی رویدادهای واقعی زندگی، تخیل، یا ترکیبی از آن دو شکل گرفته باشند.

مکانیسم‌های دفاعی

آنا فروید ((مکانیسم دفاعی)) را نوعی ابزار روانی می‌داند که فرد در مواجهه با عواطف از آن استفاده می‌کند.

او کوشید به طرحی از پدیدآیی مکانیسم‌های دفاعی من، یعنی به تقویم یا مراحل زمانی بکار افتادن این مکانیسم‌ها دست یابد.

فرضیه آغازین او در این راه این است که هر مکانیسم دفاعی در راه مهار کردن یک خواسته‌ی کشاننده‌ای معین به راه می‌افتد و در نتیجه این پدیدآیی احتمالاً با مرحله‌ی مخصوصی از تحول کودک همراه است.

در عمل نقطه‌ی عزیمت “آنا فروید” از فکری که توسط “زیگموند فروید” در اثر مشهور “بازداری، نشانه، اضطراب” بیان گردیده، سرچشمه می‌گیرد.

این فکر بنیادی عبارت است از اینکه هیچ‌چیز مانع از این باور نمی‌شود که دستگاه روانی، پیش از آنکه من و بن به‌وضوح از یکدیگر متمایز و قبل از آنکه فرامن تشکیل ‌شده باشد، بتواند روش‌های دیگری را مورد استفاده قرار دهد که سوای روش‌هایی باشند که وقتی این پایگاه‌ها تشکیل یافته‌اند، بکار برده می‌شوند.

آنا فروید سعی می‌کند که از این فکر بنیادی چند شرط کمینه برای تعیین پاره‌ای از مکانیسم‌های دفاعی استنتاج کند:

  • مکانیسم ((سرکوبی)) مستلزم تمایز من و بن است.
  • به نظر می‌رسد فرافکنی و درون‌فکنی مستلزم تمایز کافی من از جهان برونی‌اند.
  • والاگرایی مستلزم موجودیت فرامن است.

نخستین مکانیسم‌های به کار گرفته‌شده توسط من عبارت‌اند از:

  • واپس روی
  • بازگشت علیه خود
  • واکنش متضاد

اما درباره‌ی درون‌فکنی و فرافکنی (که مستلزم تمایز کافی بین من و غیر من‌اند)، تاریخ ظهور آن‌ها برحسب نظر آنا فروید “نسبتاً دیر” و حال آنکه از دیدگاه از دیدگاه ملانی کلاین، “بی‌نهایت زودرس” است.

گرچه این زمان‌شناسی مراحل برای آنا فروید امیدوارکننده بوده است و آنا خود به آن اذعان داشته است، اما در واقع آنا فروید معتقد است زودرس‌ترین مکانیسم‌های نوروزی غالباً دارای ماهیت هیستریکی هستند و همه رابطه‌ی مسلم آن‌ها را با سرکوب گری می‌دانند و حال آنکه تظاهرات ناشی از آزارپذیری که تابع بازگشت علیه خود هستند، بی‌نهایت در کودک خردسال نادرند.

به‌منظور سدبندی در برابر ریخت‌های مختلف اضطراب (اضطراب فرامنی، اضطراب کشاننده‌ی و…) “من” منظومه‌ی از مکانیسم‌های دفاعی را به کار می‌اندازد و در مورد تحول بهنجار با انعطاف و شیوه‌های گوناگون به آن متوسل می‌شود.

