چرا زنان از داشتن قدرت چشم پوشی می کنند؟ – بسیاری از زنان از درک واژه «قدرت» یک طعم و مزه جانبی و فرعی دارند. آنان قدرت را به رشوه دادنها و رشوه گرفتنها، در اعمال نظرهای غیر مجاز و نامشروع و در نهایت به فساد و انحطاط اخلاقی ربط میدهند و یکی میکنند و اغلب آنان از قدرت به جای استفاده درست، سوء استفاده از آن را استنباط میکنند. اکثر زنان تمایل به داشتن و ابراز قدرت ندارند. آنها فقط می خواهند که انسانهای دیگر عقیدهی خود را با زور برآنان تحمیل نکنند، این سیاست زنان تأثیر فوقالعاده و بسیار جالب دارد که از این طریق تیزهوشانه و زیرکانه میخواهند به اهداف خود جامه عمل بپوشانند (پیشنهاد می کنیم ژرفای زن بودن را مطالعه کنید).
آنان با این شگرد نه تنها به دیگران، بلکه به خودشان هم دروغ می گویند. آنها به خودی خود از داشتن قدرت وحشت دارند. زیرا میترسند و فکر میکنند که اگر کسی صاحب قدرت باشد، در نهایت دوست داشتنی نمیشود و از چشم همه میافتد. ترس از «قدرت» مان اعمال قدرتهای ناچیز آنان که در آنان شرطی شده است، بیانگر انواع کجفکریها است و نشاندهندهی این است که آنان به طرق مختلف به سقوط و انحطاط فکری افتادهاند. ادعاها و فرضیههای ثابت نشدهای وجود دارد که از طرف زنان ارائهشده وزنان سکان ثبت و اجرای آن را به عهدهدارند و پیشداوریهایی وجود دارد، که روش به دست آوردن قدرت را بهاشتباه رفتهاند و سنگ بنای کاخ قدرت خود را خشت خشت از پایبست بهاشتباه بنانهادهاند.
در اینجا بهطورکلی بدان اشاره میشود:
نقطه نظرات اشتباه زنان و راههای افتادن در این تله فکری عبارتاند از:
- هر کس اعمال قدرت کند تنها و گوشهگیر میشود!
- همیشه طوری رفتار کن که به تو گفتهاند!
- هر کس قدرت دارد نفعش برای دیگری است!
- هر کس قدرت دارد دیگری آن را غارت میکند!
- زنان نمیتوانند مسؤلیتی را عهدهدار شوند!
- زنان کاردینالها و عالیجنابان خاکستری هستند!
- اگر در روابط با دیگران بخواهی از بالا به پایین نیفتی کوچکترین اعمال قدرتی نکن!
- آدم همیشه باید با این مسئله بجنگد و نگذارد قدرتش رو شود، باید همیشه مواظب باشد قدرتش را فقط برای خودش حفظ کند!
- دختران نجیب، سربهراه و مطیع هرگز رقابت نمیکنند!
- نام و عنوان و پست و مقام، آواز دهل است، دود است و صدا!
- ابرقدرتها و افراد قدرتمند، احساسات خود را بهراحتی میفروشند!
- من نباید اجازه جسارت و شهامت را به خودم بدهم؟ نباید ریسک کنم!
- قدرت مساوی است با تنفر!
- هر کس گردن افرازد، خویشتن را به گردن اندازد، و یا هر کس بلند شود عاقبت محکم به زمین گرم میخورد!
آیا قدرت انزوا میآورد؟ آیا زنان قدرتمند بهراستی منزوی هستند؟
موفقیت و قدرت در تنگاتنگ یکدیگر هستند و هر کس به طریق خودش مایل است و میخواهد موفق شود. هرقدر وسعت و دامنه آرزوی رسیدن به هدف بیشتر باشد، به همان نسبت دامنه آرزو و کشش به قدرت هم بیشتر میشود. با دیدی حرفهای میتوان گفت: با پیشرفت قدرت، راه رسیدن به هدف هموارتر میگردد. در شغل و حرفه هم همینطور است. بهخصوص زنان خیلی وحشت دارند که از طریق طی کردن این راه باریک، مبادا به انزوا کشیده شوند. برای خیلی از زنان این فقط راهی است که تنها مردان باید آن را طی کنند.
