روان شناسی سپاسگزاری مقاله ای است که به موضوع جدیدی اشاره دارد، همه می دانیم که سپاسگزاری و قدردانی مزایای زیادی دارد و در عین حال روان شناسی سپاسگزاری اشاره می کند که انجام آن کار مشکلی است.
باید بگویم که سپاسگزاری بالاترین نوع تفکر است و قدردانی خوشبختی همراه با معجزه محسوب میشود. جی. کی. چسترترون
سپاسگزاری (Gratitude) از واژه لاتین gratia گرفته میشود که با توجه به متن بهعنوان نیکرفتاری، حسن نیت یا قدردان بودن ترجمه میشود.
سپاسگزاری بهسادگی برای انسان پدیدار نمیشود و در دوران مدرن بهندرت دیده میشود. در جامعه مصرفگرای ما، تمرکز بر روی چیزهایی است که نداریم، یا چیزهایی که دیگران دارند و ما نداریم، درحالیکه شکرگزاری احساس تشکر از چیزهایی است که داریم.
باید به این تشخیص برسیم که سعادت در زندگی ما از مبدعی خارج از ما و خارج از کنترل ما توسط سایر افراد، طبیعت یا قدرت برتر میآید و ما بر روی آن کنترلی نداریم.
شکرگزاری فن یا ترفند نیست بلکه نوعی فضیلت اخلاقی پیچیده و اصلاحشده است. آن را بهعنوان حافظهی قلب، حافظه اخلاقی انسان و ملکه فضیلتها تعریف میکنند.
برای ذینفعان و واقفان معمولاً این اشتباه پیش میآید که سپاسمندی را نوعی شکرگزاری قلمداد میکنند. سپاسمندی در راستای سود رساندن به واقف است نه بدان دلیل که این تاوان دادن ذینفع لذتبخش است بلکه بدان دلیل که سرپیچی از آن مجازات دارد. برخلاف شکرگزاری، سپاسمندی باعث میشود که ذینفع از واقف سرپیچی کند.
شکرگزاری را باید از سپاسگزاری جدا کرد زیرا به معنی تشخیص و لذت از کیفیتهای خوب یک شخص یا چیز است اما بدون بعد حیرت، شگفتی یا ژرفاندیشی یا فروتنی که ماهیت شکرگزاری را تشکیل میدهند.
شکرگزاری در صورتی بروز میکند که مزیتهای دریافت شده غیرقابلانتظار بوده باشند و اگر واقف موقعیت اجتماعی برتری نسبت به ذینفع داشته باشد. اگر این مزیت مورد انتظار باشد بهنوعی یک ویژگی معمول در روابط محسوب خواهد شد.
همچنین درصورتیکه نفع رساندن همراه با درگیر شدن احساسات باشد، شکرگزاری نمود مییابد. بدون احساسات ما به واقف فقط احساس تشکر ساده خواهیم داشت. بنابراین معلمانی که آنها را بهخوبی به خاطر میآوریم کسانی هستند که نهتنها تدریس خوبی داشتهاند بلکه برای ما الهامبخش بودهاند و دیدمان را عوض کردهاند.
در ادای احترام به چیزی که خارج از ما است، شکرگزاری باعث میشود که با چیزی ارتباط برقرار کنیم که نهتنها بزرگتر از ماست بلکه اساساً بهتر و برتر از ما نیز محسوب میشود. درواقع چشمانمان را رو به معجزهای که زندگی است بازکرده و باعث شگفتی، تحسین و تمجید ما در عوض پس زدن ماست. این وجود حالات برتر انسانی مانند لذت، آسایش، آگاهی، اشتیاق و دلسوزی را در ما پرورش میدهد و درعینحال از احساساتی مانند نگرانی، شکسته شدن قلب، تنهایی، حسرت و حسادت به دورنگه میدارد.
تمام اینها به دلیل گشودن دیدگاهی وسیعتر و بهتر است که تمرکز ما را از چیزهایی که نداریم یا وابستگی به چیزهایی که داریم، دور میکند. با نگریستن به خارج از خود، شکرگزاری پدید میآید و باعث میشود که نهتنها برای خودمان بلکه برای زندگی در وسعت زیاد تلاش کنیم. به همین دلیل سیسرو آن را بزرگترین فضلیت و مادر تمام فضیلتهای اخلاقی میداند.