بدین ترتیب “آنا فروید” به بیش از ده فقره از این مکانیسم‌ها دست می‌یابد؛ که ذیلاً این مکانیسم‌های دفاعی را برمی‌شماریم:

  • سرکوبی: اساسی‌ترین مکانیسم دفاعی سرکوبی است، زیرا در سایر مکانیسم‌ها دخالت دارد. هر وقت که خود یا تکانه‌های ناخوشایند نهاد تهدید می‌شود، با سرکوب کردن آن تکانه‌ها از خودش محافظت می‌کند؛ یعنی، احساس‌های تهدیدکننده را به ناهشیار می‌راند. در خیلی از موارد، سرکوبی در طول عمر ادامه می‌یابد. برای مثال، امکان دارد دختری برای همیشه خصومت خود را نسبت به خواهر کوچک‌ترش سرکوب کند، زیرا احساس نفرت او اضطراب زیادی را به وجود می‌آورد.
  • واپس‌روی: به‌منزله‌ی بازگشت ناهشیار و دفاعی، به یک گفتار، به یک خیال و گاهی به یک رفتار معنادار است که فرد قبلاً آن را تجربه کرده است.
  • وارونه‌سازی: نوعی دفاع علیه تکانه‌های ناراحت‌کننده، نشان دادن فعال تکانه‌ی مخالف است، این واکنش وارونه نامیده می‌شود. کسی که شدیداً به‌وسیله‌ی تکانه‌های جنسی تهدیدکننده تحریک‌ شده است امکان دارد این تکانه‌ها را سرکوب کرده و رفتارهای جامعه‌پسندتری را جایگزین آن کند.
  • جداسازی: شما به احساسات عاطفی خود، هوشیار نیستید.
  • امحا: رویدادهای عاطفی گذشته: این مکانیسم دفاعی به‌منزله‌ی فرایند فعالی است که در آن فرد، آنچه را که به وجود آورده است از بین می‌برد. به عبارتی دیگر، آنچه را وقایع گذشته در اعمال، افکار و یا رفتار شخص ممکن است یادآور تجسم‌های آزاردهنده باشند، به‌منزله‌ی رویدادهایی که اصلاً وجود نداشته‌اند درمی‌آیند؛ یعنی فرد به‌جای آنکه ابتدا واقعه‌ی دردناک را ادراک کند یا دریافت کند و سپس آن را از بین ببرد، “من” او بر اساس این مکانیسم خود را در اجتناب از مواجهه با موقعیت مخاطره‌آمیز آزاد می‌بیند.
  • فرافکنی: راه دیگری برای دفاع کردن علیه تکانه‌های ناراحت‌کننده، نسبت دادن آن به فرد دیگر است. این مکانیسم دفاعی فرافکنی نامیده می‌شود.
  • درون‌فکنی: در حالی که فرافکنی، نسبت دادن تکانه‌های نامعقول به موضوعی بیرونی است، درون‌فکنی نوعی مکانیسم دفاعی است که افراد از طریق آن، ویژگی‌های مثبت دیگران را در خود (ایگو)شان ادغام می‌کنند. برای مثال، امکان دارد یک نوجوان طرز رفتار، ارزش‌ها، یا سبک زندگی یک هنرپیشه‌ی سینما را درون‌فکنی یا اختیار کند. این نوع درون‌فکنی به نوجوان احساس ارزشمندی کاذب می‌دهد و احساس حقارت وی را به حداقل می‌رساند.
  • بازگشت علیه خود: مکانیسم دفاعی است که به‌سختی می‌توان آن را از معکوس کردن کشاننده جدا کرد. در حالی که در مکانیسم‌های اخیر، مسئله‌ی هدف کشاننده مطرح است مثلاً گذار از عشق به کینه، یا از آزارگری به آزارپذیری، در مکانیسم بازگشت علیه خود، موضوع کشاننده مدنظر است. بدین معنا که مثلاً گذار از آزارگری به آزارپذیری به‌منزله‌ی بازگرداندن آزارپذیری علیه خویشتن است.
  • تبدیل به واکنش متضاد: مکانیسم معکوس کردن کشاننده است که جدا کردن آن از مکانیسم بازگشت علیه خود مشکل است.
  • والایش: والایش مستلزم تغییر دادن تکانه‌های نهاد است. در این حالت، انرژی غریزی به مجاری دیگر ابراز منحرف می‌شود، مجاری که جامعه قابل‌قبول و تحسین‌برانگیز می‌داند. برای مثال، انرژی جنسی می‌تواند به رفتارهای هنری خلاق منحرف‌شده یا والایش یابد.