مردان فقط رهگذران مبارز و مقاوم و آبدیده این باریکه راه هستند و چون بلد راه هستند، میتوانند دیگر عابران را حمایت کنند. این منطق زنانه، نتیجهاش این میشود که راه را فقط برای مردان باز بگذارند. مابقی تماماً یک شخصیت کاذب و ساختگی و فرضی از یک زن قدرتمند است. آنها در مقابل احتیاجات ضروری قدرت خویش ترمز میکنند، در مقابل موقعیتهای مهم و حساس عقبنشینی میکنند. یکراه مطمئن را خونسردانه برمیگزینند که راه پیشرفت، موفقیت نیست، ولی شیب تندی هم ندارد و نیاز ندارند از سربالایی بالا روند. آنها با تردید، دوستیها، همفکریها، همقدمیها، همکاریها و مددکاریها را در روابط اجتماعی انتخاب میکنند آنان درک نمیکنند که قدرت و پیروزی یکروی سکه و تنهایی و انزوا در تنگاتنگ پوچی، روی دیگر سکه است.
با مثالهای متعددی میتوان تفاوت آشکار بین مردان قدرتمند و مردان تنها و منزوی را به اثبات رسانید. مردان احساس میکنند که قدرتشان غالباً در جهت مبارزات پایهای برای رسیدن به درجات بالا است و آنان اغلب از فعالیتهای تفریحی و دوستی و فامیلی صرفنظر میکنند. آنان علل واقعی انزوا و تنهایی خود را بر این اساس پیریزی میکنند. مردان هم مانند زنان بهشدت به ساختار خود وابسته هستند.
زنان با چنین ساختار طبیعتیشان نباید عهدهدار قدرت شوند تا موفق و قدرتمند گردند. آنها خودشان هم گیرکردهاند. زیرا شهامت و جرأت این را ندارند، بعضی از مردان و بسیاری از زنان در مقابل دختران بیپروا به شدت میایستند و تمامی مبارزات آنان را ضد ارزش میشمارند و این دختران بیپناه را در اوضاع نابسامان تنها میگذارند و حتی از کوچکترین کمکی به آنان دریغ میورزند. بهطوریکه دیگر هیچ امکانی برای این دختران باقی نمیماند.
به دختران مبارزی که میخواهند از حقوق خود دفاع کنند، فحش و دشنام میدهند و آنان را حیوان وحشی خطاب میکنند که خلاف جهت آب حرکت میکنند و به آنان میگویند که بایستی به فکر خودشان باشند و غم خودشان را بخورند، چراکه با این خوی خشن هرگز مردی به سراغشان نخواهد آمد. نتیجهاش هم این میشود که این دختر از وجود خودش هم متنفر میشود و دیگر نمیتواند پلکان ترقی را طی کند و بالا رود و بههیچعنوان نباید به فکر ترقی و پیشرفت خودش باشد. با ارائه این دلیل و برهان، و استدلال پوچ و توجیهات مختلف معلوم نیست که آیا قدرت باعث تنهایی میشود؟ یا اینکه، تنهاییشان باعث مانورهای قدرتی کماهمیتی بهاندازهٔ مرغان خانگی شده است.
بااینوجود بازهم زنان میترسند که قدرت باعث انزوایی و تنهاییشان شود تحت هیچ شرایطی نمیخواهند که بهطور اجباری تنها بمانند و جامعه آنان را دختران درمانده، فلکزده، بیچاره و در خانهمانده خطاب کنند که یکعمر هم ترشیده و بیشوهر بمانند و به سختی بتوان از شر این خطرات رهایی یابند. هرچند لزومی ندارد که زنان مبارز و باشهامت تنها بمانند و احساس تنهایی کنند. بااینوجود زنان فعال تحصیلکرده و روشنفکر هم باید وقت بیشتری را برای دفاع و پشتیبانی و مراقبت و حمایت و همکاری با این دختران تنها و مبارز بگذارند.
یک دختر در یک محیط خفقانآور شاید ترجیح دهد که باکار مستقل خود به خودش نشاط بخشد و باکار مستقل اوضاعواحوال روحی خود را بهتر کند. بااینحال زندگیاش خالی از نشاط و دوستیهاست و هرگز فکر شغل و درآمدی هم نیست. برعکس زنانی که در شغلشان هدف از پیش تعیینشدهای دارند، برای انجام خدماتشان سرشار از انرژی هستند، در مواقع تعطیلی هم برای گذراندن وقت آزاد خود فعال هستند.
آنها از توانایی خود در جهت حمایت دیگران هم استفاده میکنند و آن روحیه خودباوری و اعتمادبهنفس در آنها به آنان این امکان را میدهد که گاهی هم از همکاران مرد و یا زن خود کمک بگیرند یا تقاضای کمک داشته باشند. آنان در تعطیلات و وقت آزاد خود کسب انرژی میکنند. از رفتن به گردش و تفریح لذت میبرند و اوقات خوشی را سپری میکنند. با دوستان خود به باشگاه میروند و خود را بدین ترتیب برای روزهای کاری، آماده و سرحال میسازند.