زیگموند فروید نه تنها بر تفکر درباره شخصیت در روان شناسی و روان پزشکی اثر گذاشت، بلکه هچنین تأثیر عظیمی بر نگرش ما از خود و دنیایمان داشت. اندیشههای معدودی در تاریخ تمدن چنین تأثیر گسترده و عمیقی داشتهاند.
نظریههای شخصیت بیش از هر فرد دیگری، تحت تأثیر زیگموند فروید قرار داشته است. نظام روان کاوی او اولین نظریه رسمی شخصیت بود و در حال حاضر مشهورترین آن است.
آنتونی استور در این باره مینویسد:
در واقع نفوذ فروید به قدری بوده است که به رغم ماهیت بحث برانگیز بودن آن، کار وی برای بیش از یک قرن بعد “گستردهترین سبک پذیرفته شده برای بحث درباره شخصیت” باقی خواهد ماند.
زیگموند فروید
تولد: 6 می، 1856 ( 16 اردیبهشت 1235)
وفات: 23 سپتامبر1939 (31شهریور 1318) در سن 83 سالگی
دلیل شهرت: نظریه ی رشد روانی جنسی
زیگموند فروید در فرایبورگ مراویا یک سال بعد از ازدواج والدینش ژاکوب و امیلی ناتان سون به دنیا آمد.
املی همسر سوم ژاکوب زیگموند کوچکترین فرزند از هشت فرزند مادرش بود. پدر او یک تاجر پشم دو فرزند بزرگ پسر به نامهای امانوئل و فیلیپ از ازدواج قبلیاش داشت. فرزندهای امانوئل، جان و پائولین همبازیهای دوران کودکی فروید در فرایبورگ بودند در 1859 نیمی از خانواده به منچستر انگلستان مهاجرت کردند مادرش به او خواندن و نوشتن را آموخت و او آموزش رسمی در لئو پولد اشتو ترریلی ژیمنازیوم را آغاز کرد.
در 1873 تحصیل خودش را در طب در دانشگاه وین شروع کر. این دوره شامل آموزش در فیزیولوژی تحت نظر ارنست فون بروک و فلسفه را تحت نظر فرنتز برنتاتو شروع کرد.
زیگموند فروید که معتقد بود سطح ناهشیار سبب هدایت رفتار فرد میشود و آدمی و ارزش تعبیر رؤیاها بهعنوان یک روش غیرمستقیم برای رسیدن به آن مورد اهمیت است در سال 1856 به دنیا آمد وی سبب تحولی عظیم در علم روانشناسی شد.
در دیدگاه فیزیولوژی دینامیک فون بروک موجودات بهمثابه بخشی از یک سیستم نیروهایی که او را زنده نگه میدارند و نهایتاً منجر به مرگ آنها میشوند رفتار میکنند.
روانشناسی عمل برنتاتو به آگاهی موجود زنده توجه میکند که اساساً رفتار انسان آگاهانه است و بعدها در نظریهی زیگموند فروید مطرح شد.
از دیگر مکاتبی که بر نظریهی زیگموند فروید مؤثر بودند نظریهی فیلسوف شوپنهاور در خصوص اراده است که زیگموند فروید را دربارهی اراده در ناهشیاری تحت تأثیر قرارداده بود.
وی بهعنوان دانشجوی پزشکی مقداری پول به دلیل ترجمه بخشی از مقالههای جان استوارت میل به دست آورد.
در 1881 بهعنوان پزشک تأیید شد و با مارتان برینز نامزد کرد انحا 4 سال بعد ازدواج کردند.
اولین موقعیت حرفهای او کار در بیمارستان عمومی وین بود و این شغل را در آزمایشگاه تئودور مینرت در خصوص تشریح مغز ادامه داد. این موقعیت مقدمهای را برای آشنایی او با روانپزشکی فراهم آورد.