مراحل مقدماتی دفاع

در کتاب “من و مکانیسم‌های دفاعی”، آنا فروید به توصیف مراحل مقدماتی دفاع می‌پردازد:

کودک در آغاز زندگی خویش، با مشکل بزرگ تمایز خیال و واقعیت، یعنی متمایز کردن زندگی خیالی خود از زندگی عملی خویش مواجه است. اندک‌اندک که مرزهای درونی و برون استقرار می‌یابند، واقعیت درونی و واقعیت برونی نیز به‌تدریج از یکدیگر متمایز می‌گردند. پس ترس کودک خردسال همواره برای او به‌صورت یک ترس واقعی در مقابل خطرات برونی است؛ و این مسئله تا زمانی که کودک بتواند سرچشمه‌ی ترس‌های خود را متمایز کند، ادامه دارد.

بنابراین کودک برای مهار کردن ترس خود از مکانیسم‌های مختلف زیر استفاده می‌کند:

  • مکانیسم نفی بر اثر خیال که در کودک بهنجار و در موقع پسیکوزی هذیانی می‌بینیم و عبارت است از نفی واقعیت به کمک خیالی ساختن آن و آنا فروید در اینجا به مثال هانس کوچولو (موضوع تک بررسی فروید در کتاب تحلیل هراس در یک پسربچه‌ی پنج‌ساله و موارد مشابه آن استناد می‌کند.
  • نفی به‌وسیله‌ی اعمال و گفتار: نسبت این مکانیسم به خطر برونی مثل نسبت تشکل واکنشی به خطر درونی در روان آزردگی وسواس است. این مکانیسم در کودک به هنجار، در پاره‌ای از نو بنا کردن‌های هذیانی (مثلاً از نوع افسرده ناک) وجود دارد و می‌توان آن را به‌منزله‌ی یک شکل اولیه‌ی امحاء رویداد عاطفی گذشته دانست که مانند آن هدفش اجتناب از احساس گناهکاری است. نفی به‌وسیله اعمال و رفتار، مکانیسم دفاعی است که در کودک کمتر از نفی از راه خیال مورد استفاده قرار می‌گیرد، چه کودک در این مکانیسم به‌نوعی مشارکت اطرافیان متوسل می‌شود.
  • و بالاخره در خود خزیدن “من” در مقابل یک خطر برونی: بدین ترتیب “من” می‌تواند فعالیت‌های خود را محدود سازد و آن‌ها را در چارچوب یک بازخورد فعل‌پذیرانه محبوس سازد. این درخودخزیدگی از بازداری نوروزی که هدف آن مبارزه علیه یک خطر درونی است، متمایز است.
نظریه بقای اَنسَب چارلز داروین و تاثیر آن بر نظریه‌‍‌های رشد و تحول
بخوانید

به نظر آنا فروید این مراحل مقدماتی دفاع برای کودک، یک گستره‌ی واقعی پیشگیری نوروزها یا روان آزردگی‌ها را تشکیل می‌دهد.

مکانیسم همانندسازی با پرخاشگری

مکانیسم دفاعی دیگری که توسط “آنا فروید” مطرح شد، مکانیسم همانندسازی با پرخاشگری نام دارد.

همانندسازی با پرخاشگری یعنی شما با دیگران بدرفتاری می‌کنید، زیرا قبلاً با شما بدرفتاری شده است، این دفاع شما را از داشتن احساس خشم محافظت می‌کند.

از سوی دیگر، همانند‌سازی با پرخاشگری، نقش مهمی در تشکیل فرامن بر عهده دارد زیرا باعث می‌شود که کودک سرزنش‌های بیرونی را درونی کند و دوباره این سرزنش‌ها را به محیط بازگرداند.