امروزه علم همراستا با سیسرو شده است. تحقیقات شکرگزاری را با احساس رضایت، انگیزه و انرژی، خواب و سلامت بهتر و استرس و ناراحتی کمتر پیوند زده است. افراد قدرددان بیشتر با محیط اطرافشان درگیر میشود و رشد شخصیتی، پذیرش درونی و احساس هدفمندی، معنادار بودن و خاص بودن خواهند داشت.
ویژگی قدردان بودن باعث میشود که افراد وارد شبکهای پیوسته از روابط اجتماعی شوند و درنتیجه این حس در آنها تقویت شود. بنابراین اساسی برای جامعهای پدیدار میشود که در آن افراد میتوانند بدون چشمداشت، انگیزه یا دخالت دولتی مراقبت یکدیگر باشند.
قدردانی میتواند در کنار مزایای کنونی و گذشته، مزایایی برای آینده هم داشته باشد. یکی از مزایای آینده آن افزایش خوشبینی است. مذاهب غربی و شرقی هر دو بر روی شکرگزاری تأکیددارند. در بسیاری از سنتهای مسیحی، مهمترین آیین ارتباط مقدس یا Eucharist است اصلاحی که از عبارت یونانی Eucharistic گرفتهشده و به معنی شکرگزاری است. مارتین لوتر شکرگزاری را یک گرایش اساسی در آیین مسیحیت میداند. بیشتر از یک احساس، شکرگزاری مسیحیان نوعی فضیلت یا منش روح است که تفکرات، احساسات و اقدامات ما را شکل میدهد و از طریق رابطه با خداوند و مخلوقات او ایجادشده، اصلاحشده و تمرین میشود.
در مقایسه ناشکری میتواند آسیبرسان باشد زیرا تلاشها را منفی میکند و فرد ذینفع را قربانی خود میسازد بهنحویکه فرد تمام زندگیاش را حقیر میداند. در داستان کینگ لیر شکسپیر، لیر میگوید:
نا شکری روح خبیث شیطانی است
وقتی در تو ظاهر میشود شکل یک کودک را دارد و سپس تبدیل به غول دریاها میشود.
با دندانهایی تیزتر از افعی
تا کودک درون ناسپاس را بگیرد.
برای پروفسور دیوید هیوم، ناشکری خطرناکترین و غیرطبیعیترین جنایتی است که شخص آن را مرتکب میشود. برای امانوئل کانت ناسپاسی نشانگر فرومایگی است.
ناشکری در روابط اجتماعی تبدیل به یک هنجار شده و اطمینان عمومی را از بین برده و درنهایت باعث شده که جوامع در عوض اینکه بر پایه وظایف و سرپیچیها بنا شوند بر اساس قوانین و حقوق شکل بگیرند، جوامع بر اساس من پایهگذاری شدهاند تا ما و هر جنبهای از زندگی انسانی باید قانونگذاری شده، ثبتشده، تحت نظارت و مدیریت باشد.
جدا از مزایای متعددی که شکرگزاری برای فرد به دنبال دارد، پرورش این ویژگی کار سختی است زیرا با ویژگیهای درونی انسانی تضاد دارد به خصوصی، ویژگی احساس کنترل بر سرنوشت، قدردانی از خود به خاطر موفقیتها و سرزنش دیگران به خاطر شکستها و باور ما بهنوعی حس نابرابری عظیم.
ازآنجاییکه ماهیت انسانی سنخیت زیادی با این ویژگی ندارد، شکرگزاری موهبتی است که با بلوغ عاطفی به دست میآید به همچنین دلیل است که به بچهها میآموزیم طوطیوار تشکر کنند بدون اینکه معنیاش را بدانند. بالعکس عدهای هم با حس قدردانی فراوان بزرگ میشوند زیرا آموختهاند که قدردانی باعث میشود که نتایج فوقالعادهای به دست آید. بیان تشکر و قدردانی نوعی رفتار پسندیده است و رفتار پسندیده ژرفاندیشی را به دنبال دارد.
در مقایسه شکرگزاری واقعی فضیلتی نایاب است. در اسوپ حکایتی در مورد بردهای وجود دارد که خاری را از پای یک شیر بیرون کشید. مدتی بعد برده و شیر را گرفتند و برده را جلوی شیر انداختند. شیر گرسنه بندها را باز کرد و به سمت برده غرش کرد اما وقتی متوجه شد که او دوستش است، به او نزدیک شد و شروع به لیسیدن دستهایش مانند یک دوست کرد. نتیجه اینکه قدردانی نشانهای از روحی شریف است.
مانند تمام فضیلتهای اخلاقی، قدردانی نیازمند پرورش است تا زمانی که بتوانیم بگوییم:
ممنونم برای هیچچیز.