در 1885 در دفتر خصوصی دانشگاه وین جایی که اختلالات سیستم عصبی را آموخت. شارکو اساساً نظریه خود را به این شکل ارائه کرد که هیستری یک اختلال فیزیولوژیکی است تا یک اختلال روانی اما در تجدیدنظرش تأکید کرد که این اختلال ریشهی روانشناختی دارد.
شارکو بهطور زیادی زیگموند فروید را تحت تأثیر خود قرارداد یکی از نظریهی عقلانی بهطور مثال در آموزش دادن به او در خصوص خواب مصنوعی برای بهبود هیستری و ازنظر شخصی فروید بهعنوان اولین فرزند پسر او نام گرفت.
در بازگشت از پاریس زیگموند فروید اقدام به راهاندازی دفتر کار خصوصی، اختصاصاً برای بیماران عصبی کرد. برای به دست آوردن درآمد بیشتر او اقدام به ترجمه کتابی از دکتر هیپولیت برنهایم کرد و زمانی را در نانسی بهمنظور بهبود روش هیپنوتیزم صرف کرد.
در طول این ملاقات از محدودیتهایی که روش هیپنوتیزم داشت اگاه شد. او توجهش را به یک روش جدید که بهوسیله پزشک وینی ژوزف بروئر معرفیشده بود معطوف کرد.
بروئر تعدادی از بیمارانش را که تشخیص هیستری داده بود شفا داد و او انحا را تشویق میکرد که بهطور آزادانه دربارهی رخدادهای اولیه علائمشان صحبت کنند.
زیگموند فروید این عقیده را بسط داد که القا به تعدادی از بیماران رواننژند که دارای ترسهای مرضی و فلجهای هیستریایی بودند ریشههایی در تجارب آسیبرسان و طولانیمدت که به فراموشی سپردهشده دارند.
با آوردن این تجارب به سمت آگاهی هشیار و مواجه کردن انحا در حال حاضر موجب بهبودی زیر بنایی بهبود شده و علائم پریشان کننده ناپدید میشوند.
روشها و عقاید بروئر و فروید انتشار پیدا کرد در یک کتاب جالب بنام مطالعات در هیستری که برای اولین بار در 1936 به زبان انگلیسی چاپ شد.
بههرحال هردو بهزودی بعد از چاپ کتاب خود همکاریشان را به علت جدایی اندیشه زیگموند فروید و پافشاری او به ریشه جنسی در ایجاد رواننژندی از بروئر قطع شد.
زیگموند فروید به ریشههای جنسی در محتوای تعدادی از بیمارها رواننژندی بهطور افراطی و غیرقابلتوجیه مینگریست.
در سال 1891 او و خانوادهاش در برگاس شماره 19 تغییر مکان دادند و در همان سال زیگموند فروید و دایره کوچکی از دوستانش شامل آلفرد آدلر ویلهام استکل ماکس کان و رودلف رتیلر جامعهی روانشناسی چهارشنبه را تأسیس کردند.
این نهاد تا سال 1908 بهسرعت رو به توسعه گذاشت و دران سال منحل شد تا اینکه مجدداً او جامعه روانکاوی وین را تأسیس نمود.
در طی همان سال فروید ساندور فرنزی و یونگ از طرف استانلی هال برای سخنرانی در دانشگاه کلارک دعوت شدند این ملاقات برای انحا اخطاری بود که علاقه نافذ روانپزشکان و روان شناسان را به عقاید روانکاوی نشان داد.
آدلر کسی که بهعنوان رئیس جامعهی روانکاوی وین در سال 1910 انتخاب شد تصمیم گرفت در همان سال از جامعهی مذکور به علت اختلافنظر از عقاید فروید از وی جدا شود.
او به تأسیس جامعهی پژوهشی روانکاوی که خودشان را بنیاد نهاد و جامعهی روانشناسی فردی نامید اقدام نمود.