مکانیسم همانندسازی با پرخاشگری را می‌توان با اکتساب مفهوم نه (که یکی از رگه‌های اصلی و پیشگام تشکیل فرامن برحسب نظر “اشپیتز” است) نزدیک دانست. چرا که هردوی این فرایندها از مراحل مقدماتی تحول فرامن و تشکیل حالات پارانویایی می‌باشد.

نظر آنا فروید درباره‌ی مرحله نوجوانی

با آنکه فروید وظایف و تکالیف کلی مرحله نوجوانی را به‌طور خلاصه شرح داد اما درباره‌ی استرس‌های مشخص‌کننده و الگوهای رفتاری این مرحله از زندگی خیلی کم نوشته است. این آنا فروید دختر فروید بود که بسیاری از مطالعات اولیه مربوط به بررسی روانکاوانه مرحله نوجوانی را انجام داده است.

نقطه شروع آنا فروید نیز همچون خود فروید است:

نوجوان بین سیزده تا نوزده سالگی تجدید فعالیت خطرناک احساسات ادیپی را می‌آزماید. به‌طور نوعی، نوجوان از احساس رنجش فزاینده‌ای نسبت به والد هم‌جنس کاملاً آگاه است. تمایل به زنای با محارم درباره‌ی والد دیگر بیشتر به‌طور ناخودآگاه باقی می‌ماند.

آنا فروید می‌گوید هنگامی که نوجوان برای نخستین بار جوشش احساسات ادیپی را می‌آزماید اولین تکانه‌ی او فرار کردن است. نوجوان در حضور والدین احساس تنش و اضطراب می‌کند و تنها هنگامی که از آنان جدا باشد احساس امنیت می‌کند.

در واقع نیز برخی نوجوانان در چنین زمانی از خانه می‌گریزند، بسیاری دیگر در خانه باقی می‌مانند در حالی که خود را در خانه همچون یک شاگرد شبانه‌روزی حس می‌کنند.

گاهی نوجوانان می‌کوشند با توهین و تحقیر نسبت به والدین از آنان بگریزند؛ اما والدین هنوز به زندگی آنان مسلط هستند زیرا نوجوانان همه‌ی نیروی خود را صرف استهزاء و حمله به والدین خود می‌کنند.

نوجوانان گاهی درصدد برمی‌آیند که بی‌توجهی به آنچه که احساساتشان بدان وابسته است، از خود در مقابل همه‌ی احساسات و تکانه‌ها محافظت کنند.

در دوره‌ی بلوغ و نوجوانی “آنا فروید” دو مکانیسم دفاعی اختصاصی را مشخص و از یکدیگر متمایز کرد:

ریاضت‌طلبی و عقلی‌سازی که به‌منظور متوقف ساختن دلهره‌ی وابسته به هجوم توقعات کشاننده‌ای جدید به کار می‌افتند. ریاضت‌طلبی و عقلی‌سازی فقط مکانیسم‌های دفاعی موقت‌اند اما برای نوجوانی لازم‌اند چراکه به کمک این مکانیسم‌هاست که نوجوان می‌تواند بر آخرین مرحله‌ی بحرانی تحول عاطفی خود غلبه کند.

الف- ریاضت‌طلبی

یعنی نوجوان می‌کوشد از هر نوع لذت جسمی بپرهیزد. ممکن است دختران یا پسران رژیم غذایی دقیق و سختی را بپذیرند، لذات ناشی از لباس‌های قشنگ، رقص، موسیقی و هر چیز سرگرم‌کننده و غیر جدی را از خود دریغ دارند یا بکوشند از طریق ورزش و تمرینات سخت بدنی بر جسم خود مسلط شوند.

ب- عقلی‌سازی

در عقلی‌سازی، نوجوان به جای آنکه از مقابل کشاننده‌ها، همانند وضعی که در ریاضت‌طلبی وجود داشت، بگریزد رغبت خود را متوجه آن‌ها می‌سازد؛ اما این توجه صرفاً جنبه‌ی انتزاعی و عقلی دارد و درنتیجه با چنین رفتاری درصدد انجام وظایفی که واقعیت بر او تحمیل می‌کند نیست.

هدف اصلی عقلانی‌سازی در فاصله نگه‌داشتن عواطفی است که نوجوان به جای تجربه کردن، به دست آوردن و احساس کردن آن‌ها، خطرناکشان می‌شمارد. عقلی‌سازی به کار به هم متصل کردن تنگاتنگ فرآیندهای کشاننده‌ای با محتوای تجسمی می‌آید تا از این راه آن‌ها را در سطح هوشیاری دست‌یافتنی و در نتیجه مهارکردنی سازد.

مفهوم خط تولید

مفهوم خط تولد

قسمت دیگری از اثر “آنا فروید” که در اینجا قابل طرح است مربوط به مفهوم خط تحول است. این مفهوم که در کتاب دیگر وی تحت عنوان “بهنجاری و آسیب‌شناسی” (Normality and Pathology) بسط و گسترش ‌یافته است.

مفهوم (خط تحول) از راه مشاهده مستقیم و از داده‌های بالینی به دست آمده است. براساس این مفهوم، کودک به‌صورت مستمر و خطی تحول پیدا نمی‌کند، بلکه در هر کدام از خطوط تحول می‌تواند لحظات توقف یا واپس روی وجود داشته باشد و ظاهراً، تنها تحول شناختی است که واپس روی ندارد.

بدین ترتیب “آنا فروید” به تفضیل مسئله‌ی واپس روی را که هم یک مکانیسم دفاعی من و هم یک فرایند ساخت دهی است (با آنکه موقت است و چندان شدید نیست) مورد بررسی قرار می‌دهد.

هر کودک بیمار در واقع کودکی است که در وضع واپس روی قرار دارد.

پاره‌ای از خطوط تحول که توسط آنا فروید مورد بررسی قرارگرفته‌اند به شرح زیر است:

  • گذار از ((وابستگی)) به ((استقلال عمل عاطفی))
  • گذار از ((شیرخوارگی)) به ((تغذیه حساب‌شده))
  • گذار از ((خودمیان‌بینی)) به ((رفاقت))
  • گذار از ((بی‌اختیاری ادرار و مدفوع)) به ((مهار کردن ماهیچه‌های مقعدی و اسفنکترها و…))
  • گذار از بی تشویشی به مسئولیت‌پذیری در مورد نحوه‌ی رفتار با بدن خویش
  • گذار از بدن به بازیچه و از بازی به کار

دو خط تحول که از اهمیت بیشتری برخوردارند، به شرح زیرند:

الف- از وابستگی به استقلال عمل عاطفی و روابط موضوعی از نوع بزرگ‌سالان

آنا فروید در کتاب “بهنجاری و آسیب‌شناسی” درباره‌ی این خط تحول این چنین می‌نویسد:

“این خط تحول به‌عنوان نمونه برای تمام خطوط دیگر، خط تحولی است که از آغاز توجه روان تحلیل گران را به خود جلب کرده است. این بخشی از تحول است که از وابستگی مطلق نوزاد به مواظبت‌های مادری تا استقلال عمل عاطفی و مادی در سطح بزرگ‌سالی ادامه دارد”.

آنا فروید این مرتب را اجمالاً به صورتی که در پی خواهند آمد، ترسیم کرده است:

  • وحدت زیست‌شناختی زوج مادر- کودک

خوددوست‌داری مادر به کودک گسترش میابد و کودک مادر را در “جهان خود دوستدارانه” درونی خویش می‌گنجاند. این دوره به‌نوبه‌ی خود به مراحلی (برحسب نظر ماهلر) تقسیم شده است که عبارت‌اند از مرحله‌ی درخودماندگی، مرحله‌ی همزیستی بدنی و مرحله‌ی جدایی- تفرد. هر یک از این مراحل خطرهایی اختصاصی برای تحول دربردارند.