در طول این سال بود که اختلافنظر دیگری هم به وجود آمد در این زمان ویلهلم استکل در خصوص تشکیل گروه پژوهشیاش بنام: zentralblatt fur psychoanalyse همراه با هانس ساکس اتورنک و فروید اقدام نموده بود که به پژوهش میانرشتهای حیات روانی اختصاص داشت.
ارتباط زیگموند فروید با یونگ که بهخوبی آغازشده بود در سال 1906 به مخاطره افتاد. و زیگموند فروید کتاب توتم و تابو را در سال 1913 انتشار داد؛ که بخشی از آن کتاب پاسخی دندانشکن به علاقهی یونگ به اسطورهشناسی بود. یونگ روانشناسی خودش را بر اساس مفهوم جدید نیروی روانی بسط داد و ازلحاظ اهمیت و اعتباری که فروید به سائقهای جنسی میداد مخالفت داشت. لذا در همان سالها او از ریاست انجمن روانکاوی بینالمللی استعفا کرد.
علیرغم این استعفاها و با ظهور ناگهانی چند جنبش حاشیهای کوچک ارنست جونز اقدام به تشکیل گروه مخفی که شامل خودش فروید کارل ابرام و بریل وساندور فرنزی اتو رنگ و هانس ساکس بوده نمود.
این جریان جدید در سال 1915 بهسرعت توسط زیگموند فروید در کتاب تاریخچهی جنبش روانکاو مطرح شد که درواقع این انجمن پاسخی بحثانگیز به نفاق و دودستگی که در روانکاوی رخ داد بوده است. در سال 1918 زیگموند فروید ثروتی که در گروهها مالی اتریش ذخیره کرده بود به علت بروز جنگ جهانی اول از دست داد و تعداد بیمارانش هم به حداقل کاهش پیداکرده بود و او کوشش کرد که دوباره زندگیاش را بسازد.
در این اوضاعواحوال بود که یکی از دوستانش که کارخانهداری در بوداپست بوده به نام آنتون ون فروند مقداری پول در اختیار وی قرارداد. و این پول هم به خاطر فشارهای تورم ناشی از دوران جنگ مصرف شد اما نه قبل از اینکه انجمن روانکاوی بینالمللی که با همکاری نزدیک اتورنک تأسیس بشود تمامشده باشد.
بیماری سرطان دهان زیگموند فروید رو به گسترش گذاشت و اولین علائم او در سال 1932 آشکار گشت و در استمرار همان سال بود که جنگ فکری دیگری این بار با اتورنک در خصوص ضربه تولد صورت گرفت.
زیگموند فروید با این نظر رنک که ضربه تولد در ایجاد یک نوع پایه و اساس روانپریش در خصوص اضطراب نقش دارد موافق نبود و معتقد بود که این ضربهها برای ظهور رواننژندیها مثل ترسهای مرضی در زندگی آتی ذخیره میشوند.
این واکنشهای حاصل از انجمن پیروزی اروپایی بود که آمادگی پذیرش این عقاید که نیازهای جنسی دوران کودکی سائقهای مهم در پویایی رفتار انسان است، نداشت. و اینکه موجودات آدمی تحت نفوذ و اختیار عقل نیستند و انسانها بهوسیله سائقهای ناهشیار هدایت میشوند. زیگموند فروید این خشم را بهمثابه شرایط روشنی برای درک حقایق دردناک عقایدش تعبیر کرد.
نتایج و یافتههای زیگموند فروید متعدد بود و همه ساختار عقایدش پیرامون این اصل که سائقهای ناخودآگاه و آرزوها نفوذ فراوانی در زندگی ما دارند میچرخید؛ و چنانچه انحا درک نشوند تغییر واقعی غیرممکن است.
ازنظر وی روانکاوی گرایش قوی اختصاصی است برای دستیابی به تغییرات واقعی بنابراین روانکاوی دو چیز را در برمیگیرد:
یکی مجموعهای از ایدهها و دیگری روش درمانی که بر اساسان نهاد id ساختمانی از شخصیت است که ترکیبی از سائقها بوده که ذخیره انرژی روانی فرد در آنجا است.
نهاد ناهشیار است و هیچ تماسی با واقعیت ندارد و از اصل لذت پیروی میکند همیشه در جستوجو خطمشی و اجتناب از درد هست.
زمانی که کودکان نیازها و اجبارهای واقعی ناشی از آن را آزمایش میکنند بخشی از ساختار شخصیت بنام ایگو یا خود شکلگرفته است.
خود بهمثابه یک شاخه اجرائی شخصیت است به این دلیل که تصمیمهای منطقی را اجرا میکند خود توسط اصل واقعیت استمرار پیدا میکند.
او سعی میکند لذتهایی را برای فرد در داخل مرزهای واقعی فراهم کند نهاد و خود هیچ اخلاقیاتی را نمیشناسد این فرا خود است که تشخیص میدهد که این امور صحیح است یا غلط.
عقاید فروید حاصل یافتههایی از تجزیهوتحلیل او از رؤیاها است.
همچنین او از روش روانکاوی در بیمارانی که نیاز به تداعی آزاد برای تحلیل احساسات گفتوگو دربارهی خاطرات افکار ناخوشایند به ذهن آمدند داشتند که اساساً تمسخر شکاندیشی و ضدیت با انحا برخورد میشد استفاده کرد.
چگونه خود تعارض بین تقاضاهای او را برای عمل به واقعیت خواستههای نهاد و محدودیتهای اخلاقی فرا خود حل میکند؟ خود از طریق مکانیسمهای دفاعی وارد عمل میشود.
این شیوههای دفاعی روشهای ناخودآگاه میباشند که عادت دارد توسط خود برای تحریف واقعیت به خاطر حفاظت شخص از اضطراب استفاده کند بر طبق نظریه فروید تقاضاهای تعارضآمیز در ساختارهای شخصیت باعث تولید اضطراب میشود.
اضطراب خود را برای حل مسئله تعارض اگاه میکند و بهوسیله روشهای موجود در مکانیسمهای دفاعی که واپسزنی از قدرتمندترین و نافذترین مکانیسم دفاعی هست استفاده میکند.
عملکرد واپسزنی به عقب راندن تکانههای غیرقابلپذیرش نهاد به خارج از حیطهی آگاهی بردنان به ذهن ناهشیار هست واپسزنی بنیان و اساس سایر مکانیسمهای دفاعی است.
از دیگر مکانیسمهای دفاعی مهم جابجایی هست این نوعی از مکانیسم دفاعی است که وقتی احساسهای غیرقابلقبول فرد از یک موضوع یا فرد را به موضوع مقبولتری تغییر میدهد.
فرافکنی نوعی دیگر از مکانیسم دفاعی است که عادت دارد کمبودها شکستها و مشکلات شخص را به دیگران نسبت دهد.
والایش نیز از دیگر مکانیسمهای دفاعی است که فرد یک عمل ناگوار و نامطلوب را به یک عمل سودمند اجتماعی جابجا میکند.
فروید همچنین پیشنهاد میکند رشد فرد همراه با یک پیشرفت منظم از میان 5 مرحله روانی جنسی: دهانی / مقعدی/ فال یک پنهانی جنسی اتفاق میافتد.
اینها را مراحل رشد روانی جنسی به علت اولویت نواحی متفاوت تحریکپذیری (دهان مقعد و آلت جنسی) در طول رشد و تحول کودک میدانند.
فرد بزرگسال آموخته است که بهوسیله تعارضات موجود بین منابع اولیه لذت دهان مقعد و سپس آلت جنسی و تقاضای واقعی حل بشود تا زمانی کهای تعارضات حل نشوند فرد ممکن است دریکی از مراحل فوق تثبیت بشود.
تثبیت یک مکانیسم دفاعی است و زمانی اتفاق میافتد که یک فرد در مراحل ابتدایی رشدی یا زیاد ارضا شده یا اصلاً ارضا نشده است.