  • رابطه از نوع “موضوع جزئی” (ملانی کلاین) یا ارضای نیازها و یا از نوع اتکایی

این مرحله با خصیصه‌ی آمرانه نیازهای بدنی کودک و روابط کشاننده‌ای مشخص شده است. مرحله‌ای است متناوب و نوسانی، چه سرمایه‌گذاری درباره‌ی موضوع تحت تأثیر امیال آمرانه است و به‌محض آنکه ارضاء صورت پذیرفت کودک از آن سرپیچی می‌کند.

  • مرحله‌ی پایداری موضوع
سبک‌های فرزندپروری و اثرات آن بر روی کودک
بخوانید

مرحله‌ای که به یک تصویر درونی شده و مثبت موضوع اجازه می‌دهد که وضع خود را مستقل از ارضاها یا عدم ارضاها، حفظ کند.

  • رابطه‌ی دوسوگرایانه مرحله‌ی مقعدی – آزارگری پیش – ادیپی

این مرحله با بازخوردهای از من مشخص شده است که دست‌یازی به موضوع‌های عشق، شکنجه دادن آن‌ها، استیلا یافتن بر آن‌ها و مهار کردن آن‌هاست.

  • مرحله‌ی احلیلی- ادیپی کاملاً متمرکز بر موضوع

این مرحله با یک بازخورد تصاحبی نسبت به والد جنس مخالف (برعکس) به‌وسیله‌ی احساس حسادت یا هم‌چشمی با والد هم‌جنس و از راه گرایش حمایتگر، از راه کنجکاوی، متوسل شدن به تحسین دیگری و بازخوردهای خود نشان دهی (عورت نمایی) مشخص می‌شود. در دختران رابطه‌ای از نوع احلیلی – ادیپی (مذکر) با مادر پیش از رابطه‌ی ادیپی با پدر مشاهده می‌شود.

  • دوره‌ی نهفتگی

توقعات کشاننده پس از دوره‌ی ادیپ تغییر می‌یابند. لیبیدو از سطح والدینی به سطح تصاویر هم‌دوره‌ها، معلمان، رهبران، آرمان‌های غیرشخصی و رغبت‌هایی که از لحاظ هدف بازداری شده‌اند و شکل والایشی به خود گرفته‌اند، جابه‌جا می‌شود. این جابه‌جایی با تظاهرات خیال‌پردازانه همراه می‌گردد و حاکی از یک ناخشنودی نسبت به والدین و تمایل به بی‌اعتبار ساختن آن‌هاست.

  • پیش نوجوانی طلیعه‌ی شورش نوجوانی است

این مرحله، بازگشت به بازخوردها و رفتارهای گذشته‌ای را تشکیل می‌دهد که به‌خصوص رابطه‌ی موضوع جزئی، تجسس ارضای کامل نیاز و دوسوگرایی را بیدار می‌سازند.

  • نوجوان

نوجوان علیه رشته‌هایی که او را با موضوع‌های دوره‌ی کودکی وی مرتبط می‌سازند، با انکار کردن آن‌ها، با تضاد ورزیدن نسبت به آن‌ها، با جدا شدن از آن‌ها و با ترک گفتن آن‌ها مبارزه می‌کند.

بدین ترتیب او در مقابل جنبه پیش – تناسلی از خود دفاع می‌کند و حاکمیت تناسلی را به کرسی می‌نشاند. بدین ترتیب است که سرمایه‌گذاری لیبیدویی به موضوع‌های جنس مخالف در خارج از خانواده انتقال می‌یابد.