برای مثال عقدهی ادیپ یک فرایند فرضی است که کودک در پی یک ارضا یک آرزوی سخن برای جایگزین کردن والد جنس موافق و لذت بردن از محبتهای والد جنس مخالف هست.
چگونه این عقده حل میشود؟ در حدود 5 تا 6 سالگی کودک به شناسایی والد همجنس پرداخته و ممکن است به خاطر امیال زنا گونه تنبیه بشود. برای کاهش این تعارض کودک با والدین همجنس همانندسازی میکند.
اگر این تعارض حل نشود فروید پیشبینی میکند که فرد ممکن است در مرحله فالیک تثبیت بشود در بزرگسالی چنین شخصیتی با اطمینان به خود فراوان/ بیمحابا/ نمایشی و متکبر میشود.
فرد سالم دارای تعادل پویا بین اجبارهای ego و هشیاری در مواجه با واقعیت هست و فراخود با اخلاقیات و نهاد انبار و مخزن سائقها و آرزوهای واپس زده شده غیرقابلقبول و کاملاً ناهشیار میباشند.
افراد رواننژند تحت قوانین فراخور هستند و افراد روانپریش تحت دفاعهای خود و قوانین نهاد هستند بنابراین هدف درمانی در روانپریشیها جانشین کردن فعالیت نهاد یا خود منی باشد.
وی در زمان مرگش بهعنوان یک متفکر اصلی در عصر و زمان خود بهحساب میآمد کسی که در مقام فکری خودش به حد داروین و انیشتین بود.
اگرچه فروید هرگز صراحتاً خودش را با داروین و انیشتین مقایسه نکرد و اولین یادداشتهای علمیاش در سال 1929 برای دریافت جایزه نوبل موردتوجه قرار نگرفت.
شکی نیست که نظریه فروید بهعنوان یکی از مؤثرترین نظریههای علمی در حوضهی قرن 20 بهحساب میآمد. تعدادی از روان شناسان همعقیده با آیزنگ بودند او یکی از منتقدان جنجالی فروید بود. نظریهی فروید را در پیشرفت علم زیانبخش میدانست.
چراکه تعدادی از مفاهیم در این نظریه قابلاندازهگیری نیست بهویژه اختصاصاً مفاهیمی که مربوط به ناهشیار است بهعلاوه در پیشبینی چگونگی رفتار انسانها ناتوان بوده و همیشه ادعا میکند که میتواند توضیح رضایتمندی برای هر چیزی که یک انسان درگذشته انجام داده یا تجربه کرده است فراهم کند.
این نظر فروید که زنان به دلیل غبطه به آلت مردانه دچار حقارت هستند آنها را بهمثابه یک مهاجم در نظر میگیرد و انتقادهای جنبش فمینیستها نشان داده که محتوا و رشد روانکاوی تصور فروید برداشتهایش از یک جامعه پدرسالار هست.
گرچه نظریه روانکاوی در سراسر جهان بهویژه اروپا و امریکا وسعت پیدا کرد علت استمراران عموماً به علت حقایقی است که عقاید موجود در این نظریه با ادراک همزمان مردم از تجارب روزمرهشان می باش.
بهعنوانمثال ما بهطور خیلی زیادی از زیان روانکاوی بهویژه از زمانی که اصطلاحات آن رایج شده در خصوص اینکه چرا ما فکر میکنیم/ احساس میکنیم و رفتار میکنیم استفاده میکنیم.
بههرحال فروید هرگز باور نداشت که روانکاوی آخرین حرف را در توضیح روانشناسی زده است و عمر مفید روانکاوی محدودشده با نرخ پیشرفت در دانش بیوشیمی چیزی که فروید از ته دل آرزو میکرد بتواند رفتار انسان را توضیح دهد.
به زودی در سایت قرار خواهد گرفت.