آنا فروید از این توصیف روان پویشی، نشانه‌هایی درباره‌ی اثرات کم‌وبیش آسیب رساننده‌ی جدایی‌ها بیرون می‌کشد. اثرهایی که کمتر به سن واقعی کودک بستگی دارد تا به واقعیت روانی او، واقعیتی که برحسب مرحله‌ای که در طول این خط تحول بدان دست‌یافته است، فرق می‌کند.

ب- از بدن به بازیچه و از بازی به کار

  • بازی در کودک تحت شکل بازی شهوی با بدن آغاز می‌گردد.

در این بازی، بدن ممکن است بدن خود (در سطح دهان، انگشتان، پوست و. در قالب شهوت گرایی) به بدن مادر مثلاً از خلال تغذیه باشد، در این حال که میدانیم در این سن تمایز بین این دو مقوله در تجربه‌ی کودک جنبه مطلق ندارد.

خاصه‌های بدن مادر و بدن کودک پس از نخستین گام‌ها، به موضوع منعطفی انتقال‌یافته‌اند و این انتقال به‌خصوص متوجه ویژگی‌های سطحی آن‌هاست (بو، گرما، استحکام).

این حد از پیشرفت، شی اصطلاحاً نیمه راهی یا گذاری را پدید می‌آورد که می‌دانیم در این حال توسط لیبیدوی خود دوستدارانه و لیبیدوی موضوعی حاصل شده است و تکیه گاهی برای دوسوگرایی کودک است.

  • تدریجا موضوع‌های گذرا یا نیمه راهی خود را به هنگام روز از دست می‌دهند و جا را برای مصالح بازی‌هایی می‌گشایند که در خود منزلت موضوع را ندارند ولی به کار فعالیت‌های من و خیال‌پردازی‌هایی که بر آن‌ها استوارند، می‌آیند.

 این بازی‌ها به‌طور خلاصه، توالی زیر را طی می‌کنند:

  • بازیچه‌هایی که فعالیت‌هایی را از نوع خالی کردن – پر کردن – باز کردن – بستن، در درون هم جا دادن و کثیف کردن از راه جابه‌جایی رغبت‌هایی که در اصل وابسته به سوراخ‌های بدن و کنش‌های آن‌ها هستند، امکان‌پذیر می‌سازد.
  • بازیچه‌های متحرکی که در سطح حرکتی سرچشمه‌ی لذت‌اند.
  • بازیچه‌های ساختی که توسط آن‌ها تمایلات دوسوگرایانه (ساختن، ویران کردن) ابراز می‌شوند.
  • بازیچه‌هایی که امکان بیان دوجنسیتی روانی را، خواه در یک بازی به‌صورت نقش فردی، خواه در یک نمایش در برابر موضوع ادیپی، خواه به‌منظور در صحنه گذراندن مسئله ادیپ در پهنه‌ی بازی‌های گروهی، امکان‌پذیر می‌سازد.
  • در مرحله‌ی بعدی، لذت وابسته به پایان یافتن وظیفه جای می‌گیرد، لذتی که سرانجام بر لذت عمل به معنای خاص، غلبه می‌کند.
  • استعداد برای بازی، به پاس ثانوی سازی فکر، بالاخره به استعداد برای کار تبدیل می‌گردد؛ اما پاره‌ای از فعالیت‌ها مانند رؤیاپردازی‌های روزانه، بازی‌ها و علاقه‌های خاص، به‌صورت کم‌وبیش شدید برحسب افراد به کار خود ادامه می‌دهند و بدین ترتیب جایی برای تخیلات، رؤیاپردازی‌ها و فرایندهای نخستین، علیرغم اجتماعی شدن تدریجی رفتارها و بازی‌ها، نگه می‌دارند.

بازی از دیدگاه آنا

آنا فروید بازی کودک را معادل تداعی آزاد در روان تحلیل‌گری بزرگ‌سالان نمی‌داند و گرچه بر این باور است که کودک افکار، احساسات و هیجان‌های خود را به‌وسیله‌ی بازی بیان می‌کند اما عقیده دارد که رفتار کودک در خلال بازی همواره به‌منزله‌ی بیان رمزی تعارض‌های او نیست و می‌تواند دل‌مشغولی‌های کنونی وی را نیز بیان کند؛ و از اینجاست که تفسیر آن به‌عنوان تعارض‌های هیجانی خاص یا سازش نایافتگی‌های وی دارای ارزش اندکی است.

اضطراب عینی مولود ترس از جهان برونی است؛ جهانی که کودک خود را در برابر آن ناتوان می‌بینند. بازی با ایجاد تصور قدرت و توانایی مهار کردن دنیای برونی، اضطراب عینی را کاهش می‌دهد.

کودک در خلال بازی، دنیای گسترده و فراتر از حد ظرفیت خود را به جهانی کاهش می‌دهد که توانایی دست‌کاری آن را دارد و بدین ترتیب، تصور سلطه بر دنیای برونی به‌طور موقت در وی ایجاد می‌شود.

تجربه‌ی اضطراب باعث می‌شود که مکانیسم‌های دفاعی همراه با نتایج شناخته‌شده‌ی آن‌ها، در ایجاد روان آزردگی‌ها ورگه‌های نورزی، توسط “من” وارد میدان شوند. از سوی دیگر، از احساسات کودکانه مانند خشم، ترس نامعقول، کنجکاوی جنسی و یا تمایل به تخریب گری، با واکنش منفی بزرگ‌سالان مواجه می‌شوند و ترس از بیان آن‌ها در کودک به وجود می‌آید.

چنین احساس‌ها و هیجان‌هایی که نمی‌توانند در رفتار کودک آشکار شوند به‌صورت واکنش‌های اضطرابی درمی‌آیند. بازی به کودک اجازه می‌دهد که احساسات پذیرفته‌نشده‌ی خود را بروز دهد بدون آنکه با واکنش منفی بزرگ‌سالان مواجه شود.

بنابراین، بازی دارای کنش پالایشی یا کنش برون‌ریزی تنش‌هایی است که می‌توانند به دلایل مختلف در کودک وجود داشته باشند.

در مورد نقش روان آزردگی انتقال نیز بین دو مؤلف، اختلاف‌نظر وجود دارد، آنا فروید برخلاف کلاین، بر این باور است که روان آزردگی انتقال در جریان تحلیل گری کودکان به وقوع نمی‌پیوندد.

چه از یک‌سو، مشکلات کودک و تعارض‌های وی با چهره‌های دلبستگی (مانند والدین) جنبه کنونی دارند و از تعارض‌های حل‌نشده‌ی پیشین ناشی نشده‌اند و از سوی دیگر، در تحلیل کودک، درمانگر نمی‌تواند فعل پذیر باشد و در اغلب مواقع فعالان مداخله می‌کند و بدین ترتیب، برای کودک بسیار مشکل و حتی غیرممکن است که در تعارض‌های خود با والدین را به چهارچوب رابطه‌ی خویش با درمانگر منتقل کند و امکان تفسیر آن‌ها را از این راه فراهم آورد.

هدف اصلی تحلیل کودک مانند تحلیل بزرگ‌سالان، ایجاد تغییر در شیوه ارتباطی و ساخت‌های بنیادی شخصیت (بن، من، فرامن) است تا بتوانند به‌گونه‌ای موزون عمل کنند.

گردآوری شده توسط زهره نادرنیا؛ گروه آموزشی فکر بنیان

[vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjdtZWRpYWFkLWxQSmclMjclM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html][vc_raw_html]JTNDZGl2JTIwaWQlM0QlMjdtZWRpYWFkLUxuSGElMjclM0UlM0MlMkZkaXYlM0U=[/vc_raw_html]
Telegram
Instagram
YouTube

مطالب مرتبط